بازگشت

مسؤوليت بسيار سنگين حاكميت اسلامي


دولت اسلامي بايد چنان عمل كند كه هم با ظلم مبارزه شده باشد، و هم هزينه اي سنگين و غير عملي بر هزينه ها افزوده نگردد. و در واقع راه درست همين است كه حقهاي غصب شده و به سرقت رفته، و محبوس در چنگ توانگران، از غاصبان و سارقان اصلي گرفته شود و به صاحبان حق باز گردد (حديث امام حسن عسكري «ع» را فراموش نكنيد: «أغنياؤهم يسرقون زادالفقراء، اين اغنيا و توانگرانند كه زاد و توشه ي زندگي فقيران را مي دزدند). [1] .

هنگامي كه اسلام مي گويد عدل بايد باشد و فقر نباشد - چنانكه شرح آن گذشت - معلوم مي شود كه اين چگونگي ممكن و عملي است، و گرنه تكليف به «مالا يطاق» است؛ و اين محال است. و روشن است كه نظر اسلام اين نيست كه فقر و تهيدستي، با نزول مائده از آسمان از ميان برود، نه، بلكه بايد مائده هاي زميني درست تقسيم شود، و حق محروم شدگان به آنان باز گردد. نظام بايد نظام باشد. ارزش حكومت ديني - چنانكه علي «ع»


فرموده و مشهور است - به اين است كه «احقاق حق» كند. بنابراين اصول و مباني و احاديث و تعاليم و آيات و حقايق، بر كساني كه خود را متكي به قرآن مي دانند، فرض است كه با متكاثران - يعني تجسم بخشان ارزشهاي ضد قرآني و ضد انساني - درافتند، و معيشت اترافي و اسرافي را - در هر مورد و از هر كس و به هر نام - طرد كنند، و اگر معتقدند كه به خروشي رعدآسا و موسي وار وارد كارزار حيات انساني شده اند، با قارونها كنار نيايند، و خود نيز از نزديك شدن و تشبه به قارونها و زندگيهاي قاروني همواره پرهيز كنند، و فرزندان و نزديكانشان را نيز از اين چگونگيهاي آلوده بركنار دارند. مگر همين قارونها نبودند كه جامعه، آنان را با حشمت «الله اكبر» و هيبت خون شهيدان بيرون راند؟ آيا اين ناانسانان پست، و زالو صفتان خون آشام، و استثمارگران سياه كردار (در هر جامه و با هر مقام، و با هر چه ادعاي مسلماني)، كه اصالت روحانيت در آن است كه مانند انبياي الهي دشمن خوني آنان باشد، چه گلي به سر جامعه ي انقلابي خواهند زد؟ و چه دسته گلي بر مزار شهيدان خواهند برد؟ بايد ديد عيب كار در كجاست؟

امثال اين نويسنده مكلفند حقايق را كتمان نكنند، و تعاليم اسلامي را - تا حد امكان - در ميان نهند، و بويژه به گوش نسلهاي سرخورده و آگاهان نگران برسانند، و دهان دشمنان اسلام و مبلغان مزدور و مرموز مسلكهاي پوچ و استعماري را، در نسبت دادن ضعفها و... به آيين جاودان الهي، ببندند.


من موظفم يادآوري كنم كه پيامبر اكرم ما، حاكميت و دولت را مسئول مستقيم فقر فقيران و حرمان محرومان و بي اعتقادي و بي ايماني ساقط شدگان مي داند. پيامبر اكرم «ص» در يك سخنراني بسيار مهم (كه دستور داده بود تا مانند هر موقعيت مهم ديگر، مهاجران و انصار اسلحه برداشته به مسجد بيايند)، چنين فرمود:

... و لم يفقرهم فيكفرهم. [2] .

- حاكم اسلامي نبايد مردم را فقير كند تا كافرشان سازد.

اكنون مي نگريد كه پيامبر خدا، موضوع را تا چه اندازه بزرگ مي شمارد، و مسئوليت را تا چه اندازه سنگين؟ پس كساني نمي توانند اين باور نادرست را به خورد جامعه و محرومان بدهند كه فقر و محروميت اصلي است ثابت، و حضور آن در جامعه


- به صورت يك جريان مستمر و پذيرفته - قابل قبول است، و دين اسلام قبول دارد كه فقيران و مستمندان در جامعه بسر ببرند، و در كنار آنان، توانگران در ناز و نعمت (و تكاثر و اتراف) غرق باشند؛ اينان هر چه مي خواهند داشته باشند و آنان هر چه مي خواهند نداشته باشند، حتي اندكي دارو براي كودكي مشرف به مرگ؟

اين چگونگي نه اسلام است نه ديد اسلامي. و اين وضعيت نتيجه ي فرعونيت مالي و قارونيت غنا و تكاثر است، و همسويي با قارونها، نه آيين انبيايي و محمدي. خداوند مهربان عادل، كسي را بدون روزي و وسائل معيشت خلق نكرده است، «نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحياة الدنيا، [3] ما در زندگي دنيا، روزي - و امكانات معيشت - را در ميان همه ي خلق تقسيم كرده و به همه داده ايم». پس روزي و امكانات براي همه و به اندازه ي همه هست، [4] ليكن در اين ميان حق قشرهايي به وسيله ي ايادي توانمند و صاحب قدرت و صاحب نفوذ و مرتبط (و به تعبير حضرت صادق «ع»: «ذو والعزة و القوة») [5] غصب مي گردد، و (به تعبير حضرت امام حسن عسكري «ع»، كه حديث آن نقل شد) [6] .


به سرقت مي رود. و افزون طلبي و تمتع خواهي و مالدوستي و تنعم پرستي آنان طبقات ضعيف و محروم را در آتش محروميت درمي افكند و مي سوزاند.


پاورقي

[1] «مستدرک الوسائل» ج 2، ص 322 (چاپ 3 جلدي قديم).

[2] «اصول کافي» ج 1، ص 406. در اينجا براي اهل فضل و اصطلاح به نکته‏اي اشاره مي‏کنم. در شماري از احاديث، اغنيا و توانگران و برخورداران، علت و عامل فقر فقيران و محروميت محرومان و تهيدستي تهيدستان شمرده شده‏اند (از برخي آيات قرآن کريم نيز اين موضوع بخوبي استفاده مي‏شود)؛ و در امثال حديث بالا حاکميت مسئول شمرده شده است، جمع به چيست؟ به نظر اينجانب، جمع به اين است که در زمانهايي که دين حاکميت ندارد و مغلوب است - مانند دوره‏ي طاغوت - اغنيا مسئولند، مسئول مستقيم. و در زمانهايي که دين حاکميت دارد و غالب است و قدرت در دست دين است، حاکميت مسئول است، مسئول مستقيم. زيرا چگونگي برخورد حاکميت با اغنيا و مقدار نفوذ اغنيا در آن، در اين موضوع، دخالت تام دارد. اين بحث مهم را تفصيلي است که در اين گفتار جاي مطرح ساختن آن نيست.

[3] «سوره‏ي زخرف» (43)، آيه‏ي 32.

[4] اگر چه با درجاتي از تفاوت، اما نه در حد وجود و عدم، و تکاثر و فقر، و اتراف و محروميت.

[5] «بحار» ج 3، ص 126.

[6] در اين مقوله (که عامل فقر در جامعه توانگران و اغنيايند)، از پيامبر اکرم «ص» و ائمه‏ي طاهرين «ع» احاديثي متعدد و کوبنده رسيده است. در مجلدات سوم تا ششم «الحياة» نمونه‏هايي از اين احاديث ذکر شده است.