بازگشت

آموزشهاي ديني، پيمانهايي بزرگ


مردم در طول سالياني دراز، از اسلام و تعاليم اسلامي و احكام ديني سخن شنيده اند، و در كتابها خوانده و پاي منبرها بزرگ شده اند. شماري خود نيز درس ديني خوانده با زبان عربي آشنايند، و از «قرآن» و «نهج البلاغه» تا حدودي استفاده مي كنند، يا به وسيله ي ترجمه ها از مطالب آنها تا اندازه اي سر در مي آورند. در مجموع، تعاليم اسلامي در وجدان جمعي و ذهن عمومي رسوخ دارد.

بنابراين اگر در هر بعدي از ابعاد كاركرد و برخورد و انجام وظيفه و مسئوليت شناسي و روش عملي مسئولان نظام اسلامي نقصي و خلافي باشد، مردم بطبع از آن آگاه مي گردند: اگر در قضاوت به روش اسلامي عمل نشود، اگر اقتصاد اقتصاد انبيايي و قرآني نباشد، اگر كرامت انساني آنسان كه در تعاليم اسلام آمده است رعايت نشود، و اگر زندگي و برخورداري عالمان و روحانيان و بستگانشان، و مسئولان و بستگانشان با ساده زيستي ضروري يك روحاني و يك مسئول اسلامي منطبق نباشد (و دهها اگر


ديگر...)، مردم از اينها همه آگاه مي شوند. و اين چگونگي موجب سستي مردم در عقيده و عمل مي شود. و از اينجاست كه گفته اند، حفظ دين و استمرار عمل به احكام دين در مردم در زمان غالب بودن دين مهم تر و مشكل تر است از زمان مغلوب بودن. چون در زمان مغلوب بودن پيوسته مي شود گفت، اگر دين غالب گردد و كار به دست رجال ديني بيفتد، چه مي شود و چه مي شود، و چه مي كنيم و چه مي كنيم، و چگونه عدالت اجرا مي شود... و عدالت اجتماعي و سياسي و اقتصادي و معيشتي اسلام در تاريخ بشريت بي سابقه است. ما در حكومت اسلامي سعي خواهيم كرد قوانين - حتي المقدور- نزديك به آنچه در زمان حضرت محمد «ص» اجرا مي شد اجرا شود. مسئولان همان سطح زندگي را خواهند داشت كه فقرا و زحمتكشان دارند... اين سخنان و شعارها را در زمان «مغلوب بودن» دين بآساني مي توان گفت و مردم را اميدوار ساخت و به صحنه ها كشانيد... ليكن به هنگام «غالب بودن» دين نمي توان به سخن اكتفا كرد، بلكه مردم در آن هنگام وفاي به وعده هاي پيشين و عمل به ارزشهاي ديني را همواره مي خواهند و انتظار مي برند، و اگر نشد سرخورده مي شوند و مي برند.

و در هنگامه ي انقلاب نيز آنچه مردم بطور اجمال و آگاهان بطور تفصيل از آن دم مي زدند و مي خواستند، همين ارزشهاي بزرگ اسلامي و اهداف قرآني بود، [1] .



و تربيت (فردسازي)


اسلامي، و سياست (جامعه پردازي) اسلامي، يعني جامعه و نظامي كه مقتضيات رشد انساني در آن موجود باشد و موانع رشد انساني در آن مفقود.


پاورقي

[1] به ياد داريم که يکي از شعارهاي انقلاب اين بود:



برقرار مي‏کنيم حکومت علي را

سرنگون مي‏کنيم رژيم پهلوي را.