بازگشت

ذكر ورود اهل بيت عصمت و طهارت به مجلس ابن زياد


ابن سعد عليه اللعنة والعذاب اهل بيت عصمت و طهارت را بر شتران خاصه امام عليه الصلوة و السلام بدون جهاز و پوشش برنشانده يكروز بعد از وصول سر مقدس وارد كوفه شد : ان القوم استاقوا الحرم كما تساق الاساري . و حضرت سجاد را در آن روز بيماري سخت شديد و ضعف نيك غالب بود در ترجمه فتوح احمد اعثم مسطور است كه چون لشكر عمر سعد به كوفه رسيدند ، ابن زياد گفت كه سر حسين عليه الصلوة و السلام را به استقبال لشكر برندو با سرهاي ديگر برنيزه كرده به شهر در آورند لشكريان برين جمله عمل نموده سرهاي شهدا را در كوچه و بازار كوفه مي گردانيدند : قال رحمه الله في كشف الغمة عن عاصم عن زر قال اول راس حمل علي رمح في الاسلام راس الحسين بن علي عليهماالسلام فلم ارباكيا ولا باكية اكثر من ذلك اليوم . عبيد الله بن زياد لعنه الله تعالي ديگر روز درقصر دار الاماره بنشست و بارعام داده آن سر مطهر را كه زيب آغوش پيغمبر بود خواسته مقابل روي خويش در طشتي نهاده بر آن مظهر نور الهي همي ديد و همي خنديد و مي گفت : ان كان الحسين لحسن التغر و في رواية : ان ابا عبد الله قد كان شمط . ابو عبد الله را دنداني


سخت نيكو بوده و آثار پيري در وي پديدار گشت و في . رواية : و كان اشبهم برسول الله و كان مخضوبا بالوسمة . وبا آن قضيب كه بدست اندر داشت بدان لب كه بوسه گاه خاتم النبيين بود اشارتي مي كرد . و قال ابن حجر في شرح الهمزية : امر بالرأس فوضع علي ترس في يمينه ، و الناس سماطان . زيد بن ارقم كه اين بديد بگريست گفت : يابن زياد اين چوب ازين لب و دندان مبارك بردار چه بسي ديدم كه پيغمبر خداي اين لبها همي بوسيد ، ابن زياد خشمگين شده گفت : خداوند اين چشم ها پيوسته بگرياناد اگر نه ترا خرافت پيري بودي گردنت بزدمي ، ديد گريان برخاسته گفت ، ايها الناس پسر فاطمه زهرا بكشتيد ، و زاده مرجانه به امارت پذيرفتيد به خداي كه از اين پس نيكان شما بكشد ، و بدان شما به غلامي بگيرد مرگ و هلاكت باد آنان را كه به ننگ تن اندر دهند ، و به ذلت خشنود باشند ، پس روي بابن زياد كرده گفت باري حديثي ديگر بگويمت كه ترا خشم افزايد ، من به چشم خود بديدم كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حسن مجتبي را بر ران راست ، و اين مظلوم را بر ران چپ خود نشانده ، دست بر سر آنها گذاشته همي فرمود : اللهم اني استودعك اياهما و صالح المؤمنين . يابن زياد حالي مرا بگوي تا معاملت تو با وديعت رسول چگونه بود ، اين بگفت و برفت [1] .

و در بعضي روايات به جاي زيد انس بن مالك مسطور است . دگر باره ابن زياد روي به قيس بن عباد كرده بپرسيد آنچه در حق من و حسين ميداني باز مي بايد نمود گفت آري چون روز قيامت شود شفيع حسين جد و پدر و مادرش باشند و جد و پدر و مادر تو نيز آمده شفاعت تو كنند ، ابن زياد بسي برنجيد و گفت او را اخراج كردند [2] .

و ابن خلكان در وفيات آورده كه عبيد الله اين سؤال از حارثه بن بدر العدواني كرده گفت : ما تقول في و في الحسين يوم القيمة ؟ قال يشفع له ابوه و جده صلي الله عليه و آله و سلم ، و يشفع لك ابوك وجدك فاعرف من ههنا ما تريد

در فتوح احمد اعثم آورده كه ابن زياد سر آن سرور را برداشته در روي


و موي او مي نگريست ، ناگاه لرزه بر دست هاي شومش افتاد ، و آن سر مكرم را بر روي زانو نهاد ، قطره ي خون از گلوي آن سرور چكيده از جامهاي ملعون در گذشت ، و رانش را سوراخ كرده ناسور و متعفن شد ، و هرچند جراحان معالجت كردند مفيد نيفتاد ، لاجرم پيوسته مشك با خود نگاه مي داشت تا بوي بد ظاهر نشود . از خبر تقوير و ديگر وقايع موجعه فظيعه كه سبط ابن جوزي و يافعي ايراد كرده اند اعراض اولي شمرديم [3] .

در تذكره خواص الامه مسطور است كه مردي از بكر بن وائل كه او را جبير يا جابر گفتندي در آن محضر بود ، چون رفتار ابن زياد با سر منور بديد گفت : با خداي عهد كردم كه هر گاه ده كس بر اين ملعون خروج كنند من نيز با ايشان باشم ، همواره منتهز فرصت بود تا مختار بن ابن عبيده امارت يافت ، در معركه جبير از لشكر ابراهيم بيرون تاخته ، رجز خوانان بر صفوف ابن زياد حمله كرد ، فرياد برآورد : يا ملعون يا ابن الملعون و يا خليفة الملعون مردمان ( از دور ) عبيد الله پراكنده شدند و او خود را به عبيد الله رسانيده هر يك ديگري را ضربتي بزدند كه هر دو هم بر جاي كشته بيفتادند ، اصح و اشهر آنست كه عبيد الله را ابراهيم بن مالك اشتر بدست خود كشت ، چنانچه تفصيل آن در موضع خود بيايد بمنه وجوده [4] .


پاورقي

[1] تذکره سبط ص 146.

[2] تذکره سبط ص 146.

[3] تذکره ص 147.

[4] تذکره سبط ص 147 - 146.