بازگشت

بصيرت


شـنـاخـت روشـن و يـقـيـنـي از ديـن، تـكـليـف، پـيـشوا، حجّت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، «بصيرت» نام دارد. از صفات شايسته و ستوده اي است كه يك مسلمان در زندگي فـردي و اجتماعي خود بايد از آن برخوردار باشد. در مبارزات و فعّاليّت هاي سياسي و اجتماعي و موضعگيري ها، جايگاه بصيرت روشن تر مي شود. بدون آن، حتي مبارزه و جنگ انـسـان هـم كـوركـورانه و گاهي در مسير باطل قرار مي گيرد. انتخابِ درست نيز بستگي به بينش ‍ صحيح و بصيرت انسان دارد.

حـمـاسـه آفـريـنـان عـاشـورا، بـي هـدف و كـوركـورانـه بـه كـربلا نيامده بودند. آنان اهل بصيرت بودند، هم نسبت به درستي و حقّانيت راه و رهبرشان، هم به اينكه وظيفه شان جـهـاد و يـاري امـام اسـت، هـم شـنـاخـت دشـمـن و حـق و بـاطـل. ايـن در كلام و شعار و رجز امام و ياران شهيدش ‍ مشهود است. حتّي آگاهي امام حسين (ع) از فـرجـام شـهـادت در ايـن سـفـر و آگـاهـانيدن ياران و همراهان به پايان اين قيام، نوعي داشتن بصيرت و دادن بصيرت است، تا انتخاب افراد، آگاهانه باشد. امام خود مي دانـسـت كـه شهيد خواهد شد (مَا اَرانِي اِلاّ مَقْتُولاً). [1] اين سرنوشت خونين را به ياران خويش نيز خبر داد تا همراهي شان از روي بصيرت و آگاهي باشد. شب عاشورا در جمع ياران خويش فرمود:

«ايـنـان مـرا خـواهـنـد كـشـت و هـمـه كساني را كه پيش روي من جهاد مي كنند. پس از غارت، خـانـواده مرا به اسارت خواهند برد. بيم آن دارم كه شما از اينها (شهادت و اسارت) خبر نـداشـتـه بـاشـيـد، يـا بدانيد ولي (از رفتن) شرم كنيد. نيرنگ نزد ما خاندان حرام است. هركس دوست ندارد با ما باشد، بازگردد...». [2] .

ايـن بـراي آن بـود كـه هـمـراهـانـش آگـاهـانـه بـراي شـهـادت بـمـانـنـد. در طـول راه هـم كـه مـي آمـدنـد، از ايـنـگـونـه سـخـنـان فـرمـود. بـه نـقـل ابـو مـخـنف: حضرت دوست نداشت كه همراهيان با او همراه شوند مگر آنكه بدانند به استقبال چه وضعيّت و سرنوشتي مي روند. حضرت مي دانست كه اگر آينده را براي آنان روشن كند، تنها كساني همراهي اش خواهند كرد كه حاضر به مواسات، فداكاري و كشته شدن در كنار او باشند. [3] .

امـام، خـود بـه بـي وفـايـي مـردم آگـاه بـود، بـا ايـن حـال، بـه سـوي كـوفـه حـركـت كـرد تـا بـه تـكـليـف عـمـل كـنـد. يـاران او، عـلاوه بـر بصيرتي كه از كلمات امام در اين مسير فرامي گرفتند، خـودشـان در زنـدگي اهل تشخيص و شناخت بودند. درباره «ابوثمامه صائدي» نوشته انـد كـه «بـصـيـر بـود، از تـكـسـواران عـرب و از چـهـره هـاي بـرجـسـتـه شـيـعـه بود». [4] .

نـافـع بـن هلال، شب عاشورا پس از سخنان امام حسين (ع) برخاست و ضمن اعلام وفاداري گـفـت: «فـَاِنـّا عـَلي نـِيـّاتـِنا وَ بَصائِرِنا» [5] ، ما همان انگيزه ها و بصيرت هايمان را داريم و از دست نداده ايم.

عابس بن ابي شبيب، وقتي خدمت امام رسيد، به او چنين گفت: سلام بر تو اي ابا عبدالله! خدارا گواه مي گيرم كه من برآيين تو و آيين وخطّ مشي پدرت هستم. [6] .

پس از ماجراي عاشورا، وقتي در مسجد كوفه، به امام حسين (ع) توهين كردند و ابن زياد، شـهـيـد عـاشـورا را دروغـگـو خـوانـد، صـحـابـي بـزرگـوار و روشـنـدل، عـبـدالله بـن عـفـيـف ازدي در مـجـلس حـضـور داشـت، بـرخـاسـت و بـه دفـاع از اهـل بـيـت و ردّ سخنان والي كوفي گفت: دروغگو پسر دروغگو تو هستي و پدرت و كسي كه تو را امارت و ولايت داد و پدرش، اي ابن مرجانه! آيا فرزندانِ پيامبران را مي كشيد و سخنِ صدّيقان مي گوييد؟ [7] .

بـُرَيـر در صحنه كربلا وقتي با بعضي از چهره هاي خبيثِ سپاه دشمن گفت گو مي كرد، گـفـت: «اَلْحـَمـْدُ لِلّهِ الَّذي زادَنـي فـيـكـُمْ بـَصـيـرَةً» [8] ، سـپـاس خـدايي را كه بصيرت و شناخت مرا درباره شما افزون ساخت.

چه كلام عبدالله عفيف و چه كلام برير بن خضير، نشان دهنده بصيرت آنان در انتخاب راه و شناخت دوست و دشمن است و با اين سلاح در ميدان مبارزه حاضر شدند.

امـام صـادق (ع) دربـاره حـضرت عباس (ع) با تعبير «نافذ البصيره» ياد مي كند كه گـويـاي عـمـق شـناخت آن شهيد است «كانَ عَمُّنَا الْعَبّاسُ بْنُ عَلِي نافِذَ الْبَصيرَةِ صُلْبَ الاِْيْمانِ». [9] در زيارتنامه حضرت عباس (ع) نيز مي خوانيم:

«وَ اَنَّكَ مَضَيْتَ علي بصيرةٍ مِنْ اُمرِكَ مُقتَدِياً بِالصّالِحينَ» [10] كه شهادت او را از روي بـصـيـرت و بـراساس اقتدا به صالحان برشمرده است. نيز مي خوانيم: خدا را گـواه مـي گـيـرم كـه تـو هـمـان راهـي را رفـتـي كـه شهداي بدر و ديگر مجاهدان راه خدا پيمودند. [11] .

در زيارتنامه حضرت مسلم بن عقيل نيز بر همين بصيرت در مبارزه و شهادت و پيمودن راه شـهـداي بدر و مجاهدان اسلام و اقتدا به صالحان و پيروي از انبيا تأكيد شده است، با تـعـبـيـراتـي همچون: «اَشْهَدُ اَنَّكَ مَضَيْتَ عَلي ما مَضي عَلَيْهِ الْبَدْرِيُّونَ الُْمجاهِدُونَ... وَ اَنَّكَ قـَدْ مـَضـَيـْتَ عـَلي بـَصـيـرَةٍ مـِنْ اَمـْرِكَ مـُقـْتـَدِيـاً بـِالصـّالِحـيـِنَ وَ مـُتَّبـِعـاً لِلنَّبِيّينَ» [12] .

عاشورا به ما مي آموزد كه در صحنه هاي زندگي، در پيروي ها و حمايت ها، در دوستي ها و دشـمـنـي هـا و مـوضـعـگـيـري هـا، بـراسـاس شـنـاخـت عـمـيـق و بـصـيـرت عمل كنيم و با يقين و اطمينان به درستي كار و حقّانيّت مسير و شناخت خودي و بيگانه و حق و باطل، گام در راه بگذاريم.


پاورقي

[1] بحارالا نوار، ج 45، ص 87.

[2] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 399.

[3] وقعة الطّف، ص 166.

[4] ارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 46.

[5] عنصر شجاعت، ج 1، ص 316.

[6] وقعة الطّف، ص 237.

[7] همان، ص 266.

[8] عنصر شجاعت، ج 1، ص 164.

[9] اعيان الشيعه، ج 7، ص 430.

[10] مفاتيح الجنان، زيارت حضرت عباس (ع)، ص 435.

[11] همان.

[12] همان، زيارت مسلم بن عقيل، ص 403.