بازگشت

واجبات انقلابي


انقلاب اسلامي ايران تأثيرهايي در جهان معاصر - در كشورهاي اسلامي و غير اسلامي - بر جاي گذاشته است، و قدرتهاي جهاني را نگران ساخته است؛ اين انقلاب مدعي شده است كه اسلام مي تواند حركتهاي فرازماني نيز داشته باشد، و در هر عصري - با هر شرايطي و با هر گونه انساني و با هر فرهنگ و نگرش و زندگي - به نجات بشريت دست يازد. اين ادعا وظايفي سنگين و واجباتي جدي در پي دارد. ادعاي ياد شده بايد با عمل كردن قاطع به آن وظايف و واجبات - بي هيچ مسامحه و ملاحظه - همراه باشد يعني همان عمل به اسلام. انقلاب اسلامي بايد به اسلام عمل كند، و بي تخطي تحقق بخش اهداف قرآني باشد؛ و آيا اين انتظاري بي مورد است؟ پس انتظار با مورد از يك انقلاب اسلامي چيست؟

درباره ي انقلاب اسلامي ايران و تأثيرهاي بالفعل و بالقوه ي آن سخنان بسياري گفته اند. عيب ندارد كه براي توجه و تنبه، اندكي از آن بسيار در اينجا آورده شود. يكي از صاحبنظران مسلمان در كشورهاي اروپايي - ضمن سخناني مفصل- مي گويد:

... اكنون مي دانيم كه تاريخ، انديشه هاي خاص و


قانونمندي تمام خود را دارد. و اسلام عليرغم خطاها و انحرافاتي كه در درون آن صورت گرفته بود، بعنوان يك نظام عقيدتي، از آنچنان قدرتي برخوردار است كه مي بايست خود رأسا درماني را براي بيماريهاي امت ارائه دهد. در طول اين مدت بايد به اين واقعيت پي مي برديم كه اسلام، اگر براستي حقيقت كامل و يك مكتب الهي است، همچنين بايد از يك قدرت دروني برخوردار باشد تا در مقاطع حساس تاريخ، مراحلي را جهت اصلاح مسير توده هاي مسلمان به وجود آورد... در اين اواخر بسياري از افراد و نهضتهاي الهام گرفته از آنان، تلاش ناموفقي را در جهت بر عهده گرفتن نقش مركزي «عامل اصلاحگر» به عمل آورده اند، از جمله مي توان از حسن البناء (بنيانگذار اخوان المسلمين مصر)، و مولانا ابوالأعلي مودودي (بنيانگذار جماعت اسلامي هند) نام برد. ولي چنين به نظر مي رسد كه نقش مركزي عامل اصلاحگر را تنها «حكومت اسلامي» قادر است ايفا نمايد. شكست كساني كه در اين راه تلاش نمودند دقيقا بدين علت بود كه آنها نتوانستند «حكومت اسلامي» تشكيل دهند. تشكيل حكومت اسلامي (بعنوان قدم اول) براي توفيق در كسب نقش مركزي عامل اصلاحگر كه بتواند به اشتباهات و يا انحرافات درون امت پايان دهد، يك عمل ضروري است.

نكته اي در دفاعيات جديد از اسلام - به صورت مبهم - مطرح مي شود و خاورشناسان نيز با زيركي از كنار آن مي گذرند، (آن نكته) اين است كه اسلام نه تنها يك «پيام» است، بلكه يك «روش» نيز هست. (ليكن) وقتي پيام اسلام بر طبق روش مبلغين آرامش طلب مسيحي پياده شود،


بعيد به نظر مي رسد كه از آن نتايج مطلوب حاصل گردد. چنين رويه اي ممكن است در تبديل اسلام به يك آيين تشريفاتي - مانند مسيحيت - مؤثر باشد، ولي هرگز نخواهد توانست به اهداف اسلام دست يابد. پيام كامل اسلام، روش اسلام را نيز در متن و عمق خود دارد. به همين دليل است كه در اسلام تا اين حد بر سنت و سيره ي پيامبر «ص» تأكيد شده است. و باز به همين دليل است كه روشها و مراحل لازم جهت تأسيس حكومت اسلامي نيز جزء لاينفك اسلام به شمار مي روند. لذا اسلام، بدون «حكومت اسلامي»، ناتمام و ناقص است. [1] .

... تأسيس حكومت اسلامي، قدرتمندترين عامل اصلاحگر در اسلام است... يك انقلاب اصولي در هر بخشي از امت كه صورت گيرد، براي تمامي امت كفايت مي كند... تأسيس حكومت اسلامي آنچنان تجربه ي آزاديبخشي است كه كليه ي مرزهاي ساختگي درون (امت) اسلام را بي ربط و بي اهميت مي سازد... علماي شيعه كه رهبري «امت مسلمان» را بر عهده دارند، از طريق انقلاب اسلامي، نمونه اي زنده از يك حكومت اسلامي پرتحرك، پرتوان، قدرتمند، و متقي را نيز در ايران تأسيس نموده اند...

اين بود گوشه اي از نظرها و داوريها درباره ي انقلاب اسلامي ايران و تأسيس حكومت جمهوري اسلامي. گذشته از اينگونه داوريهاي موافق و تمجيدآميز، اين واقعيتها نيز در ارتباط با انقلاب اسلامي ايران درخور ملاحظه بسيار است:


- جنبشهاي دو دهه ي اخير، در كشورهاي اسلامي.

- تحركهاي خوديابانه در ميان مسلمانان همه ي جهان.

- شورشهاي پر دوام مردم فلسطين و لبنان.

- رجوع اعتمادآميز كشورهاي تازه آزاد شده ي مسلمان به نظام اسلامي ايران.

- فتح افغانستان به دست خود مسلمانان.

- رو شدن دست قدرتمندان جنايتكار جهاني و شناخته شدن چهره هاي كريه آنان.

- بر باد رفتن آبروي تمدن جديد، و ادعاي انسانيت و حقوق و دموكراسي، به وسيله ي مدعيان كذاب جهاني.

- توجه برخي از محققان و متفكران جهان به باز شناخت اسلام و قرآن.

پس از اينها همه، بايد از نظر دور نداريم كه درباره ي اين پديده ي ديني و سياسي و اجتماعي اين قرن، يعني انقلاب اسلامي ايران و تأسيس جمهوري اسلامي، دو نگرش وجود دارد، هم در داخل ايران و هم در خارج، يكي نگرش تمجيدآميز و ديگري نگرش انتقادي. نگرش نخست همين نگرشي است كه سخناني در آن باره آورده شد، يعني نگرش مثبت و اميدوارانه ي بسياري از مسلمانان و صاحبنظران به اين حركت كه - بطور عمده - به وسيله ي روحانيت ايران رهبري شد، و امكانات مملكتي و قدرت در دست روحانيت قرار گرفت. و چنانكه ملاحظه مي كنيد، ناظران در اين نگرش، اين نظام را تنها عامل اصلاحگر جهان اسلام مي شناسند، و آن را ارائه دهنده ي درمان براي


دردهاي جامعه هاي اسلامي مي شمارند و يك تلاش بزرگ و موفق مي دانند، و تصحيح كننده ي مسير توده هاي مسلمان، و پايان دهنده به انحرافها و اشتباههاي امت، و عملي ساز اهداف اسلام، و سرمشقي كافي براي نجات همه ي امتهاي اسلامي در عالم، و گامي مؤثر در جهت يكي كردن كليه ي مرزهاي ساختگي درون امت و آزادي همه ي اقاليم قبله؛ و اينان نظام ايران را، يك «حكومت اسلامي پر تحرك، پرتوان، قدرتمند و متقي» توصيف مي كنند (درباره ي صفت «متقي» دقت شود). و اما نگرش دوم:


پاورقي

[1] و با حکومت اسلامي اسمي و شعاري نيز ناتمام و نافص جلوه خواهد کرد.