بازگشت

امحصوا بالبلاء قل الديانون (حسين بن علي)


وقتي آزمايش شدند، دين داران اندك خواهند بود .

در ميان همه ي وجوه اشتقاقي كه براي لفظ «كربلا» نوشته اند، شايد نزديكتر به حقيقت اين است كه اين كلمه از دو كلمه ي (كرب) كه در زبان آرامي مزرعه معني مي دهد، و ال (خدا) مركب باشد. به هر حال اين اشتقاق مربوط به قرنها پيش از حادثه است. از سالي كه آن حادثه ي غم انگيز در اين سرزمين رخ داد كربلا با معني عربي آن كرب (اندوه) و بلا، نزديك تر شده است. در بعضي روايتهاي متأخر هم مي خوانيم كه چون امام پرسيد اين سرزمين چه نام دارد و به او گفتند: «كربلا» گفت: خدايا از كرب و بلا به تو پناه مي برم. از روزي كه اين كاروان در اين سرزمين فرود آمد كربلا در تاريخ اسلام و تشيع شهرتي يافت كه مي توان گفت پس از مكه هيچ شهري از چنان شهرت برخوردار نگرديده است. از روزي كه قبر حسين به صورت زيارتگاه درآمد هيچ شيعي را نمي بينيد كه دلش در آرزوي گرديدن گرد اين قبر نتپد. پيش از اين تاريخ نيز شيعيان با همه ي ترس و خطر كه در راه خود مي ديدند


مي كوشيدند تا بر سر اين خاك قطره اي اشك بريزند و با نثار اين هديه پيمان دوستي خود را با شهيدي كه در آنجا خفته است استوار سازند. چه بسياري مردم كه با بيم و هراس و بذل مال و جان كوشيدند تا خود را كنار آن قبر برسانند، و چه بسيار زن و مرد كه در راه رسيدن بدان سرزمين ناكام مردند و آرزوي زيارت آن خاك را بدان جهان بردند و چه مالها و مزرعه ها كه در سراسر قلمرو شيعه وقف آباداني اين آستان گرديده و مي گردد و شايد كمتر قطعه و منظومه و قصيده اي از ادبيات مذهبي را بيابيد كه نام كربلا و شهيدان در آن نيامده باشد. كربلا تنها دربرگيرنده ي مزار حسين نيست. آنجا سرزمين تلاش حق با باطل و جاي نبرد عدالت با ستم است. خوابگاه آزادمرداني است كه مرگ را بر ننگ ترجيح دادند. و كشته شدن باافتخار را از زيستن در كنار ستمكاران و مظلوم كشان بهتر دانستند. سالها پس از اين واقعه مردي را كه در سپاه پسر سعد بود پرسيدند: « اين چه ننگي بود كه برخود خريديد؟ چرا پسر پيغمبر و ياران او را آنچنان ناجوانمردانه بخاك و خون كشيديد؟ » گفت: « خفه شو! [1] گروهي روي درروي ما ايستادند، دستها بر قبضه ي شمشير گامها استوار، نه امان مي پذيرفتند نه فريفته ي مال مي گشتند. جز دو راه پيش روي آنان نبود، كشتن و بدست گرفتن حكومت و يا كشته شدن. مادرت به عزايت بنشيند، ما جز آنچه كرديم چاره اي نداشتيم. »

از همين گفت گوي كوتاه آنچه را كه گذشته است مي توان خواند. اين گفت گو و وصفي كه اين مرد از شهيدان كرده است ما را بياد جمله اي مختصر از جمله هاي كوتاه حسين (ع) مي اندازد: «مرگ را جز خوشبختي و زندگاني در كنار ستمكاران را جز ملالت نمي بينم» . از آن شب كه امام همراهان خود را از كشته شدن مسلم و هاني و پيمان


شكني كوفيان خبر داد و آنان را ميان ماندن و رفتن مخير كرد، و گروهي رفتند و تنها خويشان او با تني چند از ياران باايمانش ماندند، ديگر كسي به اين گروه نپيوست، مگر يك دو تن كه در روزهاي آخر خود را رساندند روزهايي كه حر با او روبه رو شد. تني چند هم در شب حادثه ي غم انگيز از سپاه پسر سعد جدا شدند و به اردوي وي آمدند. اما همه ي اينها مگر چند تن بودند؟ تاريخ نويسان شمار جنگجويان را بيش از صد كس ننوشته اند. هفتاد تن، هفتاد و دو تن، هفتاد و پنج تن، از آن سو نيز چند تن با عمر سعد بوده است معلوم نيست. بعضي مقتل نويسان رقم را تا هشتاد هزار و يكصد هزار بالا برده اند. مسعودي و طبري و مورخان پيشين شمار آنان را كه با پسر سعد آمدند چهار هزار تن نوشته اند. پيداست آن چنانكه دسته ي اول در رقم و عدد دقت بكار نبرده اند، آمار دسته ي دوم نيز از همان گونه است. روايتهاي شيعي حداقل سپاهيان كوفه را بيست هزار تن نوشته اند [2] اين رقم چندان مبالغه آميز نيست ، وقتي اردويي براي چنين منظوري به راه مي افتد فرصت طلبان از اين سو و آن سو بدان مي پيوندند. شمار مردمي را كه در اردوي پسر سعد گرد آمدند، شايد بتوان بين شش تا هشت هزار تخمين زد و براي مقابله با يكصد تن اين عده كافي به نظر مي رسد.



پاورقي

[1] ترجمه صحت اللفظي جمله‏ي او اينست ، سنگ بخاي.

[2] لهوف علي قتلي الطفوف ص 50.