بازگشت

معيار ولايت داشتن


مرزبان بزرگ حماسه ي جاويد، و ستيغ افراشته ي دفاع از حقايق الهي مذهب اهل بيت پيامبر «ص» - در اواخر سده ي چهارم و اوايل سده ي پنجم - يعني معلم امت و مشعل هدايت، حضرت شيخ مفيد بغدادي - رحمة الله عليه - در كتاب گرانمايه ي «الاختصاص»، چنين


روايت كرده است:

قيل لأبي جعفر الباقر «ع»: «ان أصحابنا بالكوفة جماعة كثيرة، فلو أمرتهم لأطاعوك و اتبعوك». فقال: «يجي ء أحدهم الي كيس اخيه فيأخذ منه حاجته؟» فقال: «لا». قال: «فهم بدمائهم أبخل... اذا قام القائم جاءت المزاملة»، و يأتي الرجل الي كيس أخيه فيأخذ حاجته، لا يمنعه». [1] .

- به خدمت امام محمد باقر «ع» عرض كردند: «ما شيعه در كوفه جماعت بسياري هستيم، اگر شما فرمان دهيد همه فرمان مي برند و پيروي مي كنند». فرمود: «آيا چنين هست كه يكي از اين جماعت شيعه بيايد و هر مبلغ نياز دارد از جيب برادر شيعه ي خود بردارد؟» گفتند: «نه» فرمود: «پس اين جماعت (كه درباره ي مال اينگونه بخيل و بي گذشتند)، درباره ي خون خود (و فداكاري و جانبازي) بخيل تر خواهند بود. (آنگاه پس از سخناني فرمود:) هنگامي كه قائم آل محمد «ص» قيام كند (و حكومت اسلامي تشكيل دهد)، شالوده ي زندگي، بر «مزامله» (همساني، تساوي در استفاده از همه چيز) خواهد بود. و شخص مي آيد و از جيب برادر (ديني) خود هر چه نياز دارد برمي دارد، و او مانعش نمي شود».

«مزامله» در لغت به معناي هم رتبه بودن و همرديف شدن است. «زميل» يعني همكار، همدرس، همشاگردي. پس معناي


حديث اين است كه مردمان در حكومت اسلامي همسان و همرديف قرار مي گيرند، و در استفاده از امكانات و وسايل و فرصتهاي گوناگون زندگي و معيشت و تربيت و تكامل كسي بر ديگري امتياز ندارد، و هر گوه فرقي و امتيازي نابود خواهد بود، و افراد و خانواده هاي قارون خصلت امتيازطلب از ميان خواهند رفت، و انسانيت عام بر زندگيهاي حاكم خواهد گشت.

اين تعليم والاي الهي، معيار يك معيشت اسلامي را بخوبي نشان مي دهد: همه مانند هم، و همه در رديف هم، بچه هاي همه، زندگيهاي همه، مجلسها و سفره ها و سفرها و گذرانهاي همه... عبادتها و توفيقهاي همه... نمازها و روزه هاي همه... افطارها و سحرهاي همه... پس ديگر اينهمه تفاوتهاي جهنمي و امتيازهاي قاروني ديده نخواهد شد: زندگي در شمال شهر و جنوب شهر، ويلانشيني و زاغه نشيني، مدارس اختصاصي و امتيازات كذايي براي فرزندان دسته اي، و محروميت از ياد گرفتن الفبا براي نونهالان ديگري... امكانات وسيع و مجهز بهداشتي و درماني براي جمعي، و دسترسي نداشتن به خريدن نسخه اي براي گروهي... و... و...

من اين اندازه مي فهمم كه با اين چگونگيهاي احوال، و اين غلبه ي هوي و هوس و اميال (حتي بر نفوس برخي كه بايد در اعراض از خواهانيها و حفظ ارزشهاي انقلاب سرمشق ديگران باشند، و ايثارگري و نوعدوستي و معاد باوري را به مردمان بياموزند)، و نمي توان انتظار داشت كه جامعه به سخن امام


محمد باقر «ع» عمل كند، و انتظاري كه آن امام معصوم از شيعه دارد تحقق يابد، ليكن آيا ميان ما و كردار ما با آن تعاليم تشابهي نيز نبايد باشد؟ آيا اينهمه ادعاي محبت و ولايت داشتن، و دم از قرآن و اسلام زدن، و خود را شيعه ي آل محمد «ص» و منتظر حكومت قرآني و انساني و جهاني آنان شمردن، و انقلاب خود را شايسته ي الگو شدن دانستن... با اين سنخ زندگيها و تفاوتها و بيخبريها و امتيازگراييها و همنوع فراموشيها و از همدين جداييها و نامردميها سازگار است؟ آيا همه چيز را ناديده گرفتن، و به بدگمانيها (سوء ظنها) بها دادن، و به القاآت نفع پرستان تسليم گشتن، و از مالكيتها - به هر اندازه و بر هر وجه - دفاع كردن، و آنها را مورد قبول قرآن و اسلام و پيامبر اسلام و امامان معصوم معرفي نمودن، و مستضعفان و تيره روزان و مرگ تدريجي آنان بي خيال بودن، و به حضور ضد اسلامي زندگيهاي سرشار در كنار زندگيهاي تهي اهمتي ندادن... آيا اينهما همه رفتاري اسلامي و قرآني و علوي و شيعي و جعفري تواند بود؟

امام صادق «ع» به معلي بن خنيس اجازه نداد انبان سنگيني را كه براي فقيران مي برد (با وجود كهولت سن و باراني بودن هوا و حركت در شب)، قدمي چند به همراه او حمل كند. [2] چرا؟ براي اينكه اين تعليمهاي شگرف در ذهنيت زندگيها تثبيت شود و راهي به عينيت بيابد. اين تعاليم بجز جنبه هاي باطني و معنوي، آموزنده ي


تربيتهايي بزرگ نيز هست.

مسلمانان راستين - بويژه عالم مسئول در جامعه ي اسلامي - بايد خود در متن واقعي زندگيها باشد، دردها را حس كند، زخمها را بساود، و فشار بار سنگين گذران و عائله و نداشتن را دريابد؛ و آنجا كه صداي استخوانها بلند است گوشي از گوش او تيزتر نباشد؛ و آنجا كه دست انسان جامعه ي محمدي، به دليل فقر و محروميت، از عمل به احكام محمدي و فراگيري حداقل حقايق ديني، كوتاه است و كوتاه، حضوري از حضور چاره گر او مؤثرتر يافت نشود. و آيا جز اين چگونگي چيزي پذيرفته است، و مي تواند پذيرفته باشد؟


پاورقي

[1] ص 24.

[2] حديث آن را در بحث بعد خواهيد ديد.