بازگشت

ملاحظات خويشاوندي و دوستي


از ديـگـر عـوامـل اعـراض از حـق كـه مـي تـوان آن را نـيـز جـلوه اي از دنـيـاپـرسـتي ناميد، «مـلاحـظـات خويشي، قومي و دوستي» است. تربيت اسلامي مي گويد كه بايد براي يـك انـسـان مـكـتـبـي مـحور تمامي رفتارها محبّت خداوند باشد و ديگر محبت ها بايد در اين شعاع تنظيم شود.

از ديـدگـاه قـرآن كـريـم، حـزب اللهـي واقـعـي كـسـي اسـت كـه دل و جـانـش كـانـون محبت خداوند شده و در اين راه علاقه عاطفي خويش را از پدر، فرزند، بـرادر و خـانـدان مـنـحـرف، قطع كند. [1] روح ايمان، خدامحوري در تمامي ابعاد زندگي است و همه حريم ها در شعاع حريم خداوند محترم اند.

احـسـان بـه پـدر و مادر، در قرآن كريم حريم فوق العاده اي دارد و در چهار آيه قرآن در كـنـار تـوحيد آمده است. اين حريم به حدي است كه برخي از فقيهان مي گويند: اطاعت امر والديـن از نـمـاز اول وقـت مـهـم تر است و فرزند مي تواند نماز مستحبي خود را به خاطر أمر والدين بشكند. ولي اين حريم در شعاع حريم خداوند است. بر اين اساس، اگر پدر و مادر، فرزند را در مسير شرك قرار دهند، فرزند نبايد اطاعت كند:

وَ اِنْ جاهِداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما...

(لقمان: 15)

و اصـولاً از هـيـچ مـخـلوقي آن جا كه معصيت خالق مطرح است، اطاعت روا نيست. چنان كه امام علي (ع) فرمود:

لا دينَ لِمَنْ دانَ بِطاعَةِ الَْمخْلُوقِ في مَعْصِيَةِ الْخالِق [2] .

دين ندارد كسي كه اعتقاد به اطاعت مخلوق در مسير معصيت خالق پيدا كند.

در چـنـدين آيه قرآن كريم اين مضمون آمده است كه كساني كه روابط عاطفي خويش را بر رابـطـه الهـي ترجيح دهند، از صراط مستقيم منحرف شده، فاسق و ستمگرند. [3] همچنين به عنوان برهان و استدلال بر اين نكته كه بايد «خدا محور» باشيد و ديگران در زندگي تان جنبه محوري نداشته باشند، اين واقعيت را بيان مي كند كه در قيامت نزديكان و فرزندان به كارتان نمي آيند:

لَنْ تـَنـْفـَعـَكـُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ(ممتحنه: 3)

هرگز بستگان و اولاد شما در روز قيامت سودي به حالتان نخواهند داشت و او در قيامت ميان شما جدايي مي افكند و خداوند به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است.

قرآن كريم در اين زمينه ابراهيم بت شكن و يارانش را به عنوان اسوه و نمونه معرفي مي كند كه محبت خداوند را برگزيد و از اقوام منحرف بريد. [4] .

ايـن روح تـربـيـت اسـلامي است؛ اما پس از پيامبر اكرم (ص) با احياي ارزش هاي جاهلي، دوبـاره تـعـصـب هـاي نـژادي و قبيله اي جان گرفت و ارزش هاي الهي قرباني ارزش هاي جـاهـلي شـد. در سـقـيـفـه، مـسـايـل نـژادي و نـاسـيـونـاليـسـتـي حـرف اول را زد، در شـوراي شـش نـفـري عمر، مسأله نژاد تعيين كننده بود. [5] در حكومت عثمان، بستگان پدري او حرف او را مي زدند، و راز لغزش برخي از كارگزاران امام علي (ع) نـيـز هـمـيـن بـود. حـضـرت بـه مـنـذر بـن جـارود عـبـدي كـه بـه بـيـت المال خيانت كرده بود، نوشت:

... وَ تَصِلُ عَشيرَتَكَ بِقَطيعَةِ دينِكَ [6] .

پيوند با خويشاوندانت را به بهاي بريدن از دينت برقرار مي كني.

در نامه اي ديگر، يكي از كارگزاران خويش (مصقلة بن هبيره شيباني) را نكوهش مي كند:

چرا بيت المال را بين افرادي از باديه نشينان قبيله ات تقسيم مي كني؟ [7] .

خـلاصه سخن آن كه مهم ترين عامل اعراض از حق، دنيا دوستي است كه لغزشگاه بسياري از خـواص، از سـقـيـفـه تـا كـربـلا و نـيـز در انـقـلاب اسـلامي، بوده است. جلوه هاي اين دنـيـاپـرسـتـي عـبـارتـنـداز: 1 ـ خـودپـرسـتـي؛ 2 ـ مال پرستي؛ 3 ـ رياست طلبي؛ 4 ـ ملاحظات خويشاوندي و دوستي (پارتي بازي).


پاورقي

[1] مجادله (58)، آيه 22.

[2] بحارالانوار، ج 73، ص 393.

[3] توبه (9)، آيه 23 و 24.

[4] ممتحنه (60)، آيه 4.

[5] ر. ک: نهج البلاغه، خطبه 3.

[6] نهج البلاغه، نامه 71.

[7] همان، نامه 43.