بازگشت

عبرت هاي اخلاقي


حـادثـه عاشورا نشان داد كه ارزش هاي اخلاقي جامعه به گونه اي چشمگير كاهش يافته است و عموم مردم به پيروي از حاكمان فاسد به ضد ارزش ها روي آورده اند.

بـي بـنـد و بـاري اخـلاقي در حكومت هاي ستمگر ابعادي پر دامنه دارد و بي شمار است. آنـچـه در زيـر مـي آيـد، تـنـها گوشه اي از مفاسد آن روزگار است كه بايد از آن عبرت گرفت.

1 ـ فساد و فحشا: تربيت درست ديني و روابط مشروع خانوادگي، سهمي بسيار ارزنده در سـلامـت اجـتـمـاع، آزادگي مردم و روند الهي نظام حكومتي دارد. انحرافات اخلاقي، با نـامـوس ‍ طـبـيـعت و شريعت ناسازگارند و بنيادهاي اخلاقي و انساني را ويران مي كنند و هميشه ابزاري در دست حكومت هاي استبدادي بوده اند و دستگاه اموي به سختي بدان ها آلوده بوده است.

بـنـابـر گـواهـي تـاريـخ، خـانـه ابـوسـفـيـان، مـركـز فساد و فحشا بوده و هند، همسر ابـوسفيان و مادر معاويه، از زنان بد نام آن زمان بوده است و معاويه جز ابوسفيان، به چهار نفر ديگر نيز منسوب بوده كه با هند، زنا كرده بودند. [1] .

زيـاد بـن ابـيـه، كـه از اسـتانداران خونخوار معاويه بوده، پدري مشخص نداشته است و چنان كه پيشتر گذشت، معاويه او را به پدر خويش ابوسفيان، منسوب كرد و بر خلاف حـديـث رسـول اكرم (ص) او را برادر خود خواند. اين كار معاويه از آن رو بود كه شخص باده فروش و فاسدي به نام ابو مريم سلولي گواهي داد كه ابوسفيان با سميّه، مادر زيـاد، زنـا كـرده و زياد ثمره آن عمل نامشروع است. اين گواهي در مسجد و با حضور مردم انـجـام گـرفـت و مـعاويه با استناد به سخنان ننگين ابو مريم، زياد را پسر ابوسفيان خواند. [2] .

فـرزنـد زيـاد، عـبـيـدالله، نـيـز نـتـيـجـه زنـا بوده است؛ چنان كه امام حسين (ع) آن دو را «نـاپـاك پـسـر نـاپاك» مي خوانده است. رسوايي هاي عشقي يزيد نيز روي تاريخ را سياه كرده و لكه ننگي ديگر بر پيشاني حزب اموي نهاده است. ابن قتيبه دينوري در اين باره مي نويسد:

يـزيـد عـاشـق زنـي شـوهـردار شـد بـه نـام اُريـنـب دخـتـر اسـحـاق، كـه زنـي بـا كـمـال، شـريـف و ثـروتمند و همسر عبدالله بن سلام بود. چون معاويه از عشق يزيد بدو آگـاه شد، با مكر و حيله و صحنه سازي، عبدالله بن سلام را فريفت تا همسر خود، اُرينب را طلاق دهد. او تا تمام شدن عدّه طلاق، عبدالله را در شام نگاه داشت و به او وعده ازدواج بـا دخـتـر خـود را داد. پس از تمام شدن عدّه اُرينب، فردي به نام ابودردا، مأمور شد كه بـه مـديـنه رَوَد و ارينب را براي يزيد خواستگاري كند. او وارد مدينه شد و در اين زمان، داستان عشق يزيد و طلاق ارينب بر سر زبان ها بود. ابودردا به محض ورود به مدينه، خدمت امام حسين (ع) رسيد و چون امام از ماجرا آگاه شد، چاره اي انديشيد و اين دزدي ناموسي انجام نگرفت. [3] .

نقل است در روز عاشورا ده نفر داوطلب شدند و بر بدن پاك امام حسين (ع) با اسب تاختند. سـپـس نـزد ابـن زيـاد آمدند و جايزه اي ناچيز گرفتند. ابوعمر زاهد مي گويد، نسب آن ده نفر را بررسي كرديم، همه فرزند نامشروع بودند. [4] .

2 ـ حـرامـخـواري: روابـط درسـت اقـتصادي از پايه هاي مهمّ اديان الهي و حكومت اسلامي و جـامـعـه ديـنـي اسـت و روي آوردن بـه روابط اقتصادي نا مشروع، نشانه بيماري جامعه و تـباهي افراد است و اين بيماري در روزگار امام حسين (ع) آشكارا خودنمايي مي كند. چون امام حسين (ع) در روز عاشورا كوشيد تا با نصيحت و موعظه سپاه كفر را از زشتكاري شان آگـاه كـنـد و از ادامـه راهـي كـه در آن لغـزيـده انـد، بـازدارد، آنـان بـا غـوغـا و جـنـجـال، مـانـع رسـيـدن صداي امام به گوش خود شدند. امام حسين (ع) رو بدانان كرد و فرمود:

كـُلُّكـُمْ عـاصٍ لاَِمـْري غـَيـْرُ مـُسـْتـَمِعٍ قَوْلي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ طُبِعَ عَلي قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ اَلا تَنْصِتُونَ؟ اَلا تَسْمَعُونَ؟ [5] .

هـمه شما فرمان مرا سرپيچي مي كنيد، به سخنم گوش فرا نمي دهيد؛ زيرا شكمهايتان از حـرام پرشده و بر دل هايتان مهر خورده است. واي بر شما چرا ساكت نمي شويد؟ چرا نمي شنويد؟!

گـرد آوردن مـال و ثـروت از راه نـامـشـروع و حـرامـخـواري، بـر عـقـايـد، اخـلاق و اعـمـال آدمي تأثيري بسيار زيانبار دارد و راه سعادت و خير و فلاح را بر او مي بندد و چـنان او را سرگرم دنيا و سرسپرده شيطان مي كند كه حتي حاضر نمي شود به سخنان عـبـد صـالح و حجّت خدا گوش ‍ فرا دهد و در برابر از ناپاكاني چون يزيد، عبيدالله و عمر سعد، بدون چون و چرا فرمان مي بَرَد.

3 ـ نـاسـزاگـويـي و بـي حـرمـتـي: در آيـيـن پـاك اسـلام، جـان و مـال و ناموس و آبروي مؤمن از حرمتي ويژه بر خوردار است و هيچ كس در هيچ شرايطي حق ندارد بدو بي حرمتي كند.

امام صادق (ع) مي فرمايد:

لِلّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ فـي بـِلادِهِ خَمْسُ حُرَمٍ؛ حُرْمَةُ رَسُولِ اللّهِ(ص) وَ حُرْمَةَُّالِ الرَّسُولِ وَحُرْمَةُ كِت ابِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُرْمَةُ كَعْبَةِاللّهِ وَ حُرْمَةُ الْمُؤْمِنِ [6] .

مـمـلكـت خـداونـد بـزرگ را پـنـج حـريـم اسـت: حـريـم پـيـامـبـر(ص) و حـريـم آل پيامبر و حريم كتاب خداي بزرگ و حريم كعبه الهي و حريم مؤمن.

بـا ايـن حـال، در حـكـومت بني اميه و واقعه عاشورا حرمت همه اين حريم ها شكسته شد، به ويـژه حرمت آل رسول و حضرت امام حسين (ع). مزدوران بني اميه در روز عاشورا، مردانه و مـحـتـرمـانـه بـا حـزب اللّه نـجـنـگـيـدنـد، بـلكـه ناسزا گويي و بي حرمتي را به اوج رسانيدند و هيچ يك از رفتارشان رنگ و بويي انساني نداشت. آن گاه كه امام حسين (ع) بـر اثـر شـدت جـراحـات، زمـينگير شد، مالك بن نسر، نزد حضرت آمد با ناسزاگويي شـمـشـيـر بـر سـر آن حـضـرت فـرود آورد؛ چـونـان كه كلاه خود را دريد و به سر مقدس رسيد. [7] .

شـمـربـن ذي الجـوشـن در كـشاكش نبرد، به خيمه امام حسين (ع) هجوم آورد و با نيزه آن را دريـد و فـريـاد زد: «آتـش بـيـاوريد تا اهل اين خيمه را بسوزانم!» آن نابخردان پس از كـشـتـن امـام و اصـحـابش، پيكرهاي پاكشان را مثله كردند، لوازم انفرادي، حتي لباس ها، عـمـامـه و چـكـمـه هـا را بـه غارت بردند و پيراهن كهنه بي قيمتي را نيز كه امام در زير لباس هايش پوشيده بود به يغما بردند. [8] .

4 ـ كـشـتـن زنـان و كـودكـان: رحـم آوردن بـر زنـان و كودكان و معاف كردن آنان از جنگ و كـشـتـار، يـكـي از اصـول آيـيـن جـوانـمـردي اسـت. ولي در واقـعـه كـربـلا ايـن اصـل نـيـز نـاديـده گـرفـتـه شـد و گـرگـان بني اميه زن و كودك را نيز در معركه به قتل رساندند و حتي به كودك شيرخوار امام حسين (ع) نيز رحم نكردند.

5 ـ ذلّت پـذيـري: مـنـبـع عـزّت و سـرافـرازي مـسـلمـانـان، خـداي مـتـعـال اسـت و پـيامبر(ص) مظهر عزّت از رهگذر اطاعت و عبوديت خداست و جامعه اسلامي تا پـيـرو و مـطـيـع ديـن اسـت، عزّتمند و سرافراز است و هر قدر از منبع عزّت دور شود، به ذلت و زبوني روي مي نهد و چنين رخداد ناميموني در حادثه عاشورا، آشكارا نمايان شد و مـردم بـه جـاي تـاج عـزّت بـر سـر، طوق ذلّت بر گردن نهادند و بردگان بي چون و چـراي حـكـومـت امـوي شـدنـد و هـمـه آنـان، جـز امـام حسين (ع) و يارانش، بيعت با يزيد را پذيرفتند و دين و دنياي خويش را فداي دنياي بني اميه كردند.

6 ـ بـي عـاطـفگي: گرچه در طول زمان و عرض زمين هر جا جنگي اتفاق افتاده، يك يا دو طـرفِ درگـيـر بـر بـاطـل بـوده انـد، ولي بـه هـر حال پديده جنگ جزو ضروريات زندگي بشر شده كه تا كنون گريزي از آن نبوده است. امّا جنگجوياني نيز در تاريخ بوده اند كه درميدان جنگ نيز رسم جوانمردي و انسانيت را به جا آورده اند و هرگز شرافت و مروت را در ميدان، سر نبريده اند ولي آتش افروزان بـنـي امـيـه، در جـنـگـي نـاخـواسـتـه و نـابـرابـر، كـه بـر پـاكـتـريـن انـسان هاي جهان تـحـمـيـل كـردنـد، همراه با امام حسين (ع) و يارانش، عاطفه و مردانگي و مروت و انسانيت و شرافت را نيز به مسلخ بردند و سربريدند و بي عاطفه گي و سنگدلي و درندگي را زنـده كـردنـد. بـه راسـتـي هـيچ قلمي تاب نماياندن آن همه جنايت را ندارد كه در كربلا پديدار شد. آنچه در زير مي آيد، تنها گوشه اي از آن است.

نـقـل اسـت، بـا ايـن كـه شـمـار مـردان جـنـگي جبهه امام حسين (ع) به صد نفر نمي رسيد، سپاهيان يزيد در حدود سي هزار نفر بودند كه اين، نشان دهنده نابرابري در آن جنگ است. [9] هـمـچـنـيـن بـا اينكه زنان و كودكان نيز در ميان ياران امام حسين (ع) بودند، يزيديان حدود سه شبانه روز آب را بر خيمه هاي امام حسين (ع) بستند. [10] .

يـزيـديـان، پـس از پـيروزي، بدن پاك همه شهيدان را در پيش چشم زنان و كودكان مثله كـردنـد و سـرهـاي مـقـدس آنـان را بـر نـيـزه بـردنـد و هـمـراه اسـيـران آل پيغمبر(ص) در شهرها و روستاها گردانيدند.

يـزيـديان، بازماندگان شهيدان كربلا را با وضعي بسيار رقّت بار، بر شتران بي جـهـاز سـوار كـردند و همچون اسيران نامسلمان براي تماشاي مردم به بسياري از شهرها بردند. [11] .

7 ـ ترس نابجا: در رويداد كربلا بيشتر مردم در برابر ارعاب حكومت اموي تسليم شدند و از يـاري رسـاندن به حق بازايستادند. تاريخ نويسان آورده اند كه روزي عبيدالله بن زيـاد، اشـراف كـوفـه را گرد آورد و خطاب به آنان گفت: «آنان را كه از ما پيروي مي كـنـنـد وعـده دهـيـد و نـافـرمـانان را از سپاهيان يزيد ـ كه از شام خواهند آمد ـ بترسانيد.» اشـراف نـيـز رفـتند و خويشان و نزديكان خود را از سپاه خيالي شام بيم دادند و از گرد مـسـلم پـراكـنـدنـد و ترس نابجاي آنان سبب شد كه نيرنگ عبيدالله كارگر افتد و انبوه جـمـعـيـتـي كـه بـا مسلم بيعت كرده بودند، همگي بر بيعت خويش پاي نهند و فرستاده امام حسين (ع) را در برابر عبيداللّه و يارانش تنها گذارند. [12] .

8 ـ فـروش ديـن بـه دنـيـا: ايـن پـديـده شوم بسان آفتي زيانبار از ديرباز دينداران را تهديد كرده است. امام حسين (ع) از اين حقيقت تلخ اين گونه ياد مي كند:

هـمـانـا مـردم بـنـدگان دنيايند و دين، لقلقه زبان آنان است و تا زماني كه معاششان در رونـق اسـت، گـرد ديـن مـي گـردنـد و آن گـاه كـه سـخـتـي هـا روي آورد، ديـنـداران اندكند. [13] .

ايـن آزمايش و ابتلا در عاشورا به گونه آشكار و گويا، دينداران راستين را از بردگان شـكـم و شـهـوت، و خداپرستان را از دنيا پرستان جدا ساخت. پيش از آن كه عبيداللّه بن زيـاد بـه كـوفـه آيـد، حـدود هـجـده هـزار تـن بـا مـسـلم بـن عـقـيل بيعت كردند. پس از روي كار آمدن عبيدالله مردم سست شدند و با باز شدن سركيسه درهم و دينار، جملگي دين را رها كردند و برده يزيد شدند.

در تـاريـخ آمـده اسـت، عـبيدالله مردم را در مسجد كوفه گرد آورد و خطاب به آنان گفت: «مردم! شما دودمان ابوسفيان را آزموده ايد آنان را همان گونه كه دوست مي داريد، يافته ايـد! ايـنـك امـيـرمـؤمـنـان يـزيـد، كه او را به حسن سيرت و احسان به رعيت مي شناسيد... بـنـدگـان را بـزرگ مـي دارد و جـمـلگـي را بـا ثـروت بـي كـران بي نياز مي سازد و بـرحـقـوق شـمـا صـد دينار افزوده است و به من دستور داده كه به شما پرداخت كنم و در بـرابر شما به جنگ دشمنش ‍ حسين (ع) برويد پس، گوش به فرمان باشيد!» آن گاه بـه اردوگاه در نخيله رفت و به سازماندهي سپاهيان پرداخت [14] و چنان كه ياد كرديم، سي هزار نفر زير پرچم كفر گرد آمدند و استوانه ديانت را به مسلخ بردند.


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 336.

[2] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 16، ص 187.

[3] الامامة و السياسة، جزء 1، ص 166 ـ 173 (تلخيص).

[4] لهوف، ص 182 ـ 183.

[5] بحار الانوار، ج 45، ص 8.

[6] همان، ج 24، ص 186.

[7] لهوف، ص 172.

[8] همان، ص 174.

[9] ر.ک. مقتل، ابو مخنف، ص 176.

[10] همان، ص 98.

[11] لهوف، ص 189 ـ 190.

[12] مقتل، ابومخنف، ص 45 ـ 47.

[13] تحف العقول، ص 249 ـ 250.

[14] مقتل، مقرّم، ص 239.