بازگشت

واقعيتها، هشدارهايي عظيم


هر واقعيتي همواره يك هشدار است. رويگرداني از واقعيتها بي اعتنايي به هشدارهاست؛ و زيان بزرگ - بسيار بزرگ - اين چگونگي بر هيچ خردمندي پوشيده نيست.

يكي از ابعاد ژرف و عظيم - و باز هم ژرف و عظيم - «نهج البلاغه» همين ترسيم واقعيتها و ملموس ساختن آنهاست و فروبردن انسان در آنها. گويي واقعيتهاي گوناگون را - با الفاظ كهكشاني خويش - قالبگيري مي كند و روبروي انسان قرار مي دهد، آنگاه دو گوش انسان را مي گيرد و چهره و چشم او را به سوي آنها مي گرداند و محكم نگاه مي دارد، تا آدمي - آدمي غافل و سطح بين - هر چه بهتر آنها را ببيند و با آنها درآميخته گردد، آنسان كه گويي با


آنها زيسته است و مي زيد...

ما - در اينجا - براي اينكه از يكسويه نگري بر كنار باشيم، و از واقعيات دور نيفتيم، و از هشدارها - طبق حكم عقل و شرع و تجربه - سود ببريم، و از جرگه ي غافلان بيدرد درآييم، و به رده ي آگاهان درد آشنا بپيونديم، و در اثر نظرهاي تمجيدآميز و رخدادهاي غرورآفرين غره نشويم، بايد يادآوري كنيم كه نگرش دوم درباره ي انقلاب (يا بهتر است بگوييم: درباره ي اشخاص و عملكردها، زيرا انقلاب به ذات خود ندارد عيبي) و حاكميت اسلامي ايران، كه از سوي كساني اهل درد و اعتقاد از داخل و خارج ابراز مي شود، واجب است كه مورد توجه و تنبه بسيار قرار گيرد، نگرشي كه مي گويد: «اكنون زمان تبليغ اسلام و دفاع از خود اسلام است نه انقلاب...». [1] و من اكنون نمي خواهم از اينگونه نظرها نقل كنم، همين اندازه مي گويم كه هر دو نگرش (نگرش تمجيدآميز و اظهار اميدواري و نگرش انتقادي و اظهار نگراني) طرفداراني در ميان مسلمانان آگاه و متعهد داخل و خارج كشور دارد، و نمي توان از نگرش دوم غافل بود، و به نگرش نخست فريفته گشت. اهميت تكليفي موضوع، ما را وامي دارد تا نسبت به اين مسائل بسيار حساس باشيم. و طبيعي است كه اين دو نگرش متفاوت، دو منشأ متفاوت دارد. منشأ نگرش نخست - بطور عمده - شعارهاست؛ و منشأ نگرش دوم عملكردها...



پاورقي

[1] نقل از يک گزارش مستند.