بازگشت

نكته اي بسيار مهم


در اينجا ضروري است نكته اي بسيار مهم را يادآوري كنيم، نكته اي مأخوذ از حكمتي قرآني، نكته اي كه در تبيين اصلاحات اجتماعي و شناساندن انقلابهاي راستين و سازنده نقشي بسيار اساسي و بنيادين دارد. با ذكر اين نكته بيشتر روشن مي شود كه تأكيد بر از ميان بردن سه طاغوت در يك انقلاب براي چيست، و ضرورت شعله ور ساختن جنگ فقر و غنا (به منظور ساقط كردن طاغوت اقتصادي به همراه ساقط كردن طاغوت سياسي)، به چه دليل است، و چرا قرآن كريم موفقيت يك انقلاب كامل را - چنانكه گذشت - در مبارزه با سه طاغوت و ساقط كردن هر سه آنها دانسته است. بايد اين حكمت آموزشي و بزرگ قرآني، و اين سر سازنده و سترگ وحي آسماني، هر چه خوبتر، روشن گردد و دانسته باشد.

نكته ي مهم مورد اشاره در اين جمله خلاصه مي شود كه فلسفه ي اصلي در يك انقلاب، «تغيير نظام» است نه «تعويض» افراد. و چون با رفتن يك طاغوت (سياسي)، نظام زندگي يك جامعه دگرگون نمي گردد، و از «وضع ارتجاعي» به «وضع انقلابي»


متحول نمي شود، از اين رو قرآن كريم، مبارزه با سه طاغوت را اساس يك انقلاب ديني و الهي دانسته است، تا مردم از زير سلطه و نفوذ طاغوت، بطور مطلق (يعني هر سه طاغوت)، رها گردند و بتوانند در يك حركت انقلابي به زنده كردن مجدد ارزشها بپردازند، و به «تزكيه و تعليم» دست يابند، و همه گونه موانع اين دو اصل هدفي (تزكيه، تعليم) دست يابند، و همه گونه مقتضيات تحقق آن دو را فراهم سازند، تا چنانكه پيشتر نيز گذشت - به نتيجه ي قرآني مطلوب برسند، و تا جامعه اي داشته باشند قرآني و اسلامي.

بنابراين، بايد جنگ فقر و غنا شعله ور گردد، و به سود انسان محروم (أوفوا الكيل و الميزان) خاتمه يابد، و طاغوت اقتصادي نيز از ميان برود، تا انقلابي واقعا - نه رسما - انقلاب باشد، و جامعه از اختاپوس عقب افتادگي و حرمان و جهل نجات يابد، و براي آن صيرورت متعالي و شدنهاي انساني و الهي آماده گردد. قرآن خواسته است كه جامعه ي الهي اسلام، «قوامين لله، شهداء بالقسط» [1] باشند، يعني همگان براي خدا بر پاي ايستند، و ناظر اجراي عدل باشند. در تفسير اين آيه گفته اند، «اهل عدالت و اجراي آن باشيد»، «دين خدا را با اجراي عدالت معرفي كنيد». [2] دريغا از اين تعاليم و از اين حقايق...! و آيا در جامعه ي فاقد عدالت و مبتلا به نفوذ استثمارگرانه ي طاغوت اقتصادي، مردم


«قوامين لله» و «شهداء بالقسط» توانند شد؟ و توانند بود؟.

خوب، اكنون مي نگريد كه اينها همه به اين معني است كه نظام زندگي يك ملت دگرگون گردد و زير و رو شود، نه اينكه تنها افرادي بروند (اگر چه فاسد) و افرادي ديگر بيايند (اگر چه صالح)، زيرا افراد صالح در داخل چارچوبهاي غير صالح، برخي خود نيز تحت تأثير قرار مي گيرند و فاسد مي شوند، و برخي نخواهند توانست - اگر چه بخواهند - به اقدامهاي انقلابي دست يازند و آنها را به ثمر برسانند. پيچيدگي عميق و نفوذ يافته ي نظامهاي فاسد و نفوذ افكار ارتجاعي زنجيره اي (كه از سويي ناآگاهان و خوشباوران و بسته ذهنان آنها را دامن مي زنند و از سويي سرمايه داران و قارون روشان و فرصت طلبان آنها را تحكيم مي كنند)، دست افراد صالح و حتي انقلابي را نيز مي بندد، و آنان را از هر گونه حركتي باز مي دارد. به عبارت ديگر: بر جاي ماندن نظام فكري و تشخيصي و عملي و اداري و اقتصادي غير انقلابي در يك انقلاب، همان جهنم شعله خيزي است كه همه ي انقلاب و آثار آن را مي بلعد و خاكستر مي كند. اين است كه قرآن كريم آنگونه مي گويد، و امام علي بن ابيطالب «ع»، يك لحظه تأخير را، در عملكردهاي انقلابي، جايز نمي داند. [3] خلاصه اينكه نظام فاسد بايد به نظام صالح بدل گردد (نظام فاسد با همه ي اركانش، سياسي، اقتصادي، و فرهنگي و تبليغي)، نه تنها افراد. و افراد صالح در يك انقلاب كساني نيستند كه تنها ظاهري ديني داشته باشند، بلكه


كسانيند كه انقلابي باشند و داراي فكر و تشخيص و اقدام انقلابي. كساني كه داراي افكار ارتجاعي و تشخيص ارتجاعيند (اگر چه افرادي صالح باشند)، اگر در انقلاب شغل و مسئوليتي به آنان داده شود، معلوم است كه چه فاجعه اي رخ خواهد داد، و نتيجه چه خواهد بود، معكوس هدف. و از اينجاست كه گفته اند:

زعماء صالحي كه طرز تفكرشان، در اساس و تشكيلات، با ناصالحها يكي است (يعني اهل تفكر انقلابي توأم با اقدام انقلابي نيستند، و مرتجعند يا ارتجاع گرا، يا ضعيف در برابر جريان و عوامل ارتجاع)، و تفاوتشان از لحاظ اخلاقي و شخصي است (يعني در جنبه ي فردي، افراد صالح و خوبي هستند)، و بناست همگي در يك قالب (با همان ساختارها و همان چارچوبهاي گذشته) كار كنند، اثر وجوديشان با ناصالحها، آنقدر زياد (متفاوت) نيست، و منشأ تحولات اجتماعي (عميق و بنيادين و) قابل توجه نخواهند گشت. [4] .


پاورقي

[1] «سوره‏ي مائده» (5)، آيه‏ي 8.

[2] «مجمع البيان» ج 3، ص 168.

[3] «نهج‏البلاغه» ص 527 - 525؛ «عبده» ج 2، ص 86 - 84.

[4] «ده گفتار»، مطهري، ص 244، مقاله‏ي «مشکل اساسي در سازمان روحانيت».