بازگشت

كوتاهي خواص از اداي وظيفه


كـوتـاهـي خـواص در اداي وظـيـفـه خـود و حـمـايـت نـكـردن بـه مـوقـع از حـق، از عوامل مهم زمينه ساز حادثه عاشورا بود. در اين مورد ابتدا بايد ديد كه عوام و خواص چه كساني هستند؟

مـردم در تـمـامـي جـوامع ـ چه جوامعي كه حق بر آنها حاكم است و چه جوامعي كه حاكميتشان به دست باطل است ـ به دو بخش تقسيم مي شوند: 1 ـ خواصّ 2 ـ عوام.

خـواصّ كـسـانـي هـسـتـند كه موضع گيري هايشان براساس بصيرت و آگاهي است، خود تصميم گيرنده اند، نه آن كه ديگران آنها را به تصميم برسانند.

امّا عوام كساني اند كه قدرت تجزيه و تحليل مـسـائل را نـدارنـد و حـركـتـشـان بـراسـاس بـصـيـرت نـيـسـت. ايـنان مرعوب جوّاند و به دنبال ديگران به راه مي افتند.

مـرز مـشـخـص كـنـنـده عوام از خواصّ، «بصيرت» است؛ هر كس از اين ويژگي برخوردار بـاشـد از «خـواصّ» و هـر كـس فاقد آن باشد از «عوام» است. بنابراين، بايد اين دو گروه را با اين ميزان تفكيك كرد، نه با سواد و صنف و.... تعبير مقام معظم رهبري در اين مورد اين گونه است:

در بـيـن ايـنهايي كه ما مي گوييم «خواص»، آدم هاي باسواد هست، آدم هاي بي سواد هم هـسـت... گـاهـي كـسي بي سواد و جزء خواصّ است، مي فهمد كه چه كار مي كند، از روي تـصـمـيـم گـيـري و تـشخيص عمل مي كند، ولو درس نخوانده و مدرسه نرفته است؛ مدرك نـدارد، لبـاس روحـاني ندارد، اما مي فهمد كه قضيّه چيست... خواص كه مي گوييم معناي آن يـك لبـاس خـاص نـيـسـت، مـمـكـن اسـت مـرد بـاشـد، مـمـكـن اسـت زن بـاشـد، مـمـكـن اسـت تـحـصـيـل كرده باشد، ممكن است تحصيل نكرده باشد، ممكن است ثروتمند باشد، ممكن است فقير باشد. [1] .

در قرآن كريم نمونه هايي ذكر شده كه افرادي از نزديك ترين اشخاص به انبيا بوده انـد، ولي در زمـره مـخـالفـان قـرار گـرفته و به اصطلاح عوام شده اند، همانند همسر و فرزند نوح و همسر لوط. [2] همچنين قرآن كريم كساني را ذكر مي كند كه با اين كـه هـيـچ ارتـباط نسبي با انبيا نداشتند، ولي به خاطر بصيرت جزء «خواص» شدند؛ مـانـنـد «آسـيـه» هـمـسـر فـرعـون كـه بـه هـنـگـام ديـدن مـعـجـزه حـضـرت مـوسـي در مـقـابـل سـاحـران، نـور ايـمـان در دلش تـابـيـد و ايـمـان آورد و يـا «مـؤمـن آل فرعون» كه از نزديكان فرعون و از مقامات بلند پايه كشوري بود، امّا با بصيرت خود راه حق را يافت و به حضرت موسي ايمان آورد. [3] .

بـديـن تـرتيب روشن شد كه ملاك عوام و خواص بودن، بي بصيرتي و بصيرت است و بـراي سـاخـتـن جـامـعـه اي كـه همه آنها از «خواصّ» باشند، آنچه كه بايد بر آن كار و تـلاش شـود، تـزريـق بصيرت در آن جامعه است؛ بايد پيوسته از حق و معيارهاي آن و از باطل و ويژگي هاي آن گفت تا همه زمينه خواص شدن را بيابند.

خواص طرفدار حق نيز خود دوگونه اند:

الف ـ گـروهـي كـه تـا پايان عمر و در همه شرايط مقاوم و استوار بر معيار حق طلبي و حـمـايـت از حـق بـاقـي مـانـدند و در اداي وظيفه خود كوتاهي نكردند؛ مانند هفتاد و دو تن از يـاران امـام حـسـيـن (ع) كه تا پاي جان و تا آخرين قطره خون خود از امام و مكتب خود دفاع نمودند.

ب ـ گـروهـي كـه بـه دام دنـيا دوستي و رياست طلبي افتادند و از حق دفاع نكردند و يا بـه مـقـابله با آن پرداختند. همين گروه مقهور و مرعوب بودند كه در حادثه عاشورا نسبت بـه آرمـان امـام حسين (ع) خيانت كردند و يا دست كم از اقدام بجا و مناسب خودداري كردند و سبب تقويت جبهه باطل شدند.

از جـمـله ايـنان مي توان از «شريح» نام برد كه منصب قضاوت در جامعه اسلامي را به عهده داشت و از موقعيت اجتماعي بالايي ميان مردم برخوردار بود. هنگامي كه هاني بن عروه از شـيـعـيـان مـخـلص ـ كـه در كـوفـه سـاكـن بـود و مـسـلم بـن عقيل را در خانه خود جاي داد ـ به دستور عبيدالله بن زياد دستگير شد و زير شكنجه قرار گـرفـت، طـرفـداران هـاني، دارالعماره را محاصره كردند و در پي آزادي هاني و از بين بـردن عـبـيـدالله، برآمدند. در اين هنگام، «شريح» به دستور عبيدالله ميان مردم ظاهر شـد و (بـه دروغ) گـفت: «واهمه نداشته باشيد، هاني زنده است و آسيبي به او نرسيده اسـت». مـردم بـا اعـتماد به شريح، با شنيدن سخنان او به خانه هاي خود بازگشتند و بـديـن سـان، عـبيدالله، از خطري بزرگ رهايي يافت. حضرت آيت ا... خامنه اي درباره اين خيانت شريح، مي فرمايد:

اگـر شـريـح مـي رفت به مردم مي گفت: هاني زنده است، اما توي زندان است و عبيدالله قـصـد دارد او را بكشد، چون عبيدالله قدرت نگرفته بود، مردم مي ريختند هاني را نجات مـي دادنـد و بـا نجات هاني، قدرت و روحيه پيدا مي كردند، مي آمدند اطراف دارالعماره، عـبـيـدالله را مـي گـرفـتـنـد يـا مـي كـشـتـنـد يـا مـي فـرسـتـادنـد. كـوفـه مـي شـد مال امام حسين (ع)، ديگر واقعه كربلا اصلاً اتفاق نمي افتاد. [4] .

شـمـار بـسـيـاري از خـواص، زنـدگـي دنـيا را بر ياري امام حسين (ع) ترجيح دادند و در كربلا حضور نيافتند. بسياري از اينان با اين كه از قيام امام آگاه بودند، به ياري اش بـرنـخـاسـتـنـد. سـليـمـان بـن صرد خزاعي، مسيّب بن نجيبه فزاري، عبدالله بن سعد، عبدالله بن وال، رفاعة بن شداد بجلي و... از اين گروه اند، گرچه بعضي از اينان پس از حـادثـه عـاشـورا بـه خود آمدند و به اشتباه خود پي بردند و قيام توّابين عليه بني امـيـه را بـه راه انـداخـتـنـد، ولي هرگز به ثمرات پربار همراهي با امام حسين (ع) دست نـيـافـتند. برخي از خواص نيز قيام و جان فشاني همراه با امام را با رفاه و آسايش خود ناسازگار ديدند و كوشيدند آن حضرت را از قيام عليه حكومت اموي بازدارند.

سعد بن عبيده مي گويد:

در روز عـاشورا و گرماگرم نبرد، برخي از شيوخ كوفه را ديدم كه بر تپه اي رفته و مـي گـريـسـتـنـد و از خـدا مـي خـواسـتـند كه حسين (ع) را ياري كند. به آنان گفتم: اي دشمنان خدا، به جاي دعا برويد او را ياري كنيد! [5] .

بنابراين، در تاريخ اسلام بيشترين مسؤوليت انحراف جامعه به عهده خواصّي است كه حـق را شـنـاخـتـنـد، امـا از آن حـمـايـت نـكرده و متأسفانه به خاطر چند صباح دنياي مرفّه و حـيـوانـي خـويـش ‍ در جـبـهـه مـخـالف قـرار گـرفـتـنـد. بـايـد در تـحـليـل هـمـه حوادث محنت بار تاريخ اسلام از سقيفه تا كربلا و نيز در انقلاب اسلامي ايران، سهم بزرگي از گناه را براي اين طيف از خواص در نظر گرفت.


پاورقي

[1] بيانات مقام معظم رهبري، 20 / 3 / 75.

[2] تحريم (66)، آيه 10.

[3] غافر (40)، آيه 28؛ قصص (28)، آيه 20.

[4] بيانات مقام معظم رهبري، 20 / 3 / 75.

[5] تاريخ طبري، ج 5، ص 392.