بازگشت

عاشورا، اتحاد بزرگ اسلامي و سخني از دارالتقريب مصر


آري، بايد عاشورا را، رمز وحدت اسلامي و اتحاد مسلمانان پيرامون محور «قرآن» قرار داد، و اينگونه آن را شناخت، و اينگونه از اين سرمايه ي انساني عظيم بهره برداري كرد. در اينجا مناسب است توجه كنيم به سخنان شيخ محمد محمد مدني مصري، رئيس هيأت تحريريه ي مجله ي «دارالتقريب بين المذاهب الاسلامية»، چاپ قاهره.

دارالتقريب، در مصر تشكيل يافت، و در روزگار خود، رسالت ايجاد اتحاد ميان مسلمانان جهان را بر عهده ي خويش مي دانست و در اين باره مي كوشيد، و مجله اي پربار به نام «رسالة الاسلام»، در سطح جهان منتشر مي كرد، و جمعي از مصلحان و عالمان بزرگ و نويسندگان معروف و محققان و استادان و اديبان سرشناس مذاهب اسلامي - از كشورهاي مختلف - با آن همكاري داشتند. رئيس هيئت تحريريه ي مجله، شيخ محمد محمد مدني مصري، يكي از شخصيتهاي برجسته ي جماعت تقريب است. وي در سر مقاله ي شماره ي چهارم، از سال چهارم (محرم 1372 ق)، به ياد كردي از ماه محرم مي پردازد، و در آن مقاله چنين مي گويد:

... ماه محرم ما را به ياد حادثه اي سترگ، و فاجعه اي عظيم مي اندازد، كه اسلام در نخستين روزگار خويش بدان مبتلا گشت. اين فاجعه (از بعد مصائب آن)، ضربه اي بر پيكر


اسلام وارد آورد كه مسلمانان تا امروز، مانند مادران داغدار، براي آن مي نالند، يعني كشته شدن امام شهيد، زاده ي زهراي بتول، اباعبدالله الحسين - عليه و علي جده و آله الصلاة و السلام - حسين، نمونه ي كامل مجاهدان راه خداست. حسين نگريست كه حق پايمال گشته و خرد شده است، و باطل از همه سو بر آن احاطه كرده و راه عرض وجود را بر آن بسته است؛ و ديد كه خود او - كه شاخه ي درخت نبوت است، و فرزند امام شيردلي كه لحظه اي نترسيد، و سر خود را از ذلت فرود نياورد - اكنون مكلف است كه اين پرده هاي تا رستم را بدرد، و اين سياهيهاي متراكم باطل را نابود سازد. گويي بانگي از اعمال قلبش بر سر او فرياد مي زند:

اي فرزند پيامبر، تو مرد ميدان اين مبارزه اي! تو كه خداوند به بركت جدت پيامبر، ظلمات جاهليت را برطرف ساخت، و حق را استوار گردانيد، و باطل را برانداخت، تا نصر خدايي و فتح و پيروزي در رسيد، و مردمان دسته - دسته به دين خدا درآمدند؛ همچنين پدرت شير و شمشير خدا، كه تا مشركان مغلوب نگشتند، و تا چشم منافقان و مفسدان كور نگرديد، لحظه اي نياسود. پس اكنون اي حسين قيام كن، و پرچم مبارزه و جهاد را برافراز، چنانكه جدت و پدرت - از پيش - مبارزه و جهاد كردند؛ برخيز و حوزه ي «اسلام» را درياب، و ستمگران را برانداز، و زمين را از لوث وجود متجاوزان ستمگستر فاجر تطهير كن.

اي حسين! حرمت خاندان پيامبر را در ميان امت شكسته اند و آنان را به ذلت كشانده اند، و زنان و كودكان و


يتيمان و بي سرپرستان پايمال شده اند، آنسان كه هيچ چاره اي براي آنان نمانده، و راه نجات و رهايي به روي آنان بسته شده است؛ اكنون، اگر پسر علي و فاطمه به داد مظلومان نرسد و براي نجات محرومان قيام نكنند، چه كسي بيچارگان و بي پناهان و مظلومان را نجات خواهند داد؟

آري، گوئيا حسين، از اعماق قلب خود بانگي مي شنيد كه او را با اين فرياد تكان دهنده فرامي خواند، و شبانه روز با اصرار به قيام وامي داشت، و به هنگام خواب و به گاه بيداري در همه ي وجودش طنين مي افكند. و حسين ديگر چاره اي نديد جز اينكه به اين ندا پاسخ دهد، و به كمك دادخواهان وحشت زده و مظلوم بشتابد، و به سخنان كساني كه او را از اين جهاد الهي باز مي داشتند يا مي ترساندند، كمترين اعتنايي نكند.

و با اينكه مي دانست كه دشمنان او فاجراني هستند خدانشناس، كه هيچ عهد و پيماني را در مورد خاندان پيامبر (از سر بي اعتقادي و بي ديني) رعايت نمي كنند، و حرمت آنان را پاس نمي دارند، از آماده شدن براي جهاد در راه خدا باز نايستاد، چرا؟ چون او مرزباني مجاهد بود كه به امر خدا قيام مي كرد؛ پس براي او مهم نبود كه غلبه كند يا مغلوب شود، زيرا در هر دو صورت او (به تكليف ديني خويش عمل كرده بود و) شرف قيام در راه خدا را بدست آورده بود. و آيا براي قيام كنندگان در راه خدا جز يكي از دو نيكوترين پاداشها خواهد بود: پيروزي يا شهادت (كه آن نيز پيروزي است به شكلي ديگر).

و اگر حسين، در راه خدا و حقيقت شهيد شد، قاتلان وي


براي هميشه به لعنت خدا و فرشتگان و مردمان دچار گشتند؛ و او در نزد خدا، به بالاترين درجات نايل آمد، به همراه پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان. و ما بايد از ياد ماه محرم سرمشق بگيريم، و از پيشينيان خود در دين، براي خويشتن، الگو و اسوه بسازيم. و اين سخنان براي آنان كه داري دلي زنده اند (و خردي بيدار) و با همه ي وجود گوش فرامي دهند، آموزنده و سازنده است [1] .

اكنون بنگريد كه اين دشمنان مصري - از برادران اهل سنت - كه خود از مصلحان ديني و از اعضاي «جماعت تقريب» است، همان سخن را مي گويد كه ما مي گوييم، يعني اينكه در آن عهد اسلام رو به نابودي بود، و ظلمات جاهليت و ستم همه جا را گرفته بود، و حق و عدل راهي براي تحقق نداشتند، و امام حسين «ع» خود را مكلف ديد تا براي بازگرداندن اسلام و تاراندن جاهليت قيام كند، و قيام و جهاد او نيز مانند قيام و جهاد جدش پيامبر اكرم «ص» در برابر جاهليت و مردم جاهليت بود، و همچون مبارزات پدرش علي «ع»، در برابر دشمنان گوناگون اسلام؛ پس او تكرار وجود محمد «ص» و علي «ع» بود (چنانكه دشمنانش تكرار وجود جاهليت بودند)، و او مرزبان اسلام و نگهبان قرآن، بلكه تجديد كننده ي حيات اسلام و قرآن، و از ميان برنده ي جاهليتي بود كه دوباره به دست فاسدان اموي شكل گرفته بود. پس به نظر اين عالم مصري منادي تقريب نيز، اسلام، حسيني البقاء است، و وظيفه ي مسلمانان است كه ياد محرم را زنده بدارند، و از جهاد عاشورا سرمشق گيرند، و آن را رمز دفاع از مرزهاي مقدسات


اسلامي و ارزشهاي قرآني قرار دهند، و عامل اتحاد اسلامي - در يك بسيج بزرگ جهاني - گردانند؛ و بخوبي دريابند و به خود يادآور شوند كه خون عاشورا، مايه ي نجات اسلام، و بقاي قرآن، و حفظ انسانيت، و حذف جاهليت، و تداوم بشريت واجد ارزش گشت، و آفاق حيات بشري را، در بامدادان (فجر)، و شامگاهان (شفق)، با رنگ حماسه و شرف، سرخفام ساخت، چنانكه ابوالعلاي معري (م: 449 ق.) مي گويد:

و علي الدهر من دماء الشهيدين علي و نجله شاهدان فهما في أواخر الليل فجران و في أولياته شفقان ثبتا في قميصه ليجي ء الحشر مستعديا الي الرحمان. [2] .

- بر صفحه ي روزگار، از خون دو شهيد، علي و فرزندش، همواره دو گواه پايدار است؛

- اين دو گواه خونين، در پايان هر شب، به شكل فجر (سرخي سپيده دمان)، و در آغاز هر شب، به شكل شفق (سرخي شامگاهان) نمودار مي گردند.

- و همينگونه پايدارند تا روز رستاخيز كه بيايند و در نزد خداي رحمان تظلم كنند و داوري خواهند.

و شيخ فريدالدين عطار نيشابوري (م: 618 ق) مي گويد:



امامي كافتاب خافقين است

امام، از ماه تا ماهي، حسين است






بسي خون كرده اند اهل ملامت

ولي اين خون نخسبد تا قيامت



هر آن خوني كه بر روي زمانه ست

برفت از چشم و اين خون جاودانه ست



چو ذاتش آفتاب جاودان بود

زخون او شفق باقي از آن بود



چون آن خورشيد دين شد ناپديدار

در آن خون چرخ مي گردد چو پرگار [3] .




پاورقي

[1] «رسالة الاسلام»، شماره‏ي چهارم، سال چهارم (محرم 1372 ق)، ص 342 - 341.

[2] «ديوان أبي‏العلاء معري» (سقط الزند).

[3] «خسرونامه» ص 25.