بازگشت

ارشاد و هدايت


يـكـي از وظـايـف اصـلي و مهمّ مردان خدا به ويژه معصومين (ع)، راهنمايي و هدايت مردم به صـراط مـسـتـقـيـم الهـي است، حضرت سيدالشهدا نيز به عنوان امام معصوم، همواره دغدغه ارشاد مردم را در دل داشت و از هر فرصتي براي اين مهم سود مي برد و در حادثه كربلا هـم از آن غـفلت نورزيد، بلكه آن را به عنوان يكي از اهداف مقدس خويش انتخاب و بر آن اصرار ورزيد. به طور مثال امام در سال 58 ه‍ پس از گردآوري حدود هزار نفر از تابعين و فـرزنـدان اصـحـاب پـيـامـبـر در سـرزمـيـن مـني، براي آنان سخنراني كرد و طي طرح مـسـائل مـهـمـّي، جـنـايـات مـعاويه را برشمرد و مردم را ملزم كرد كه آنچه را شنيده اند در بازگشت از سفر براي افراد مورد وثوق بازگويند. [1] .

در جـريان نهضت نيز امام از سوم شعبان تا هشتم ذي الحجه (4 ماه و پنج روز) در مكّه درنگ كرد و از فرصت طلايي اجتماع حجّاج براي تشريح اهداف نهضت و روشن كردن اذهان مردم سود جست. همين طور در گفت و گوهاي خصوصي و مذاكره با افراد همواره نظرات ارشادي خـود را مـطـرح مي كرد و مي كوشيد تا دوست و دشمن را با حقيقت آشنا كند. در اينجا به دو نمونه اشاره مي كنيم:

در مـنـزل ثعلبيه، شخصي خدمت سيدالشهدا(ع) رسيد و تفسير آيه دوم سوره اسرا (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ) را درخواست كرد. امام در پاسخ او فرمود:

(دوگونه امام هست؛) امامي كه به سوي هدايت دعوت مي كند و عدّه اي از او مي پذيرند، امام ديـگـر بـه سـوي گمراهي مي خواند و عدّه اي از او مي پذيرند؛ در نتيجه آنان به بهشت درآيند و اينان به دوزخ. [2] .

امام، حتي در كارزار عاشورا نيز تلاش مي كرد زمزمه هدايت خويش را به گوش يزيديان برساند و چندين بار به سخنراني پرداخت و در يكي از آنها فرمود:

واي بـر شـمـا! چـرا ساكت نمي شويد تا سخن مرا بشنويد در حالي كه من شما را به راه راسـت مـي خـوانـم؟! به هر حال، هر كس مرا اطاعت كند از راه يافتگان خواهد بود و هر كس نافرماني كند، نابود خواهد شد. [3] .

بـعـد ديـگـر ارشـاد و هدايت امام، راهنمايي عملي يا اسوه شدن بود؛ بدين معنا كه امام به آنـچـه مـي گـويـد ايـمـان دارد و پـزشـكي نيست كه براي ديگران نسخه بنويسد، بلكه قـافله سالاري است كه كاروان بشريت را به سرچشمه نور مي برد و خود پيشاپيش آنها حـركـت مـي كـنـد. در داستان عاشورا سيدالشهدا ضمن اين كه خواستِ خدا و پيامبر را براي مردم بازگو كرد، خود پيشقدم شد و شعارهايش را عملي ساخت از جمله؛

با سلطان ستمگر درگير شد و مفاسد حكومت اموي و ناحق بودن آن را برملا ساخت.

بـه هـيـچ قـيـمـتـي زيـر بـار بـيـعـت يـزيـد نـرفـت و بـا خـون خـويـش آن را باطل اعلام كرد.

امام هيچ يك از پيشنهادهاي عمّال يزيد مثل والي مدينه و مكه، عبيدالله، شمر و عمر سعد را نپذيرفت.

خود و اصحابش، امان نامه يزيديان را نپذيرفتند.

تـا آخـريـن قـطـره خـون و آخـريـن نـفـس بـر حـقـانـيـت خـود و باطل بودن دشمنش اصرار ورزيد.

تـا آخـريـن قـطـره خـون و آخـريـن نـفـس بـر حـقـانـيـت خـود و باطل بودن دشمنش اصرار ورزيد.

مصالح اسلام و امّت مسلمان را بر منافع شخصي خود و زندگي دنيا ترجيح داد.

امـام و يـارانـش در اوج عـزّت و سـرافرازي به شهادت رسيدند و هرگز تن به خواري و ذلت ندادند.

فـضـايـل اخـلاقـي امـام و يـارانـش نـيـز زبـانـزد دوست و دشمن شد چنان كه عشق به مبدأ آفـرينش و ايثار و فداكاري آنان در راه خدا و مكتب اسلام بر هيچ كس پوشيده نيست و راهي را كه شهيدان كربلا برگزيدند مورد رضاي خدا و پيامبر و مايه غبطه همه مؤمنان است.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 127.

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 310.

[3] همان، ج 45، ص 8.