بازگشت

معيار مكتبي بودن


شيخ جليل موثق، حافظ حديث، ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه قمي رازي، معروف به «شيخ صدوق» - رحمة الله عليه - در كتاب بسيار سودمند «ثواب الاعمال» چنين نقل كرده است:

معلي بن خنيس قال: خرج أبوعبدالله - عليه السلام - في ليلة قدرشت السماء - و هو يريد ظلة بني ساعدة - فاتبعته فاذا هو قد سقط منه شي ء فقال: «بسم الله، اللهم رد علينا». قال: «فأتيته و سلمت عليه» فقال: «أنت معلي؟» فقلت: «نعم، جعلت فداك!» فقال لي:


«التمس بيدك، فما وجدت من شي ء فادفعه الي». قال: «فاذا أنا بخبز منتثر، فجعلت أدفع اليه ما وجدت، فاذا أنا بجراب من خبز؛ فقلت: جعلت فداك! أحمله عنك» فقال: «لا، أنا أولي به منك، و لكن امض معي». قال: «فأتينا ظلة بني ساعدة، فاذا نحن بقوم نيام، فجعل يدس الرغيف و الرغيفن تحت ثوب كل واحد منهم، حتي أتي علي آخرهم، ثم انصرفنا. فقلت: جعلت فداك! يعرف هؤلاء الحق؟» فقال: «لو عرفوا لواسيناهم بالدقة» - و الدقة، الملح. [1] .

- معلي بن خنيس گويد: امام جعفر صادق «ع»، در شبي باراني، به قصد رفتن به ظلة بني ساعده [2] از خانه بيرون آمد، و من پشت سر او رفتم. در ميان راه چيزي از دست او افتاد، گفت: «بسم الله، خداوندا آنچه افتاد بازگردان». من نزديك رفتم و سلام كردم. فرمود: «معلايي؟» گفتم: «آري، فدايت گردم». گفت: «با دست خود بگرد و هر چه يافتي به من بده». چون دست بردم ديدم مقداري نان روي زمين ريخته است. آنها را برمي داشتم و به ايشان مي دادم. در ضمن متوجه شدم كه انباني پر از نان همراه امام است. گفتم: «فدايت شوم، اجازه مي دهي آن را من بردارم؟» گفت: «نه، خودم بايد آن را ببرم؛ ليكن تو با من بيا». مي گويد: «رفتيم تا


ظله ي بني ساعده، ديدم جمعي در آنجا خوابيده اند. امام صادق پيش رفت، و زير بار و بنه ي هر كدام، يك قرص و دو قرص نان - بآرامي - مي گذاشت (تا بيدار نشوند). براي همه ي آنان نان گذاشت، آنگاه بازگشتيم. در راه از او پرسيدم: «آيا اينان همه اهل مذهب حق بودند؟» فرمود: «اگر اهل مذهب حق بودند كه در همه چيز آنان را شريك مي ساختيم حتي نمك و زردچوبه».

و طبق اين تعليم عملي و بزرگ امام معصوم، همگان بايد - در حد نياز - تأمين باشند، چه برادران ديني و چه برابران نوعي. و اين است انسانيت ديني. يعني اهل هر عقيده و نيازي را نمي توان نيازمند ديد و كاري نكرد. و بايد به كمك برادران نوعي نيز شتافت، اگر چه در شبي باراني، و با برداشتن انباني سنگين، و رفتن به نقطه اي دور...

و در مورد برادران ديني و اهل ايمان و معتقدان به حق و خانواده هاي محروم آنان بايد «مواسات» كرد، يعني بايد آنان را در همه چيز خود، مال و امكانات و وسايل، شريك ساخت - اگر چه نه در حد «مساوات»- و بايد آنان از همه امكانات معيشتي و مسكن و رفاه و آموزش و پرورش و تعليم امور دين، و بهداشت و سفر و استراحت و تفريح و زيارت نيز برخوردار باشند و برخوردار بشوند، بايد با آنان «مواسات» كرد، حتي در نمك و زردچوبه. مواسات آن است كه مقداري از آنچه داري به ديگري بدهي. مساوات آن است كه نيما نيم بخش كني. و ايثار آن است


كه بيشتر را به ديگري دهي. اگر از «ايثار» و «مساوات» بگذريم، از «مواسات» نمي توان گذشت، و گرنه ايمان ما به آيه ي «انما المؤمنون اخوة»، و به سخن علي «ع» در «عهدنامه»، و به دهها آيه و حديث و سخن ديگر از پيشوايان دين، ايماني صادق نخواهد بود.

اكنون بنگريد كه انسانيتي كه مذهب جعفري از آن دم مي زند در حق عموم مردم (و اين ديد از اعتقاد راستين به توحيد مايه مي گيرد، و توجه به خلق خدا، براي خدا)، و برادريي كه بدان فرامي خواند، درباره ي پيروان مذهب حق، چيست و چگونه است... حالا هر كس «ولايتي» است بسم الله... و هر كس مرد ميدان «مكتبي» بودن است بيايد پيش...

ما بايد درصد مسلماني خود را تعيين كنيم، كه چند درصد مسلمانيم و به چند درصد از احكام اسلام باور داريم و عمل مي كنيم، و بيش از آن - از بالا تا پايين - ادعايي نداشته باشيم، تا به اسلام صدمه نزنيم. مبادا اسلام به ما بگويد: «مرا به خير تو اميد نيست، شر مرسان!».


پاورقي

[1] ص 173، چاپ تهران، مکتبة الصدوق.

[2] محلي بوده است در کنار مدينه، داراي سقفي و سرپناهي... که شبها بينوايان در آنجا مي‏خوابيده‏اند.