بازگشت

اهداف قيام عاشورا


تمام انبياء براي اصلاح جامعه آمده اند، تمام. و همه ي آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداي جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر از هر چيز است در دنيا، وقتي كه با مصالح جامعه، معارضه كرد اين فرد بايد فدا بشود سيدالشهداء روي همين ميزان آمد رفت و خودش اصحاب و انصار خودش را فدا كرد، كه فرد بايد فداي جامعه بشود، جامعه بايد اصلاح بشود. «ليقوم الناس بالقسط» [1] بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا بكند [2] .


براي اين بود شهادتش، براي اين بود كه اقامه بشود عدل الهي، اقامه بشود خانه ي خدا، محفوظ باشد خانه ي خدا [3] .

زندگي سيدالشهداء، زندگي حضرت صاحب سلام الله عليه، زندگي همه ي انبياء عالم، همه ي انبياء از اول، از آدم تا حالا همه شان اين معنا بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را مي خواستند درست كنند [4] .

سيدالشهداء سلام الله عليه از همان روز اول كه قيام كردند براي اين امر انگيزه شان اقامه ي عدل بود فرمودند كه مي بينيد كه معروف عمل بهش نمي شود [5] انگيزه اين است كه معروف را اقامه و منكر را از بين ببرد، انحرافات همه از منكرات است، جز خط مستقيم توحيد هر چه هست منكرات است، اينها بايد از بين برود و ما كه تابع حضرت سيدالشهداء هستيم بايد ببينيم كه


ايشان چه وضعي در زندگي داشت، قيامش، انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود. من جمله قضيه ي حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود

سيدالشهداء سلام الله عليه كه همه ي عمرش را و همه ي زندگيش را براي رفع منكر و جلوگيري از حكومت ظلم و جلوگيري از مفاسدي كه حكومت ها در دنيا ايجاد كردند، تمام عمرش را صرف اين كرد و تمام زندگيش را صرف اين كرد كه اين حكومت، حكومت جور بسته بشود و از بين برود؛ معروف در كار باشد، منكرات از بين بروند [6] .

سيدالشهداء سلام الله عليه تمام حيثيت خودش، جان خودش را و بچه هايش را، همه چيز را در صورتي كه مي دانست قضيه اين طور مي شود، كسي كه فرمايشات ايشان را از وقتي كه از مدينه بيرون آمدند و به مكه آمدند و از مكه آمدند بيرون حرف هاي ايشان را مي شنود همه را، مي بيند كه ايشان متوجه بوده است كه چه دارد مي كند، اين جور نبود كه آمده است ببيند كه بلكه آمده بود حكومت هم مي خواست بگيرد، اصلا براي اين معنا آمده بود و اين يك فخري است و آنهايي كه خيال مي كنند كه حضرت سيدالشهداء براي حكومت نيامده خير؛ اينها براي حكومت آمدند، براي اين كه بايد حكومت دست مثل سيدالشهداء باشد، مثل كساني كه شيعه ي سيدالشهداء هستند باشد. [7] .

سيدالشهداء ديدند كه مكتب دارد از بين مي رود. قضيه قيام سيدالشهداء و قيام اميرالمومنين در مقابل معاويه، قيام انبياء در مقابل قدرتمندان و كفار، مسأله اين نيست كه بخواهند يك مملكت


بگيرند، همه عالم پيش آنها هيچ است. مكتب آنها اين نيست كه، مقصد آنها اين نيست كه كشور گشائي بكنند [8] .

اينكه سيدالشهداء را كشاند به آنجا، مكتب بود كه كشاند به آنجا،....عقيده بود كه كشاند به آنجا و همه چيزش را داد در مقابل عقيده، در مقابل ايمان، و كشته شد و شكست داد، طرف را شكست داد [9] .

حضرت سيدالشهداء قيام كردند بر ضد يزيد و شايد همانطور هم بود كه خوب، اطمينان به اين بود كه موفق به اينكه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند، اين اخبارش هم اينطور است كه ايشان مطلع بودند بر اين مطلب [10] ، در عين حال براي همين معني كه بر ضد يك رژيم ظالم قيام كنند و لو اينكه كشته بشوند، قيام كردند و كشته دادند و كشتند و خودشان هم كشته شدند [11] .

آن حضرت در فكر آينده ي اسلام و مسلمين بود، بخاطر اينكه اسلام در آينده و در نتيجه ي جهاد مقدس و فداكاري او در ميان انسانها نشر پيدا كند و نظام سياسي و نظام اجتماعي آن در جامعه ما برقرار


شود مخالفت نمود مبارزه كرد و فداكاري كرد. [12] .

او (سيد الشهداء سلام الله عليه) تكليف مي ديد براي خودش كه بايد او با اين قدرت مقاومت كند و كشته بشود تا به هم بخورد اين اوضاع، تا رسوا بكند اين قدرت را با فداكاري خودش و اين عده اي كه همراه خودش بود. او ديد كه يك حكومت جائري است كه بر مقدرات مملكت او سلطه پيدا كرده است، تكليف خودش را، تكليف الهي خودش را تشخيص داد كه بايد نهضت كند و راه بيفتد برود و مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار كند هر چه خواهد شد. در عين حالي كه به حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اينقدري نمي تواند با آن عده اي كه آنها دارند مقابله كند لكن تكليف بود. [13] .

لكن (براي سيدالشهداء سلام الله عليه) تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصلاح كند، تا اينكه اين علم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد تمام شد. خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاي خودش را داد براي اسلام. [14] .

امام حسين (ع) نيروي چنداني نداشت و قيام كرد. او هم اگر نعوذ بالله تنبل مي بود مي توانست بنشيند و بگويد تكليف شرعي من نيست كه قيام كنم. در بار اموي خيلي خوشحال مي شد كه سيدالشهداء بنشيند و حرف نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند اما او مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامي تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد. اگر او هم در مدينه سر جايش مي نشست و وقتي آن مردك آمد و بيعت خواست نعوذ بالله مي گفت: بسيار خوب! خوشحال مي شدند و دستش را هم


مي بوسيدند. [15] .

سيدالشهداء براي اسلام خودش را به كشتن داد. [16] .

سيدالشهداء سلام الله عليه [اصحاب] خودشان را، همه جوانان خودش را، همه مال و منال، هر چه بود، هر چه داشت - مال و منال كه نداشت- هر چه داشت، جوان داشت اصحاب داشت، در راه خدا داد و براي تقويت اسلام، مخالفت با ظلم، قيام كرد، مخالف با امپراطوري آن روز كه از امپراطوري هاي اينجا زيادتر بود [17] .

سيدالشهداء، هم كشته شد، نه اينكه رفتند يك ثوابي ببرند. ثواب براي او خيلي مطرح نبود، آنطور رفت كه اين مكتب را نجاتش بدهد، اسلام را پيشرفت بدهد، اسلام را زنده كند [18] .

پيغمبر (ص) در بعضي از جنگها شكست خورد در بعضي جنگها. حضرت امير در جنگ با معاويه شكست خورد.

حضرت سيدالشهداء را كشتند اما [كشته شدن] اطاعت خدا بود، براي خدا بود، تمام حيثيت براي او بود از اين جهت هيچ شكستي در كار نبود، اطاعت كرد. [19] .



پاورقي

[1] اشاره است به آيه: لقد أرسلنا رسلنا بالبينات و أنزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و أنزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوي عزيز»

ما به تحقيق فرستادگان خود را با نشانه‏هاي روشن فرستاديم و با آنان کتاب و ترازو فرود آورديم تا مردم داد را بپا دارند و آهن را فرود آورديم که در آن قوت کارزار و سودهايي براي مردم هست تا خداوند بداند که او را و فرستادگانش را با ايمان به غيب ياري مي‏کند. به درستي که خداوند توانا و مقتدر است.

سوره حديد: آيه 25.

[2] (بيانات امام در جمع ائمه جماعات استان خراسان - 18 / 6 / 60)، صحيفه نور، ج 15، ص 148، 149.

[3] (بيانات امام در ديدار با رئيس جمهور، نخست وزير و اعضاي هيات دولت به مناسبت هفته دولت - 1 / 6 / 66)، صحيفه نور، ج 20، ص 145.

[4] (پيام امام خميني به مناسبت سال نو- 30 / 12 / 66)، صحيفه نور، ج 20، ص 191.

[5] قال عقبة بن ابي العيزار: قام حسين (عليه‏السلام) بذي حسم فحمدالله و أثني عليه ثم قال: انه قد نزل من الامر ما قد ترون و ان الدنيا قد تغيرت و تنکرت و أدبر معروفها و استمرت حذاء فلم يبق منها الاصبابة کصبابه الاناء و خسيس عيش کالمرعي الوبيل. ألا ترون أن الحق لا يعمل به و أن الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا فاني لا أري الموت الا سعادة و لا الحياة مع الظالمين الا برما.

عقبة بن ابي العيزار گفت: حسين (ع) در منطقه «ذي حسم» بر پاي خاست پس خدا را شکر گزارد و او را ستود. سپس گفت: چيزي پيش آمد که مي‏بينيد و به درستي که دنيا دگرگون و عوض شده است و نيکي‏هاي آن پشت کرده‏اند و با شتاب در حال گذر است. پس، از آن جز اندکي آب چون ته مانده‏اي در ظرفي، و زندگي پستي چون چراگاهي بسيار بد، بجاي نمانده است. آيا نمي‏بينيد که حق بکار بسته نمي‏شود و از باطل بازداري نمي‏شود. حقا که مومن بايد ملاقات با خدا را (به عوض اين زندگي) بخواهد. پس به راستي که من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز رنجش و انزجار نمي‏بينم.

تحف العقول، ص 249.

[6] (پيام امام خميني به مناسبت سال نو - 30 / 12 / 66)، صحيفه نور، ج 20، ص 190.

[7] (پيام امام خميني به مناسبت سال نو- 30 / 12 / 66)، صحيفه نور، ج 20، ص 190.

[8] (بيانات امام در جمع روحانيون و طلاب حوزه علميه قم - 7 / 4 / 58)، صحيفه نور، ج 7، ص 230.

[9] (بيانات امام خميني در جمع فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - 2 / 7 / 58)، صحيفه نور، ج 9، ص 194.

[10] در روايات فراواني ضمن اخبار خداوند به انبياء و نيز در فرمايشات پيامبر اکرم (ص) و ائمه‏ي اطهار (ع) به شهادت رسيدن امام حسين (ع) مورد اشاره واقع شده است. از جمله در نامه شخص امام حسين (ع) به بني هاشم آمده است: بسم الله الرحمن الرحيم. من الحسين بن علي بن أبي طالب الي بني هاشم. أما بعد فانه من لحق بي منکم استشهد و من تخلف لم يبلغ مبلغ الفتح. و السلام.

بنام خداوند بخشنده مهربان. از حسين بن علي بن ابي طالب به بني هاشم. اما بعد، پس هر کس به من ملحق شود به شهادت مي‏رسد و هر که روي گرداند به پيروزي نخواهد رسيد. والسلام.

اللهوف علي قتل الطفوف، ص 69.

[11] (سخنراني امام در مورد ضرورت قيام بر عليه ظلم بعنوان يک فريضه و عمل بي چون و چرا به تکاليف مقدس الهي - 27 / 8 / 57)، صحيفه نور، ج 3، ص 182، 183.

[12] ولايت فقيه، ص 161.

[13] (بيانات امام در مورد اهميت و نتايج قيام لله در پاريس - 11 / 9 / 57)، صحيفه نور، ج 4، ص 15.

[14] (بيانات امام در مورد عفو زندانيان سياسي رژيم شاه - 3 / 8 / 57)، صحيفه نور، ج 2، ص 208.

[15] (بيانات امام به مناسبت جشن هاي 2500 ساله - 6 / 3 / 50)، صحيفه نور، ج 1، ص 174.

[16] (بيانات امام در جمع روحانيون و پاسداران انقلاب اسلامي اروميه - 15 / 4 / 58)، صحيفه نور، ج 8، ص 48.

[17] (بيانات امام در جمع علماي غرب تهران - 30 / 7 / 58)، صحيفه نور، ج 10، ص 30.

[18] (بيانات امام در جمع وعاظ و روحانيون تهران - 17 / 4 / 58)، صحيفه نور، ج 8، ص 71.

[19] (بيانات امام در مورد اهميت و نتايج قيام لله در پاريس - 11 / 9 / 57)، صحيفه نور، ج 4، ص 19-20.