بازگشت

خود پرستي


اولين جلوه دنياپرستي، «خودپرستي» است؛ خود را بت ديدن و در حد معبود پرستيدن! خودپرستي، يعني خود و متعلقات خود را حق ديدن و بي چون و چرا و بدون منطق از آرا و نظريات خود دفاع كردن و آن را محور حبّ و بغض قرار دادن!

اولين پله شرك «خود محوري» است و اين آغاز انحرافي بزرگ است، انحرافي كه دنيا و آخرت را تباه كرده و قدرت درك حقايق را از انسان سلب مي كند:

اَفـَرَأَيـْتَ مـَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلي عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَفَلا تَذَكَّرُونَ(جاثيه: آيه 23)

آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهي (بر اين كه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده افكنده؟ با اين حال چه كسي مي تواند غير از خدا او را هدايت كند، آيا متذكر نمي شويد؟

شأن نزول عجيب و تكان دهنده اي براي آيه نقل شده كه گوياي آن است كه «خودپرستي» عامل سقوط است. آن شأن نزول اين است:

شبي از شب ها وليد بن مغيره به همراه ابو جهل به طواف كعبه پرداختند، در ضمن طواف، سـخـن از پيامبر(ص) به ميان آمد. ابوجهل گفت: به خدا سوگند كه من مي دانم او راست مـي گـويـد! وليـد فـوراً به او گفت: خاموش باش تو از كجا اين سخن را مي گويي؟! ابـو جـهـل گفت: وليد! ما او را در كودكي و جواني صادق امين مي ناميديم، چگونه پس از تـمام عقل و كمال و رشد، او را كذّاب و خائن بناميم؟ باز تكرار مي كنم، مي دانم او راست مـي گـويـد. وليـد گـفـت: پس چرا او را تصديق نمي كني و ايمان نمي آوري؟ گفت: مي خـواهـي دخـتـران قـريـش بنشينند و بگويند از ترس شكست، تسليم برادر زاده ابوطالب شدم! سوگند به بت هاي لات و عزّي كه هرگز از او پيروي نخواهم كرد. اين جا بود كه آيه فوق نازل شد. [1] .

پيامبر اكرم (ص) در روايتي فرمود:

ما عُبِدَ تَحْتَ السَّماءِ إِلهٌ أَبْغَضُ إِلَي اللّهِ مِنَ الْهَوي [2] .

هرگز در زير آسمان كبود معبودي مغبوض تر نزد خداوند از هواي نفس پرستش نشده است.

بي ترديد، در روايت مبالغه نشده است، چرا كه بت هاي معمولي موجوداتي بي خاصيتند، ولي بـت هـوي و هـوس اغـوا كـنـنـده و سـوق دهـنـده بـه سـوي انواع گناه و انحراف است و نگراني عمده پيامبر حاكميت همين بت بود. در روايات فراوان ديگر نيز پيامبر بيش ترين نـگـرانـي خويش را دو امر معرفي كرده است؛ يكي پيروي از هواي نفس و ديگري آرزوهاي طولاني. [3] .


پاورقي

[1] تفسير مراغي، ج 25، ص 27.

[2] تفسير قرطبي، ج 9، ص 5987.

[3] ر. ک: بحارالانوار، ج 70، ص 75 ـ 77.