بازگشت

عظمت يا فاجعه


توضيح موضوع اين است: چنانكه اشاره شد، بسا مي شود كه رجالي از ميان امت به مقامي بزرگ مي رسند، و شهرتي بسزا مي يابند، و بخصوص عوام و توده هاي مردم به آنان توجه بسيار پيدا مي كنند، و آنان را ملاك همه چيز - بويژه همه چيز دين - مي دانند؛ و بدينگونه در افت و خيز حوادث، مسئوليتهاي سترگ تاريخي متوجه آنان مي گردد. حال اينگونه رجال اگر به حاكميت برسند، و به نام دين و قدرت ديني حكومت تشكيل دهند، يكي از دو نتيجه را در بر خواهد داشت: يا يك «عظمت» آفريده مي شود، يا يك «فاجعه» رخ مي دهد. اگر رجال ياد شده، به معناي واقعي كلمه، «انقلابي» باشند، و به اندازه ي كافي از مسائل مختلف آگاه باشند، و بتوانند دين خدا را با تمام معيارهاي آن، و احكام دين را در سطح همه ي مردم و همه ي طبقات عملي كنند، و قسط قرآني و سياست الهي و قضاوت اسلامي و مديريت انساني دين را به اجرا درآورند، و نزديكاني زاهد و پاك نظر داشته باشند، و از نظرهاي مشاوراني متخصص و آگاه و متعهد و مترقي بهره ببرند، و همكاراني از اميال - رسته پيدا كنند، و مسائل غير اصلي را به جاي «مسائل اصلي»


مطرح نسازند، و در تشخيصها و اقدامها و نفي و اثباتها تأثيرپذير نباشند، و از زيانهاي جبران ناپذير نفوذ و نفوذي مصون مانند، و ادراك خود را از وسوسه ي مرتجعان و مقدس مآبان در امان نگاه دارند، و بدينگونه در ساختن يك جامعه ي ديني - اگر چه بين 60 تا 80 درصد - موفق گردند... آن عظمت كه گفته شد، آفريده مي شود؛ ليكن اگر جز اين شد - كه با جمال ياد گشت - فاجعه رخ خواهد داد.

... يعني اگر نتوانند كاري كه مورد انتظار است و وعده نيز داده شده است انجام دهند، و به دلايلي و براي وجود موانعي (از هر گونه...)، به نشان دادن ارزشهاي اسلامي و تثبيت ملاكهاي سازنده ي ديني موفق نگردند، آن «فاجعه ي بزرگ» رخ خواهد داد، بويژه اگر مردم همه چيز را از چشم دين ببينند، و عدم موفقيتها را به دين منسوب دارند، و مسائل ديگر (حتي موانع دروني و تشخيصي) را نشناسند و در نظر نگيرند. و فاجعه ي بزرگ، نسبت دادن نقصها و ضعفها و عدم صلاحيتها و عدم تواناييها و ارتجاعها و انحطاطها و تكاثرها و اترافها و اسرافها و... به دين خداست و تعاليم اولياي خدا. و چه فاجعه اي از اين بزرگتر؟ و در اينگونه مواقع دشمنان دين حق را نمي خواهند ديد نيز مي كوشند تا همه چيز را به دين نسبت دهند، و سازندگيهاي فردي و اجتماعي احكام و موازين ديني را منكر شوند.

و در احوال ياد شده، مردم بويژه جوانان و بي اطلاعان از


اصول اساسي و متون اصلي دين، خرده خرده، در دينداري سست مي شوند، و عمل به احكام را مي كنند، و از ايثارها پشيمان مي گردند، و حماسه هاي مقدس را به هيچ مي انگارند. و روشن است كه در چنين اوضاعي، دين خدا به جاي آنكه «ترويج» شده باشد، «تخريب» مي شود، و بازار عمل به احكام به جاي آنكه رواج يابد كسادي مي پذيرد، و گلبانگ محمدي كه از همه جا شنيده مي شد، از كمتر جايي شنيده مي شود، و كار به سفارشهاي بي اثر منجر مي گردد و اظهارهاي بي ثمر... و حضورهاي مردمي در ماهيت خود كاستي مي پذيرد، و... و...