بازگشت

اشهد أن محمدا رسول الله


اينها و دهها سند معتبر از اين دست - كه همه حاكي از واقعيات تاريخي است - روشن مي سازد كه قصد اصلي سلطنت دمشق، و بيعت گرفتن براي يزيد، ويرانسازي بنيان اسلام و محو قرآن كريم از صفحه ي روزگار بوده است، تا يادي از «أشهد أن لا اله الا الله، و أشهد


أن محمدا رسول الله»، بر جاي نماند. و از اينجا معنا و واقعيت سخن بانوي بزرگوار، حضرت زينب كبري «س» بخوبي آشكار مي شود كه در ضمن سخنان خود در مجلس يزيد فرمود: «فوالله لاتمحو ذكرنا، و لا تميت وحينا، [1] اي يزيد!به خدا سوگند نمي تواني ياد آل محمد را از ميان ببري و قرآن را براندازي». بانوي بزرگوار خود بخوبي در جريان امور بود و از نزديك اوضاع را مي ديد، از اينرو - با اطمينان و قاطعيت - يزيد را درصدد از ميان بردن اسلام و قرآن و برگرداندن مردم به دوران جاهليت معرفي فرمود، آنهم در حضور خود يزيد، و در مجلس رسمي دربار دمشق، با حضور رجال دمشق و دعوت شدگان رسمي... و اگر جز اين بود، و فضاي سلطنت اموي شام اين امر را تأييد نمي كرد، و كردار يزيد شاهدي بزرگ بر اين هدف شوم نبود، يزيد مي توانست از همين سخن نقطه ي ضعفي بگيرد و با شدت هر چه بيشتر با اين اظهارات مخالفت ورزد و آنها را رد كند، و گوينده ي سخن را محكوم سازد. اما سخن ياد شده بيان واقعيتي بود كه فضاي آن حكومت و كردار بني اميه آن را - مثل روز - روشن ساخته بود.

اينگونه بود واقعيت اين فرزندان ناپاك جاهليت، كه بر اسلام و مسلمين چيرگي يافتند، و آنگونه عمل مي كردند. نمونه اي ديگر وليد ابن يزيد بن عبدالملك مرواني بود، كه به هنگام خلافت خود، قرآن كريم را به تير بست، و خطاب به كتاب الهي گفت: «هنگامي كه نزد


خدا رفتي بگو وليد مرا با تير پاره كرد». [2] اين ملحد بي شرم خليفه بود، و اين ماهيت بني اميه و سلطنت بني اميه بود؛ و اين بود رفتارشان با دو يادگار هدايت، قرآن و عترت، كه پيامبر اكرم «ص» در ميان امت باقي گذاشته بود، و آنهمه درباره ي آن دو رمز هدايت سفارش كرده بود، و فرموده بود كه دينداري و رستگاري در پيروي از قرآن و عترت است. آري، اين اسلام ستيزان حقيقي و جاهليت دوستان واقعي همواره مي كوشيدند تا اسمي از اسلام نباشد و ورقي از قرآن نماند و شاخصي از اهل بيت پيامبر «ص»،مورد رجوع كسي قرار نگيرد.

در اينجا توجه به يك گفتگوي كوتاه - و ليكن ژرف و آگاهي آفرين - بسيار مناسب است تا نشان دهد كه هدف «حزب اموي» (اين جريان شرك و اشرافيت و تكاثر و سرمايه داري جاهليت) چه بود، و عاشوراي حسيني چه كرد؟

هنگامي كه امام سجاد «ع»، پس از فاجعه ي كربلا، با خاندان امام حسين «ع» به مدينه بازگشتند، و در آن اندوه بزرگ غرق بودند، روزي يكي از بني اميه (ابراهيم بن طلحة بن عبيدالله)، از روي سرزنش به آن حضرت گفت: «من الغالب؟»، يعني پدرت رفت به كربلا و جنگ كرد و كشته شد، اكنون چه كسي غالب و پيروز گشت (پدر تو و يارانش كشته شدند، پس چه نتيجه اي گرفتيد؟). امام سجاد «ع» فرمود:


اذا دخل وقت الصلاة، فأذن و أقم، تعرف الغالب. [3] .

- هنگامي كه وقت نماز رسيد، اذان و اقامه بگو، خواهي فهميد چه كسي غالب و پيروز است.

اين پاسخ به فرد سرشناسي از خاندان اموي، بخوبي و روشني مي گويد كه شما بني اميه مي خواستيد اذان نماند، نماز نماند، و أشهد أن محمدا رسول الله برافتد؛ و حال ديديد كه چنين نشد، و اذان ماند، و نماز ماند، و دين خدا ماند... و شما كمترين موفقيتي به دست نياورديد؛ پس كربلا پيروز است نه دمشق، و حسين «ع» پيروز است نه يزيد، و اسلام پيروز است نه جاهليت.

و اين بخشي بود از كردار دين ستيزانه ي اينان در طول تاريخ سياه هزار ماهه ي خويش. [4] اكنون بخوبي روشن مي شود كه «عاشورا» يعني چه، و امام حسين «ع» يعني كه؟... در حديث نبوي - چنانكه پيشتر گذشت - رسيده است كه پيامبر اكرم «ص» فرمود:

حسين مني و أنا من حسين.

- حسين از من است و من از حسينم.

معناي جمله ي نخست روشن است، حسين از من است يعني فرزند من


و نواده ي من است. درباره ي معناي جمله ي دوم (من از حسينم) گفته اند، يعني بقاي دين من و آيين من بوسيله ي حسين است؛ و دين اسلام از حسين «ع» قوت مي گيرد، و با شهادت او از نابودي مصون مي گردد و باقي مي ماند. و از اينجاست كه گفته اند: دين اسلام، «محمدي الحدوث» و «حسيني البقاء» است، كه اگر شهادت عاشورا - با آن ابعاد ويژه - نبود، در اثر حكومت كساني مانند يزيد بن معاويه و وليد ابن يزيد بن عبدالملك و... - بمرور زمان - اثري از اسلام و قرآن بر جاي نمي ماند. حديث مذكور، در مدارك شيعه و سني آمده است. [5] .

درباره ي اهميت عاشورا كتابها و مقاله هاي بسياري نوشته شده است، از جمله:

- «نهضة الحسين -ع-»، كتابي عميق و زيبا، از علامه ي مجاهد و مصلح، سيد هبة الدين شهرستاني عراقي (م: 1386 ق)؛ و

- «الكلام حول النهضة الحسينية»، بحثي پر محتوي، از علامه ي اميني (م: 1390 ق)، «الغدير» ج 3، ص 264 - 258، نيز بحث «أضرار خلاقة مثل يزيد».

- «چرا حسين -ع- قيام كرد؟»، از استاد محمد تقي شريعتي مزيناني (م: 1366 ش).



پاورقي

[1] بخشي از اين سخنان تاريخي و انقلابي خواهد آمد.

[2] «تتمة المنتهي» ص 93.

[3] «الامام زين العابدين -ع-»، استاد عبدالرزاق موسوي مقرم عراقي، ص 370 (چاپ دارالشبستري للمطبوعات).

[4] خلافت اموي از سال 41 تا 132 هجري قمري بوده است، يعني 91 سال، ليکن برخي مدت آن را هزار ماه به شمار آورده‏اند يعني 83 سال و 4 ماه. رجوع شود به «تتمة المنتهي» و مدارک آن: «مروج الذهب» و «شرح قصيده‏ي ابوفراس حمداني»، و «شرح زيارات عاشورا»، حاج ميرزا ابوالفضل طهراني.

[5] پانوشت صفحه‏ي 45 ملاحظه شود.