بازگشت

و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها (اسراء: 16)


و چون بخواهيم شهري را هلاك كنيم . ناز پرورده ها را مي فرماييم (تا حكومت كنند.) .

معاويه در ماه رجب سال شصتم هجري در دمشق درگذشت. هنگام مرگ وي يزيد در حوارين بسر مي برد. چون به دمشق رسيد. و مردم با او بيعت كردند نامه اي به وليد بن عتبه والي مدينه نوشت كه: «حسين ابن علي و عبدالله بن عمر و عبدالله زبير را رها مكن تا از آنان به خلافت من بيعت بگيري » . والي مدينه از مروان ابن حكم در اين باره مشورت خواست. مروان گفت: «اگر رأي مرا مي پذيري هم اكنون كه مردم از مرگ معاويه آگاه نشده اند پسر زبير و حسين ابن علي را بخواه!اگر بيعت كردند كار تمام است وگرنه گردن آنان را بزن. چه اگر اينان بيعت نكنند و مردم بدانند معاويه مرده است گرد حسين و پسر زبير را خواهند گرفت و فتنه بزرگ خواهد شد. اما پسر عمر مرد جنبش نيست مگر آنكه مردم بسر وقت او روند، و خلافت را به وي سپارند». وليد پي آنان فرستاد. عبدالله ابن زبير و حسين (ع) در مسجد بودند كه فرستاده ي والي رسيد و


پيام او را به ايشان رسانيد. به او گفتند نزد امير برو! و بگو هم اكنون خواهيم آمد. چون فرستاده ي حاكم بازگشت ابن زبير از حسين پرسيد براي چه ما را خوانده اند؟

- گمان دارم معاويه مرده است و وليد مي خواهد تا كسي آگاه نشده از ما بيعت بگيرد. عبدالله گفت: من نيز چنين مي پندارم اكنون تو چه مي كني؟ .

- نزد حاكم مي روم! اما براي آنكه مبادا آسيبي به من برسانند چند تن از كسانم را با خود مي برم و بر در خانه ي وليد مي گمارم ، اگر كار به جدال كشيد، آنان بياري من خواهند آمد.

حسين نزد وليد رفت و پس از آنكه حاكم وي را از مرگ معاويه آگاه كرد از او خواست تا بيعت يزيد را بپذيرد. حسين گفت مانند من كسي پنهان بيعت نمي كند مردمان را بخواه مرا نيز بخواه تا ببينيم چه مي شود. وليد گفت به سلامت بازگرد. مروان به وليد گفت او را رها مكن! كه اگر بيعت نكرده برود ديگر هرگز به او دست نخواهي يافت، اگر بيعت نكند او را بكش. حسين برآشفت و گفت «نه تو مي تواني مرا بكشي و نه او». سرانجام حسين و پسر زبير بيعت نكرده از مدينه رهسپار مكه گشتند.

در همين روزها كه دمشق نگران بيعت نكردگان حجاز بود، در كوفه حوادثي مي گذشت كه از طوفان سهمگين خبر مي داد. شيعيان علي كه در مدت بيست سال حكومت معاويه صدها تن كشته داده بودند و همين تعداد و يا بيشتر از آنان در زندان بسر مي برد ، همين كه از مرگ معاويه آگاه شدند، نفسي براحت كشيدند. ماجراجوياني هم كه ناجوانمردانه علي را كشتند و گرد پسرش را خالي كردند تا دست معاويه در آنچه مي خواهد باز باشد - و به حكم «من اعان ظالما سلطه الله


عليه [1] همين كه معاويه به حكومت رسيد و خود را از آنان بي نياز ديد به آنها اعتناي درستي نكرد؛ از فرصت استفاده كردند و در پي انتقام برآمدند، تا كينه اي كه از پدر در دل دارند، از پسر بگيرند. دسته بنديها شروع شد . شيعيان علي در خانه ي سليمان ابن صرد خزاعي گرد هم آمدند، سخنرانيها آغاز شد. ميزبان كه سرد و گرم روزگار را چشيده و بارها رنگ پذيري همشهريان خود را ديده بود گفت: «مردم! اگر مرد كار نيستيد و بر جان خود مي ترسيد بيهوده اين مرد را مفريبيد! » از گوشه و كنار فريادها بلند شد كه: « ابدا ابدا ما از جان خود گذشتيم ، با خون خود پيمان بستيم كه يزيد را سرنگون خواهيم كرد و حسين را به خلافت خواهيم رساند! » سرانجام نامه نوشتند: «سپاس خدا را كه دشمن ستمكار ترا درهم شكست . دشمني كه نيكان امت محمد را كشت و بدان مردم را بر سر كار آورد. بيت المال مسلمانان را ميان توانگران و گردنكشان قسمت كرد. اكنون هيچ مانعي در راه زمامداري تو نيست . حاكم اين شهر نعمان ابن بشير در كاخ حكومتي بسر مي برد. ما نه با او انجمن مي كنيم و نه در نماز او حاضر مي شويم» . تنها اين نامه نبود كه چندين تن از شيعيان پاك دل و يك رنگ حسين براي او فرستادند. شمار نامه ها را صدها و بلكه هزارها گفته اند. اما در همان روزها كه پيكي از پس پيكي از كوفه به مكه مي رفت و چنانكه نوشته اند يك بيك چند نامه با خود همراه داشت، نامه براني هم ميان كوفه و دمشق در رفت و آمد بودند و نامه هايي با خود همراه داشتند كه در آن به يزيد چنين نوشته شده بود: «اگر كوفه را مي خواهي بايد حاكمي توانا و باكفايت براي اين شهر بفرستي چه نعمان ابن بشير مردي ناتوان است، يا خود را به ناتواني زده است. »


متأسفانه تاريخ متن همه ي آن نامه ها را كه به مكه و دمشق فرستاده شده و نيز نام امضا كنندگان آن را ، براي ما ضبط نكرده است. اگر چنين اسنادي را در دست داشتيم يا اگر آن نامه ها تا امروز مانده بود، مطمئنا مي ديديم كه گروهي بسيار به خاطر محافظه كاري و ترس از روز مبادا زير هر دو دسته از نامه ها را امضا كرده اند. مي دانم چنين استنباط به حساب بدبيني نويسنده گذاشته خواهد شد، ولي خوشبختانه تاريخ نام چند تن از نامه نگاران به مكه را براي ما ضبط كرده است. كه دعوت آنان از حسين با عبارتي شيواتر از ديگر نامه ها بود و هم آنها در روز دهم محرم پيش از آنان كه به او نامه ننوشته بودند كار را بر وي سخت گرفتند.



پاورقي

[1] کسي که ستمکاري را ياري کند خدا آن ظالم را بر وي مسلط خواهد کرد. (حديث شريف کنز العمال).