بازگشت

جنگ فقر و غنا


جنگ فقر و غنا يك جنگ الهي است، زيرا اغنيا و توانگران به حدود الهي و وظايف ديني و شرعي خويش پايبند نيستند، و ستم روا مي دارند و بندگان خدا را استثمار مي كنند، و از هر گونه رشدي باز مي دارند؛ پس لازم است كه محرومان با آنان بجنگند و حق خويش را كه - به نص احاديث - در اموال آنان است باز ستانند. و از اينجاست كه يكي ار درخشانترين فصلهاي مبارزات الهي در طول تاريخ، كه به دست پيامبران خدا صورت گرفته است، و خدا گراياني بسيار (ربيون كثير)، همراه پيامبران در آن مبارزات مقدس شركت جسته اند، همين جنگ فقر و غناست، به منظور ايجاد عدالت و قسط (ليقوم الناس بالقسط)، و فراهم ساختن زمينه براي عمل به احكام دين خدا (العدل حياة الأحكام).


كساني كه جز اين مي گويند، استعداد لازم براي درك حقايق تربيتي و انساني و اجتماعي و سازنده ندارند... و اينان نفس پيامبران را اينگونه شهيد مي كنند. و افسوس كه ما مدافعان «قسط و عدل» و افسردگان از محروميت محرومان - تا پيش از ظهور دولت عدل قرآني - قدرتي نداريم، و جز زنده نگاهداشتن ياد عدالت و گفتن و نوشتن درباره ي آن كاري از ما ساخته نيست؛ ليكن سنگي كه اكنون دهان اين مروجان تفاوت و ظلم و تبعيض و تثبيت كنندگان تكاثر و اتراف، و اين ذبح كنندگان ارزشهاي مقدس الهي را خرد كند، و غائله ي عوامفريبي و اتهام آفريني و ارتجاع گرايي را بخواباند، و نامشروع بودن جانبداري آنان را از سرمايه داران و سرمايه داري و زندگانيهاي ضد ارزشي اشرافي برملا سازد، سخناني است كه در اين باره امام خميني گفته است. نقل آنها در اينگونه مناسبات - بنابر منظورهايي كه ياد شد - مناسب است:

نسل به نسل، و سينه به سينه، شرافت و اعتبار پيشتازان اين نهضت مقدس و «جنگ فقر و غنا» محفوظ بماند؛ و بايد سعي شود تا از راه رسيده ها و دين به دنيا فروشان چهره ي كفرزدايي و فقرستيزي روشن انقلاب ما را خدشه دار نكنند...

جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدني نيست. جنگ ما «جنگ فقر و غنا» بود. جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود... [1] .


امروز جنگ حق و باطل، «جنگ فقر و غنا»، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنه ها و مرفهين بي درد شروع شده است. [2] .

حق و باطل نيز مصداقهاي گوناگون دارد. در زمينه ي معيشت و اقتصاد، فقر باطل است و غناي مولد فقر نيز باطل. و قسط حق است و عدل حق. پس جنگ فقر و غنا نيز از مصاديق جنگ حق و باطل است - اگر دركي و شعوري باشد. اينان نمي فهمند كه سكوت در برابر فقر فقيران و گرسنگي گرسنگان - كه امام علي «ع» آن را مخالف تعهد و وظيفه ي عالم ديني مي داند - از مصداقهاي رذالت است نه ايمان. اينگونه كسان حتي «وسائل الشيعه» را نمي خوانند تا ببينند امام جعفر صادق و رئيس مذهب - سلام الله عليه - چگونه به جنگ فقر و غنا دامن زده و شعله ي آن را برافراخته است:

ان الناس ما افتقروا، و لا احتاجوا، و لا جاعوا، و لا غروا، الا بذنوب الأغنياء. [3] .

- مردمان، فقير، محتاج، گرسنه، و برهنه نگشتند مگر در اثر گناه توانگران.

آيا اين تعليم، اعلان جنگ ميان فقر و غنا نيست؟ اين سخن به فقير نمي گويد كه دشمن تو كيست و حق تو را چه كسي برده است؟ و چه كساني تو را گرسنه و برهنه ساخته اند و از هستي


ساقط كرده اند؟ بر فرض كه مسلكهاي باطل و الحادي، سخنان و شعارهاي حق را كه از هزاران سال پيش پيامبران الهي گفته اند تكرار كنند، ما نبايد - از سر غفلت يا جانبداريهاي نامشروع - آن شعارها را به نام آنان ثبت نماييم و اينگونه خاصه بخشي كنيم. اينها همه ارزشهاي الهي است و شعارهاي پيامبران الهي...

جنگ فقر و غنا، در واقع، همان «جنگ كفر و ايمان» است. بنابر احاديث، فقر عامل كفر است. و هر مؤمني بايد با عامل كفر مبارزه كند، پس مبارزه با فقر وظيفه اي ايماني است. و مبارزه با فقر مبارزه با عوامل پديد آورنده ي فقر است يعني اغنيا و توانگران، به نص كلام امام صادق «ع»، و احاديث ديگري از پيامبر اكرم «ص» و امامان ديگر.

و شعاري كه به ابوذر غفاري - انسان تراز قرآن و نمونه ي كامل شيعه ي علي «ع» - نسبت داده اند نيز در همين جهت قرار دارد:

عجبت لمن لا يجد قوته، كيف لا يخرج من بيته شاهرا سيفه. [4] .

تعجب مي كنم از كسي كه روزي (و وسيله ي زندگي) ندارد، چگونه شمشير نمي كشد و براي طلب حق خود خروج نمي كند؟

جنگ فقر و غنا در فقه ما نيز بطور صريح مطرح گشته است.


فقها فرموده اند:

اگر به غذاي كسي دسترس داشته باشد، در صورتي كه مالك نياز شديد (اضطرار) به استفاده از آن دارد، خود او اولي است. و اگر اين شخص اضطرار دارد او اولي است. و اگر بهاي آن را نداشت بر ماك واجب است آن را به او ببخشد. اگر نبخشند مي تواند غصب كند (بزور بگيرد و استفاده كند). در اين صورت اگر مالك مقاومت كرد مي تواند او را بكشد. [5] .

و اين فتواي بزرگاني چون شيخ طوسي، و محقق حلي است. و آيا جنگي از اين بالاتر متصور است؟ اين فقه و آنهم حديث. برخي نه فقه را درست مي دانند؟ و نه حديث را درست مي خوانند؛ و اگر بخوانند در آنها دقت نمي كنند، و از سيره ي سلف بي اطلاعند، به مرام واقعي و جوهر تعاليم دين نمي رسند، و چه بسا آن را با زندگي مطلوب خود و دختران و پسران خود و ساختمانها و زندگيهاي خود سازگار نمي بينند. و با اين وجود از دين و اخلاق ديني هم دم مي زنند، چه بسا لحظه اي به استخوانهاي خرد شده ي انسان محروم نينديشند، و گاهي روي فرش آنان - يعني زمين - و در كنار آنان - يعني در زاغه - ننشينند، و به سيماي رنگ پريده و نوميد فرزندان آنان ننگرند، و به سفره هاي خالي، و چراغهاي خاموش، و


روزهاي شب آنان... و با اين وصف خود را حافظ دين و نگهبان احكام مي پندارند (كه گويي آن فقيران محروم و دختران و پسرانشان از مسلمين نيستند، و امام زمان «ع» از محروميت كشيدن و رنج بردن آنان رنج نمي برد، و از سقوطهاي آنان غمگين و دل افسرده نمي شود؟!) و انتظار دارند آگاهان و عدالتخواهان و جوانان بيدار پرشور را هم از دست ندهند، و «تهاجم فرهنگي» را هم پس برانند... زهي تصور باطل!...

يكي از هدفهاي عمده ي «تهاجم فرهنگي»، تثبيت «ضد ارزش» است به جاي «ارزش»، و سوق دادن جامعه به اهميت دادن و پذيرفتن «ضد ارزشها» به جاي «ارزشها». و از اين جمله است ترغيب مردم به دنيا خواري و دنيا گرايي و مصرفي گري و لذت طلبي و برخورداري هر چه بيشتر... و فراموش كردن ديگران و اهميت ندادن به مسائل و مشكلات ديگر اعضاي جامعه، يعني جدا كردن انسان از انسان. و اكنون كساني كه خود معاشرتي از نزديك با مستضعفان محروم و انسانهاي فراموش شده و اقشار تحت ستم اقتصادي ندارند، [6] و در عوض با ظلمه ي اقتصادي و عمله ي شيطان و نفس (سرمايه داران و اترافگرايان) دوست و نزديك و مصاحبند، و زندگيي همسان يا نزديك به آنان دارند، و در همان محلات رفاهي مسكن گزيده اند، چسان مي خواهند مردم را به حيات طيبه ي قرآني (قناعت) و نوعدوستي و ايثارگري و


محروميت زدايي و فقرستيزي فراخوانند، چسان؟ مگر اسلام موضوع بسيار بسيار مهم «فقر ستيزي» را مطرح نكرده است؟ آيا اينان تا همانجا پيرو اسلامند كه به دنيا دست يابند؟...

ما اگر راه دين را مي پيماييم، بايد بدانيم كه راه دين همان راه پيامبران است (كه كاملترين وجه آن در احكام، و عميق ترين صورت آن در معارف و حقايق، در اسلام عرضه شده است). و قرآن كريم تصريح مي كند كه مخالفان پيامبران و تكذيب كنندگان آنان صاحبان نعمت و مكنت و ثروت يعني سرمايه دارن بوده اند. دو تن از عالمان زاهد و بزرگ اسلام، يعني شيخ ابومحمد حسن ديلمي (سده ي هفتم) در كتاب «ارشاد القلوب»، و شيخ جمال الدين ابن فهد حلي (م: 841) در كتاب «عدة الداعي»، تصريح مي كنند كه دشمنان انبيا «ع» و مانع كارها و اقدامهاي آنان همواره اغنيا و توانگران بوده اند. [7] .

و علت موضوع روشن است، چون انبيا مناديان عدالتند و اغنيا مخالفان عدالت. و اكنون نيز چنين است. زيرا اگر عدالتي در كار باشد، آنان به آنچه مي خواهند نمي رسند. و اين چگونگي امري است واضح.

و اين تعبير قرآني عظيم نيز (كه يكي از منشورهاي تاريخي و سترگ عدالت است در حركتهاي پيامبران)، يعني: «أوفوا الكيل و الميزان»، خود اعلان جنگ فقر و غناست. زيرا كه يكي از


اسباب عمده ي پديد آمدن فقر و كمبود در ميان مردم و خانواده ها، عدم سلامت روابط معاملاتي و عدم تعادل در اين روابط است؛ و همين است كه موجب تورم، گراني، كم فروشي و احتكار مي گردد، و قدرت خريد انسانهاي كم درآمد را همواره كاهش مي دهد، و روز بروز بر حجم فقر و حرمان و كمبود داشتن بسياري از افراد و خانواده ها مي افزايد. و دود اين آتش و رذالت از همه بيشتر به چشم انسان محروم و مستمند مي رود، و همواره قدرت معيشتي او را - اگر قدرت معيشتيي داشته باشد - به صفر مي رساند. [8] .

در كشورهاي در حال توسعه، سالانه حدود 5 ميليون كودك زير پنجسال به علت ابتلا به بيماري اسهال جان خود را از دست مي دهند، كه از اين تعداد هنوز رقمي بالغ به 34000 كودك در ميهن اسلامي ما - قبل از آنكه در اين دنياي پرمخاطره فرصتي براي ياري اسلام و ميهن اسلامي بيابند - مظلومانه گل وجودشان پرپر مي شود، در حالي كه با ساده ترين امكانات مي توان - صرف نظر از نوع بيماري - حداقل از مرگ 95 درصدشان جلوگيري نمود. به عبارت ديگر در ايران، هر 15 دقيقه يك كودك كوچكتر از 5 ساله، در اثر اسهال قابل


درمان مي ميرد. آيا آگاهي از اين اعداد مسئوليت همه ي ما را سنگين تر نمي سازد؟. [9] .


پاورقي

[1] «صحيفه‏ي نور» ج 21، ص 94.

[2] «صحيفه‏ي نور» ج 20، ص 234.

[3] «وسائل الشيعه» ج 6، ص 4.

[4] «الامام علي صوت العدالة الانسانية» ج 4، ص 138. و اين سخن ابوذر غفاري، صحابي جليل و انسان تراز قرآن و شيعه‏ي واقعي، مطابق است با فتوايي که از بزرگترين فقهاي اسلام - اکنون - نقل مي‏کنيم.

[5] «المبسوط» ج 6، ص 286 (چاپ تهران)؛ «شرائع الاسلام» ج 3، ص 230 (چاپ دارالأنواء)؛ «القواعد» ج 2، ص 16 (چاپ 1329 ق)؛ «شرح لمعه» ج 7، ص 354 (چاپ کلانتر)؛ «مستند الشيعه» ج 2، ص 397 (چاپ 1371 ق)؛ «وسيلة النجاة» ج 2، ص 189؛ «تحرير الوسيلة» ج 2 ص 171، مسئله‏ي 36.

[6] «ممن تقتحمه العيون...»، به تعبير مولا علي «ع» - «نهج‏البلاغه» ص 1091؛ «عبده» ج 3، ص 112.

[7] متن سخنان در «الحياة» ج 4، ص 93، و ج 6، ص 192.

[8] يکي از مسئولان رده‏ي بالا، در اين باره، بصراحت حق را اظهار کرده است: «... واقعا گراني بيداد مي‏کند. بدون مبالغه بايد گفت ما مدام از مستضعفين دم مي‏زنيم و شعار ما مستضعفين هستند، اما متأسفانه فشار خرد کننده و له کننده‏اي به مستضعفين وارد مي‏شود» - «روزنامه‏ي کيهان» شماره‏ي 28 / 12 / 1367. و اين هنوز مربوط به آن تاريخ است، و آيا حالا چه 28 / 10 / 1370؟!.

[9] «طرح بسيج سلامت کودکان» ص 21، نشريه‏ي وزارت بهداشت... تير ماه 1367.