بازگشت

تمايز اسلام راستين از اسلام دروغين


مهم ترين اثر قيام كربلا تفكيك اسلام راستين از اسلام دروغين بود. كربلا توطئه سقيفه را افشا كرد و غاصبان خلافت پيامبر(ص) را به جامعه نشان داد و فرق بين خلافت اسلامي و سلطنت موروثي را بر مردم آشكار ساخت و توانست بسياري از مظالمي را كه بر خاندان پيامبر(ص) گذشته و جناياتي را كه بر آنـان رفـتـه بـود، برملا سازد. افكار عامّه را چنان حركت داد كه بسياري از مردم فهميدند ريشه هاي انحراف جامعه اسلامي از كجا بوده و حق كشي ها از كجا شروع شده است.

از ديـگـر نـتـايـج و پـيـامدهاي قيام عاشورا، اصلاح نظام حكومتي و معرفي معيار رهبري و فـرق بين خليفة اللّه و حاكمان غاصب بود. اين قيام قدرت واقعي اسلام را نشان داد و به مردم توان تشخيص حق از باطل عطا كرد.

علاّ مه شهيد شيرازي در اين باب مي افزايد:

اسـلام در مـسـأله خلافت و رهبري، نظري صريح و روشن دارد و آن عبارت است از اين كه جـانـشـيـن پـيامبر(ص) و رهبر مردم كسي است كه پيامبر در باره او تصريح كرده (و واجد شـرايـط) بـاشـد. امـّا پس ‍ از رحلت پيامبر (ص)، اين مقياس، كه از روح اسلام سرچشمه گـرفـتـه بـود، كـنـار گـذاشته شد و هر كس ‍ كه رياست مسلمانان را به دست مي گرفت «خـليـفه اللّه» و جانشين رسول خدا(ص) ناميده مي شد. عنوان «خلافت» هنگامي بيش از هـر وقت ديگر خنده آور بود كه يزيد بن معاويه آن را به خود بست؛ زيرا سرسخت ترين دشمنان اسلام و رسالت، مدعي جانشيني رسول خدا(ص) شده بود!

ولي امـام حسين (ع) با انقلاب مقدس خود، تار و پود اين نقشه ها و فريب كاري ها را از هم گـسـسـت، و افـكـار عـمومي مسلمين را در مورد رهبري جهان اسلام - كه از آن به «خلافت» تـعـبـيـر مـي شـود - دوبـاره بـه مـقـيـاس صـحـيـح بـازگـردانـيـد و ثابت كرد كه خليفه رسـول خدا(ص) كسي است كه رسول خدا(ص) او را صريحا تعيين كرده است. امّا كساني كه با زور شمشير، رياست مسلمانان را به عهده گرفته اند «رئيس» هستند، [امّا] «خليفه» و «جـانـشـيـن پـيـامـبـر(ص») نـيستند، و چه بسيار فرق است ميان «رئيس مسلمانان» و «خليفه مسلمين». [1] .

قـيـام عـاشـورا حـتـي عـلمـا و دانـشـمـنـدان مـنـصـف و مـطـّلع اهـل سـنـت را بـه اظـهـار حـقـايـق و مـوضـع گـيـري صـريـح كـشـانـد و مـعـيـار حـق و باطل را مشخص نمود.

مورّخ و دانشمند معروف اهل تسنّن، الوردي، در اين مورد مي گويد:

... شيعيان نخستين كساني هستند كه تفكّر انقلابي و پرچم قيام را در اسلام بر ضدّ طغيان بـه دوش ‍ كـشـيـدنـد و همواره نظريّات شيعه روح انقلاب را با خود همراه داشت. عقيده به امـامـت، كـه شيعه بدان سخت ايمان داشت، آن ها را به انتقاد واعتراض نسبت به هيأت هاي حـاكـمـه و بـالأخـره، جـبـهـه گـيـري در بـرابر آن ها وا مي داشت و اين حقيقت در سراسر تاريخ شيعه مشهود است.

بـه عـقـيـده شـيـعـه، هـر حـكـومـتـي غـاصـب و ظـالم اسـت، بـه هـر شـكـل و در هـر قـالبـي كـه بـاشـد مگر آن كه امام معصوم يا نايب او زمام حكومت را در دست گـيـرد. بـه هـمـيـن دليـل بـود كـه شـيـعه در طول تاريخ، به طور مداوم، در يك جريان انـقـلابـي مـسـتـمـر بـه سـر مـي بـرنـد؛ نـه آرام مـي گـرفـتـنـد و نـه آن را رهـا مـي كردند. [2] .


پاورقي

[1] الحسين (ع) قتيل العَبرة، عبدالزهراء کعبي، ص 44 - 45.

[2] انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، عميد زنجاني، ص 121 - 122.