بازگشت

رجع الحديث الي سياقه


كشف الغمه از سفيان بن عيينه از علي بن زيد از علي بن الحسين صلي الله عليهما روايت كند كه بهر منزل فرود آمديم و بار بستيم حضرت امام ذكر يحيي بن زكريا عليهما الصلوة والسلام مي فرمود، و از آن جمله روزي گفت از خواري دنيا نزد باري تعالي اين است كه سر مطهر يحيي را بريده به هديه نزد زني زانيه از بني اسرائيل بردند، از آن منزل نيز فرمود تا آب برداشتند و برفت قدري راه طي مسافت نمودند حضرت را بر اسب اندك نعاسي [1] عارض شده چون از آن حالت باز آمد سه بار كلمه حمد و استرجاع بر زبان مبارك راند، حضرت علي بن الحسين سبب پرسيد؟ فرمود چنين ديدم كه سواري آمده مي گويد اين گروه مي روند و مرگ به جانب ايشان مي آيد، علي گفت مگر نه ما برحقيم؟ فرمود آري بدان خداي كه باز گشت همگان بدوست گفت چون محق باشيم ما را از كشته شدن چه باك، حضرت امام فرزند رشيد را دعاي خير گفت زمره


اين خواب را در عذيب و پاره در ثعلبيه نوشته اند.

روز ديگر بامدادان امام اداي فريضه صبح كرده سوار شد فرمود تا ياران راه دست چپ گيرند و همي خواست تا اصحاب پراكنده شوند، و حر از در ممانعت در مي آمد تا به جانب كوفه روند، بدين گونه فريقين در سير بودند تا به نينوي نزديك شدند

به روايت مقاتل الطالبيين آن روز كه امام باقساس مالك نزول فرمود حر بن يزيد كيفيت وصول امام و مقالات خود به ابن زياد نوشته بود درين وقت از كوفه سواري كمان پس پشت افكنده و برسيد بر امام سلام نداده بگذشت و بر حر سلام كرده نامه از ابن زياد بدو داد كه نوشته بود: اما بعد فجعجع بالحسين حيث [2] يبلغك كتابي هذا و يقدم عليك رسولي و لا تتركه (فلاننزله) الا بالعراء في امراء في غير خضر و لاماء (في غير حصن علي غيرماء) فقد امرت رسولي ان يلزمك و لايفارقك حتي يأتيني بانفاذك امري والسلام اي حر چون اين نامه بتو رسد بايد كار بر آن مظلوم غريب تنگ گيري وهيچش رها نكني تا در بياباني بي آب و علف فرود آري و من اين فرستاده را گفته ام از تو جدا نشود تا مضمون اين مكتوب بامضا رساني، حر نامه مشئومه بخواند خواست تا مأموريت خويش بجاي آرد يزيد بن زياد بن المهاصر (المهاجر) ابوالشعثاء الكندي النهدي از قبيله مثل بن معويه كه آن وقت در سپاه حر بود و بحكم سعادت ازلي در انجام باصحاب امام پيوسته شهادت يافت آن ملعون رابشناخت گفت همانا مالك بن نسير الكندي البدي (البدئي خ ل) باشي گفت آري گفت تكلتك امك اين چيست كه بياوردي گفت مگر تا چه آوردم اطاعت امام خود كرده وفا ببيعت خويش نمودم ابوالشعثاء گفت آري بخداي؟ عاصي شدي و در هلاك خويش بكوشيدي و در دنيا و آخرت عارونار بيند وختي امام تو از آنان است كه خداوند فرموده: و جعلنا منهم ائمة يدعون الي النار و يوم القيمة لاينصرون حر خواست تا اصحاب را در همان زمين بي آب و گياه دور از آباداني فرود آورد، گفتند باري بگذار تا بدين قريه يعني نينوي يا شفيه يا غاضريه فرود آئيم، گفت نتوانيم و اين پليدك جاسوس ابن زياد باشد كه برمن گماشته زهير بن اليقين بامام گفت بخداي سوگند آن سپاه كه از پس اينها بيايند بسي بيشتر


باشند، چندانكه ما را طاقت جدال ايشان نباشد، بفرماي حالي اين گروه را دفع كنيم، فرمود من ابتدا به جنگ نكنم.

و صاحب زبدة الفكرة في تاريخ الهجرة مي گويد: ولما سار حسين لقيه او ايل خيل ابن زياد دفنزل كربلا في اربعين فارسا و مأة راجل علي الجمله حضرت امام صلي الله عليه قدمي چند طي مسافت فرموده با اهل بيت عصمت و طهارت و فرزندان و برادران و اصحاب و موالي در زمين محنت قرين كربلا نزول نمود و حر نيز با سواران خود در مقابل بنشست و ذلك يوم الخميس الثاني من محرم سنة احدي و ستين. في كشف الغمه نزلوا يوم الاربعاء او الخميس الثاني من المحرم.


پاورقي

[1] نعاس بضم نون يعني پينکي و چرت زدن.

[2] حين - خ ل.