بازگشت

علل و عوامل قيام عاشورا


در صدر اسلام پس از رحلت پيغمبر ختمي پايه گذار عدالت و آزادي، مي رفت كه با كجروي هاي بني اميه، اسلام در حلقوم ستمكاران فرو رود و عدالت در زير پاي تبهكاران نابود شود كه سيدالشهداء عليه السلام نهضت عظيم عاشورا را بر پا نمود [1] .

حكومت جائرانه يزيديان مي رفت تا قلم سرخ بر چهره ي نوراني اسلام كشد و زحمات طاقت فرساي پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و مسلمانان صدر اسلام و خون شهداء فداكار را به طاق نسيان سپارد و به هدر دهد [2] مكتبي كه مي رفت با كجروي هاي تفاله ي جاهليت و برنامه هاي حساب شده ي احياي ملي گرايي و عروبت با شعار «لا خبر جاء و لا


وحي نزل» [3] پاره اي است از اين بيت شعر عبدالله بن زبعري



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحي نزل



(قبيله ي بني هاشم با سلطنت بازي كردند. پس نه خبري آمد و نه وحي اي نازل گشت). آمده است كه يزيد (لعنت خدا بر او باد) آنگاه كه اهل بيت عصمت (ع) را در شام بر وي وارد كردند با چوب بر دندانهاي سر مطهر ابا عبدالله (ع) مي زد و اين شعر را بر زبان مي راند.

دمع السجوم في ترجمة نفس المهموم - علامه شعراني: ص 252.@ محو و نابود شود و از حكومت عدل اسلامي يك رژيم شاهنشاهي بسازد و اسلام و وحي را به انزوا كشاند كه ناگهان شخصيت عظيمي كه از عصاره وحي الهي تغذيه و در خاندان سيد رسل محمد مصطفي و سيد اولياء علي مرتضي تربيت و در دامن صديقه طاهره بزرگ شده بود قيام كرد و با فداكاري بي نظير و نهضت الهي خود، واقعه بزرگي را به وجود آورد [4] .

بني اميه قصد داشتند كه اسلام را از بين ببرند [5] .

رژيم منحط بني اميه مي رفت تا اسلام را رژيم طاغوتي و بنيانگذار اسلام را بر خلاف آنچه بوده معرفي كند، معاويه و فرزند ستمكارش به اسم خليفه ي رسول الله با اسلام آن كرد كه چنگيز با ايران، و اساس مكتب وحي را تبديل به رژيم شيطاني نمود [6] .

حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه ديدند كه معاويه و پسرش - خداوند لعنتشان كند - اينها دارند مكتب را از بين ميبرند، دارند وارونه اسلام را جلوه مي دهند اسلامي كه آمده است براي اينكه انسان درست كند، نيامده است قدرت براي خودش درست كند آمده است انسان درست كند. اينها، اين پدر و پسر -مثل اين پدر و پسر [7] اسلام را وارونه داشتند نشان مي دادند شرب خمر مي كردند.


امام جماعت هم بودند، مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چيز در آنها بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم مي شدند امام جماعت قمارباز، امام جمعه هم بودند و منبر هم مي رفتند و اهل منبر هم بودند، منبر هم مي رفتند. به اسم خلافت رسول الله بر ضد رسول الله قيام كرده بودند، فريادشان لا اله الا الله بود و بر ضد الوهيت قيام كرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شيطاني لكن فريادشان فرياد خليفه ي رسول الله [8] .

يزيد هم يك قدرتمند بود و يك سلطان بود و -عرض مي كنم كه - همه بساط سلطنت را يزيد داشت، بعد از معاويه او بود ديگر، حضرت سيدالشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ظل الله طرف شد؟ «سلطان را نبايد دست زد» به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصري كه شهادتين را مي داد و مي گفت كه من خليفه پيغمبر هستم. براي اينكه يك آدم قاچاق بود، براي اينكه يك آدمي بود كه مي خواست اين ملت را استثمار كند، مي خواست بخورد اين ملت را، منافع ملت را مي خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند [9] .

سلطنت و ولايتعهدي همان طرز حكومت شوم و باطلي است كه حضرت سيدالشهداء (ع) براي جلوگيري از برقراري آن قيام فرمود و شهيد شد. براي اين كه زير بار ولايتعهدي يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد قيام فرمود و همه مسلمانان را به قيام دعوت كرد. اينها از اسلام نيست. اسلام سلطنت و ولايتعهدي ندارد [10] .


خطري كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند اين نبود كه غصب خلافت كردند، اين يك خطر كمتر از آن بود. خطري كه اينها داشتند اين بود كه اسلام را به صورت سلطنت در مي خواستند بياورند، مي خواستند معنويت را به صورت طاغوت در آورند، به اسم اينكه ما خليفه ي رسول الله هستيم اسلام را منقلب كنند به يك رژيم طاغوتي.

اين مهم بود آنقدري كه ايندو نفر ضرر به اسلام مي خواستند بزنند يا زدند جلوتري ها آنطور نزدند. اينها اصل اساس اسلام را وارونه مي خواستند بكنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان.

خليفه ي رسول الله و در مجلس شرب خمر! و در مجلس قمار؟! و باز خليفه ي رسول الله نماز هم مي رود جماعت مي خواند. اين خطر از براي اسلام خطر بزرگ بود. اين خطر را سيدالشهداء دفع كرد. قضيه، قضيه غصب خلافت فقط نبود، قيام سيدالشهداء سلام الله عليه قيام بر ضد سلطنت طاغوتي بود، آن سلطنت طاغوتي كه اسلام را مي خواست به آن رنگ در آورد كه اگر توفيق پيدا مي كردند، اسلام يك چيز ديگر مي شد، اسلام مي شد مثل رژيم دو هزار و پانصد ساله سلطنت. اسلامي كه آمده بود و مي خواست رژيم سلطنتي را و امثال اين رژيم ها را به هم بزند و يك سلطنت الهي در دنيا ايجاد كند. مي خواست طاغوت را بشكند و الله را جاي آن بنشاند، اينها مي خواستند كه الله را بردارند، طاغوت را جايش بنشانند، همان مسائل جاهليت و همان مسائل سابق. شكست نبود كشته شدن سيد الشهداء سلام الله عليه چون قيام لله بود قيام لله شكست ندارد.

[11] .

آنها (بني اميه) مي خواستند اصل اسلام را ببرند و يك مملكت عربي درست كنند و اين كار (سيدالشهدا) اسباب اين شد كه عرب و


عجم و همه، همه مسلمين توجه پيدا كردند كه نه، قضيه، قضيه عربيت و فارسيت و اينها نيست، قضيه خدا و اسلام است. [12] .

سيدالشهداء چون ديد اينها دارند مكتب اسلام را آلوده مي كنند با اسم خلافت اسلام، خلافكاري مي كنند و ظلم مي كنند و اين منعكس مي شود در دنيا كه خليفه ي رسول الله است دارد اين كارها را مي كند، حضرت سيد الشهداء تكليف براي خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاويه و پسرش [13] .

حضرت سيدالشهداء با يك عدد كمي حركت كردند و مقابل يزيد كه خوب يك حكومت قلدري بود، يك حكومت مقتدري بود و اظهار اسلام هم مي كرد و از قوم و خويش هاي خود اينها هم بود، در عين حالي كه اظهار اسلام مي كرد و حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامي بوده، خليفه ي رسول الله به خيال خودش بود لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمي است كه بر مقدرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است اينكه حضرت ابي عبدالله عليه السلام نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براي اينكه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهي از منكر كنم [14] .

سيدالشهداء سلام الله عليه وقتي مي بيند كه يك حاكم ظالمي، جائري در بين مردم دارد حكومت مي كند، تصريح مي كند حضرت كه اگر كسي ببيند كه حاكم جائري در بين مردم حكومت مي كند، ظلم به مردم مي كند بايد مقابلش بايستد و جلوگيري كند هر قدر كه مي تواند با چند نفر، با چندين نفر كه در مقابل آن لشگر هيچ نبود [15] .


ايشان در يك وقتي اين مطلب را فرموده اند كه وقتي قيام كرده اند و نهضت كرده اند در مقابل يزيد، اين سلطان جائر، با يك عدد كمي در مقابل يك عده كثيري و در مقابل ابر قدرت كه در آنوقت همه مواضع قدرت دستش بوده است، كه عذر را از ما ساقط كند كه ما بگوئيم كه مثلا ما عددمان كم بود، ما زورمان كم بود. اين را در وقتي ايشان فرموده اند كه مي خواستند قيام كنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب كردند به مردم و خطبه خواندند و علت قيام است اينكه چرا من در مقابل اين آدم قيام كردم براي اينكه اين عهد خدا را شكسته است و سنت پيغمبر را مخالفت كرده است و حرمات الله تعالي را نكث كرده است و نقض كرده است و پيغمبر فرموده است هر كه ساكت بنشيند و تغيير ندهد اين را، جايش جاي همان يزيد است در جهنم، جائي كه يزيد دارد، كسي كه سكوت كند جايش جاي اوست [16] قال ابو مخنف عن عقبه بن أبي العيزار: ان الحسين خطب اصحابه و اصحاب الحر بالبيضة فحمدالله و أثني عليه. ثم قال: ايها الناس ان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) قال: من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله، ناكثا لعهدالله، مخالفا لسنة رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان؛ فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا علي الله أن يدخله مدخله. ابو مخنف از ابو العيزار نقل كرد كه حسين (ع) در منطقه «بيضه» براي همراهان خود و حر خطبه خواند. پس خداوند را شكر گزارد و او را ستود. سپس گفت: اي مردم همانا پيامبر خدا (ص) گفت هر كس سلطان ستمگري را ببيند كه حرامهاي خدا را حلال مي شمرد و پيمان خدا را مي شكند و با سنت پيامبر خدا (ص) مخالفت مي ورزد و با گناه و دشمني در ميان بندگان خدا حكم مي راند؛ پس او را با كردار و گفتار انكار نكند، بر خدا لازم است كه او را به جايي كه آن سلطان را برده است ببرد.

تاريخ طبري: ج 4، ص 304.

حالا ما ببينيم يزيد چه كرده است كه حضرت سيدالشهداء سلام الله عليه در مقابلش قيام كردند و همچو مطلبي را فرموده اند


و برنامه داده اند. حضرت سيدالشهداء مطلبي را كه فرموده اند، اين مال همه است، يك مطلبي است عمومي، «من راي» هر كه ببيند، هر كسي ببيند يك سلطان جائري اينطور اتصاف به اين امور دارد و در مقابلش ساكت بنشيند، نه حرف بزند و نه عملي انجام بدهد، اين آدم جايش جاي همان سلطان جائر است. يزيد يك آدمي بود كه به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خليفه ي پيغمبر حساب مي كرد و نماز هم مي خواند، همه اين كارهائي كه ما ها مي كنيم آن هم مي كرد، اما چه مي كرد؟ اما از آن طرف معصيت كار بود، مخالف سنت رسول الله مي كرد. رسول الله سنتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند، او خلافش عمل مي كرد، بايد حفظ دماء بشود، دماء مسلمين را مي ريخت، بايد مال مسلمين هدر نرود، او هدر مي داد مال مسلمين را، همان شيوه اي كه پدرش معاويه هم داشت و اميرالمؤمنين هم قيام كرد در مقابل او منتهي حضرت امير لشگر هم داشت ولي سيدالشهداء عدد خيلي كمي در مقابل يك ابر قدرت بود. [17] .

آن روزي كه وجهه ي اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود، آن روز است كه بزرگان اسلام جانشان را دادند براي او. در زمان معاويه و در زمان پسر خلف معاويه مسأله اينطور بود كه چهره ي اسلام را اينها داشتند قبيح مي كردند، به عنوان خليفة المسلمين، به عنوان خليفه رسول الله آن جنايات را مي كردند. مجالسشان، مجالس چه بود. اينجا بود كه تكليف اقتضا مي كرد براي بزرگان اسلام كه مبارزه كنند و معارضه كنند و اين چهره ي قبيحي كه اينها دارند از اسلام نشان مي دهند و اشخاص غافل ممكن است كه خيال كنند كه اسلام خلافتش همين است كه معاويه دارد و يزيد دارد، اين است كه خطر


مي اندازد اسلام را و اين است كه مجاهده برايش بايد كرد ولو انسان به كشتن برود [18] .



پاورقي

[1] (پيام امام به ملت مسلمان ايران - 6 / 10 / 57)، صحيفه نور، ج 4، ص 100.

[2] (پيام امام به مناسبت سالروز ميلاد امام حسين (ع) و روز پاسدار- 6 / 3 / 61)، صحيفه نور، ج 16، ص 157.

[3] (پيام امام به مناسبت روز پاسدار - 26 / 3 / 59)، صحيفه نور، ج 12، ص 181.

[4] (پيام امام به مناسبت روز پاسدار - 26 / 3 / 59)، صحيفه نور، ج 12، ص 181.

[5] (بيانات امام در ديدار با وزير، فرماندهان و اعضاي شورايعالي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به مناسبت روز پاسدار- 26 / 2 / 62)، صحيفه نور، ج 17، ص 255.

[6] (پيام امام به مناسبت روز پاسدار - 9 / 4 / 58)، صحيفه نور، ج 7، ص 236.

[7] رضاخان پهلوي و پسرش محمدرضا.

[8] (بيانات امام در جمع روحانيون و طلاب حوزه علميه قم - 7 / 4 / 58)، صحيفه نور، ج 7، ص 230.

[9] (بيانات امام در مورد تبليغات اجانب عليه السلام و روحانيت - 14 / 8 / 57)، صحيفه نور، ج 3، ص 8.

[10] ولايت فقيه، ص 11.

[11] (بيانات امام در جمع اعضاي هيات قائميه تهران - 10 / 3 / 58)، صحيفه نور، ج 7، ص 37، همچنين)بيانات امام در جمع خطباء گويندگان مذهبي، علما و روحانيون قم و تهران و استانهاي آذربايجان شرقي و غربي 25 / 7 / 61)، صحيفه نور، ج 17، ص 58.

[12] (بيانات امام در جمع وعاظ و خطباي مذهبي - 14 / 8 / 59)، صحيفه نور، ج 13، ص 158.

[13] (بيانات امام در جمع پاسداران و روحانيون تربت حيدريه - 13 / 4 / 58)، صحيفه نور، ج 8، ص 12.

[14] (از بيانات امام در مورد اهميت و نتايج قيام لله در پاريس - 11 / 9 / 57)، صحيفه نور، ج 14، ص 15.

[15] (بيانات امام در مورد عفو زندانيان سياسي رژيم شاه -3 / 8 / 57)، صحيفه نور، ج 2، ص 208.

[16] (بيانات امام در مورد تکليف شرعي مسلمين در برابر سلاطين جائر از ديد پيشوايان معصوم - 18 / 9 / 57)، صحيفه نور، ج 4، ص 42.

[17] (بيانات امام در مورد تکليف شرعي مسلمين در برابر سلاطين جائر از ديد پيشوايان معصوم - 18 / 9 / 57)، صحيفه نور، ج 4، ص 42.

[18] (بيانات امام در جمع روحانيون، رهنگيان و مردم کرج - 9 / 3 / 58)، صحيفه نور، ج 7، ص 31.