بازگشت

ذكر مولد مسعود حضرت سيدالشهداء و حالات ديگر


علما و محدثين و مؤرخين فريقين را در سال و ماه ولادت آن جناب بسي اختلاف است، ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كليني در كافي و شيخ الطايفه ابوجعفر طوسي در تهذيب، ميلاد حضرت امام حسن صلي الله عليه را در سال دوم هجرت مي دانند، چنانكه در كافي مي گويد: ولد الحسن بن علي عليهماالسلام في شهر رمضان سنة بدر اثنتين من الهجرة. و در ولادت حضرت سيد الشهداء آورده: ولد الحسين بن علي عليهماالسلام في ثلاث من الهجرة و ايضا قال: كان بين الحسن و الحسين عليهماالسلام طهر، و كان بينهما في الميلاد ستة اشهر و عشرا. و في التهذيب في باب النسب: ولد ابي محمد الحسن بالمدينة في شهر رمضان سنة اثنتين من الهجرة و ولد الحسين بالمدينة آخر شهر ربيع الاول سنة ثلاث من الهجرة و قال الشهيد في الدروس: ولد الحسين بالمدينة آخر شهر ربيع الاول سنة ثلاث من الهجرة و ساير محدثين و مؤرخين شيعه و اهل سنت و جماعت، مانند شيخ مفيد در ارشاد و ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين، ونور الدين مالكي در فصول المهمه، وابوالفدا، و ابن الوردي، و محمد بن طلحه در مطالب السئول، و ابن عبدالبر در استيعاب، و ابن طاوس و صاحب در النظيم ولادت حضرت امام حسن را در مدينه طيبه در نصف شهر رمضان سنه ثلاث هجرت نوشته اند، ومولد حضرت امام حسين را در پنجم شعبان سنه اربع هجري آورده اند و محمد بن طلحه گفته: ولد بالمدينة لخمس خلون من شعبان سنة اربع من الهجرة و كانت والدته الطهر البتول فاطمة علقت به بعد ان ولدت اخاه الحسن بخمسين ليلة هكدا صح النقل فلم يكن بينه وبين خيه سوي هذه المدة المذكورة و مدة الحمل من التفاوت. و در اينكه مولود آن حضرت سيم يا پنجم شعبان بوده نيز اختلاف است. و قال في مقاتل


الطالبيين كان مولده لخمس خلون من شعبان سنة اربع من الهجرة و قال في الخميس قال ابن الدراع في المواليد اهل البيت: لم يكن بينهما الامدة حمل البطن و كان مدة حمل البطن ستة اشهر، و قال: ولم يولد مولود قط لستة اشهر فعاش الا الحسين وعيسي بن مريم، وفي رواية: الا الحسين ويحيي بن زكريا. وفي مناقب ابن شهر آشوب ان الله تعالي هنأ النبي صلي الله عليه و آله و سلم بحمل الحسين عليه السلام و ولادته و عزاه بقتله فعرفت فاطمة فكرهت ذلك، فنزلت: حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا فحمل النساء تسعة اشهر و لم يولد مولود لستة اشهر و عاش غير عيسي و الحسين عليه السلام. معني چنين باشد كه هيچ فرزند به شش ماهه نزاد كه بزيست مگر حسين بن علي و عيسي بن مريم صلي الله عليهما

و في الاستيعاب: قال الواقدي علقت فاطمة بالحسين بعد مولودالحسن بخمسين ليلة و روي جعفر بن محمد، عن ابيه عليهماالسلام، لم يكن بين الحسن والحسين الاطهر واحد. و معتقد قتاده در مولد آن حضرت و تاريخ ولادت منافي با تمام مرويات فريقين است كما في الاستيعاب: و قال قتادة ولد الحسين بعد الحسن بستة و عشرة اشهر لخمس سنين و ستة اشهر من التاريخ. وتاكنون مؤيد قول قتاده در هيچيك از كتب معتبره كه حين تأليف در نظر بوده ملاحظه نشد، و في الكافي و لم يولد لستة اشهر الاعيسي بن مريم و الحسين بن علي (ع). و صاحب درالنظيم از دلايل الامامة محمد بن جرير روايت كرده: و لم يولد مولود لستة اشهر الاحسين بن علي و عيسي بن مريم، و قيل يحيي بن زكريا. واصح اقوال و اتقن روايات آن است كه مولود سيد الشهدا در آخر شهر ربيع الاول سال سيم هجري در مدينه طيبه اتفاق افتاده چنانچه مختار ثقة الاسلام دركافي و شيخ الطائفه در تهذيب و شهيد اول در دروس است چه به تحقيق پيوسته كه ميلاد حضرت امام مجتبي در منتصف رمضان سال دوم هجرت بوده و پس از يك طهر از ولادت آن جناب بتول عذرا بخامس آل عبا حمل گرفته و مراد از طهر درين حديث ده روز باشد چنانچه در كافي آورده: عن ابي عبدالله (ع) قال كان بين الحسن و الحسين طهر و كان


بينهما في الميلاد ستة اشهر و عشرا ششماه تمام مدت حمل بود و بر فرض هر يك از اين دو روايت كه فصل مابين ولادت امام حسن و حمل طهر واحد ويا پنجاه روز باشد، ونيز تصريح علما كه مدت حمل از ششماه زياده نبوده هرگز نتواند بود كه ميلاد حضرت سيد الشهدا در سيم يا پنجم شعبان باشد و بر روايت طهر واحد ولادت خامس آل عبا در آخر شهر ربيع الاول و بدان قول كه پنجاه روز بوده پنجم جمادي الاولي باشد چنانكه صاحب درالنظيم گفته: قال ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري في دلايل الامامة انه عليه السلام ولد بالمدينة يوم الثلثاء لخمس خلون من جمادي الاولي سنة اربع من الهجرة. والا اگر ما قائل بسيم يا پنجم شعبان شويم بايد مدت حمل را نه ماه اعتقاد كنيم و اين مخالف با روايات و احاديث صحيحه معتبره است كه مرقوم افتاد.

و امام فخر رازي را در تفسير كريمه: و حمله و فصاله ثلثون شهرا چندين بيان است و ما از آن جمله اين مختصر را ايراد مي كنيم: دلت الاية علي ان اقل مدة الحمل ستة اشهر، لانه لما كان مجموع مدة الحمل و الرضاع ثلثون شهرا و قال «والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين» فاذا اسقطت الحولين الكاملين و هي اربعة و عشرون شهرا من الثلاثين بقي اقل مدة الحمل ستة اشهر

و روي عن عمر، ان امراة رفعت اليه و كانت قد ولدت لستة اشهر فامر برجمها فقال علي لارجم عليها. و ذكر الطريق الذي ذكرناه الي ان قال: قال جالينوس اني كنت شديد التفحص عن مقادير ازمند الحمل، فرأيت امرأة ولدت في الماة و الاربع و الثمانين ليلة، وزعم ابوعلي بن سينا انه شاهد ذلك فقد صار اقل مدة الحمل بحسب نص القرآن و بحسب التجارب الطبية شيئا واحدا و هو ستة اشهر

و مفيد در ارشاد آورده كه: زني فرزندي ششماهه آورد، عمر گفت تا رجمش كنند، اميرالمؤمنين فرمود ني كه اين زن اگر با صريح كتاب خداي با تو مخاصمت كند غلبه او را باشد، چه خداي تعالي فرموده: و حمله و فصاله ثلثون شهرا و باز گفته والوالدات يرضعن اولاد هن حولين كاملين لمن اراد ان يتم الرضاعة


چون مدت حمل و فصال سي ماه باشد وزن بيست و چهار ماه رضاع اتمام كند زمان حمل ششماه شود، عمر زن را رها كرده اين حكم جاري شد. و چون اين جمله معلوم افتاد شرح ميلاد آن جناب باز رانيم.

در امالي شيخ طوسي مسطور است كه صفيه دختر عبدالمطلب گويد: چون فاطمه را مخاض پديد آمد مانند قابله گان تعهد احوال او همي كردم چندانكه پسر برزمين آمد رسول گفت يا عمه پسر من نزد من آر، گفتم يا رسول الله هنوزش تنظيف نكرده ايم، فرمود يا عمه انت تنظفينه؟ ان الله نظفه و طهره مگر آن را كه خداي از هر آلايش ظاهر و باطن پاك آفريده تواش پاكيزه تواني ساخت؟ صفيه مولود مسعود نزد جد بزرگوار برد، رسول زبان در دهانش نهاده، حسين چنان بمكيد كه همي پنداشتم مگر شير با عسل آميخته همي نوشد، آنگاه ميان هر دو چشمش بوسيده گريان به منش داده سه بار گفت لعن الله قوما هم قاتلوك يا بني گفتم پدر و مادرم فداي تو باد يا رسول الله صلي الله عليه و آله قتله ي او كيانند؟ فرمود ستمكاران بني اميه لعنهم الله تعالي

و هم در آن كتاب از حضرت امام زين العابدين عليه السلام منقولست كه اسماء بنت عميس الخثعميه مرا حديث كرد كه در ميلاد امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام بشرف قابلگي اختصاص داشتم، چون امام حسن سلام الله عليه تولد يافت رسول صلي الله عليه و آله بيامد و نوباوه خويش از من بخواست، من او را در جامه زرد پيچيده بخدمتش بردم، خير البشر آن جامه بيفكنده گفت همانا فرموده بودم كه مولود را در خرقه زرد منهيد جامه سفيد طلب كرد، و فرزند خويش در آن پيچيده در گوش راست اذان، و به گوش چپ اقامت گفته از اميرالمؤمنين بپرسيد كه نامش چه نهاده ي؟ گفت هرگز در تسميه ي او بر حضرت تو پيشي نجويم، رسول فرمود من نيز بر خداي عزو جل سبقت نكنم، جبرئيل امين فرود آمده گفت ان الله عز و جل يقرئك السلام ويقول لك يا محمد علي منك بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي بعدك يا محمد علي از تو بمنزلت هارون از موسي است. مگر اينكه سپس پيمبري نباشد، تو نيز پسر خويش رابه اسم زاده هارون همينام، فرمود جبرئيلا او را چه نام بود؟ گفت شبر، فرمود


شبر چيست؟ گفت حسن و سيد المرسلين او را بدين نام نيكو مسمي فرمود، آنگاه كه خامس آل عبا عليهم السلام متولد گشت ديگر باره خاتم الانبياء تشريف قدوم ارزاني داشته فرزند خويش از من بخواست، هم بدان گونه كه فرموده بود از نخست او را در قماطي سپيد بحضرتش آوردم، رسول با او همان معاملت كرد كه با حسن فرمود و بگريسته گفت: انه سيكون له حديث اللهم العن قاتله، زنهار يا اسماء كه شنيده با فاطمه نگوئي و بخاري در صحيح خود آورده لاتخبري فاطمة فانها حديثة عهد بالولادة چون هفتمين روز شد پيغمبر خداي بسراي سيده ي نساء آمده هم حسين را بطلبيد، و باز اذان و اقامت گفت و بگوسپندي سياهي باسپيدي آميخته عقيقه كرده سرش بتراشيد، و همسنگ مويش نقره خام صدقه بداد و سر مباركش بخلوق بماليد و از ماليدن خون بسر مولود نهي كرده گفت كه از افعال جاهليت باشد پس فرزند عزيز دركنار گرفته گفت يا اباعبدالله سخت بر من ناگوار است و بسي بگريست من گفتم بابي انت و امي اين چيست كه امروز و نخستين روز فرمودي؟ گفت برين پسر خويش همي گريم كه ستمكارن بني اميه بناحق شهيدش همي كنند باري عزاسمه در رستخيز از شفاعت من بي بهره شان كناد آن كس كه او را كشد در دين من رخنه فكند و به خداوند تبارك و تعالي كافر گردد پس اين دعا گفت: اللهم اني اسئلك فيهما ماسئلك ابراهيم في ذريته اللهم احبهما و احب من يحبهما و العن من يبغضهما ملاء السماء و الارض.

و في قرب الاسناد عن علي بن الحسين عليه السلام قال ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم اذن في اذن الحسين بالصلوة يوم ولد

و في الكافي في باب مولد الحسين و مختار الاخبار و لم يرضع الحسين من فاطمة عليهاالسلام و لامن انثي كان يؤتي به النبي صلي الله عليه و آله و سلم فيضع ابهامه في فيه فيمص منها ما يكفيه اليومين و الثلاث فنبت لحما للحسين عليه السلام من لحم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و دمه و في رواية اخري عن ابي الحسن الرضا عليه السلام ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم كان يوتي به الحسين فيلقمه لسانه فيمصه فيحتدي به و لم يرضع من أنثي


معني چنين باشد كه حسين عليه السلام نه از فاطمه ي زهرا و نه از هيچ زني ديگر شير نخورد، نزد جد بزرگوارش همي آوردند و رسول انگشت مهين در دهانش همي نهاد و حسين همي مكيد چندانكه يكروز و دو روزش كفايت بود و از آن روي گوشت حسين از گوشت و خون رسول برست. و به روايت ديگر زبان معجز بيان در دهانش نهادي تا مكيدي و او را بسنده بودي و از هيچ زن شير نخورد.

در كافي از حسين بن خالد روايت است كه گفت از حضرت ابوالحسن علي بن موسي الرضا بپرسيدم كه تهنيت مولود كدامين روز ببايد گفت؟ فرمود چون امام مجتبي عليه السلام متولد شد، جبرئيل امين روز هفتم تهنيت فرود آمده گفت نامش بگذار و كنيتش بنه و عقيقه كن، سرش بتراش و گوشش سوراخ نماي، ونيز در ميلاد سيد الشهدا عليه السلام نيز هفتمين روز نزول كرده بدين گونه اشارت نمود، و پيمبر فرزندان خويش را از جانب يسار دو گيسو فرو گذاشته نرمه ي گوش راست و بالاي گوش چپ بسفت آن گوشواره كه بر راست باشد قرط و آن ديگر كه بر چپ باشد شنف نامند و به روايت ديگر آن دو گيسو بر تارك سبطين نهاد.

و فيه عن معوية بن وهب عن ابي عبدالله عليه السلام عقت فاطمة عليهاالسلام عن ابنيها و حلقت رؤسهما في اليوم السابع و تصدقت بوزن الشعر ورقا و قال و كان الناس يلطخون راس الصبي من دم العقيقة و كان ابي عليه السلام يقول ذلك شرك.

بالجمله از اين روايات چنين مستفاد مي شود كه عقيقه از سنن قديمه بوده كه در اسلام مقرر شده است چنانكه در كافي و تهذيب روايت شده كه ابوطالب در روز هفتم از ولادت با سعادت حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم عقيقه نمود و آل ابوطالب را دعوت كرد گفتند اين چه دعوت است؟ ابوطالب گفت عقيقه احمد است: قالو الاي شيي ء سميته احمد قال سميته احمد ليحمده اهل السموات و الارض

در كتب محدثين شيعه هر يك واقعه فطرس را بنهجي بيان كرده اند و ما در اينجا به روايت ابن قولويه در كامل وصدوق در امالي اكتفا كنيم.

در ميلاد امام حسين عليه السلام جبرئيل امين با هزار تن از ملئكه به فرمان خداي


تهنيت رسول صلي الله عليه و آله و سلم را همي آمدند به ملكي فطرس نام كه به سبب ترك اولي از مقام قرب دور و به جزيره ي افتاده بود برسيدند و او خود هفتصد سال بود كه در آنجا عبادت مي نمود، فطرس از جبرئيل سبب آمدن پرسد، گفت به فرمان باري خداي تعالي به تهنيت مولودي كه به محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عطا فرموده مي روم فطرس گفت چه شود كه مرا نيز ببري باشد كه در حق من دعائي كند، جبرئيل بيامد و اداي تهنيت كرده حال فطرس باز راند حضرت خير البشر فرمود او را بگوي تا خويش بدين مولود بمالد فطرس چنين كرد و در حال عروج يافته همي گفت الا يا رسول الله اندكي بر نگذرد كه امت تو او را بكشند و او را نيز حقي بر من باشد كه هر كس اورا زيارت كند من سلام و صلوات او به حضرتش برسانم همچنان برفت تا در ملاء اعلا مكان و منزلت خويش يافت و دركتب ديگر به عوض فطرس دردائيل روايت شده از آنكه هر دو روايت متقارب المعني بود بدين قدر اختصار رفت.

و ابن شهر آشوب در مناقب خود بدين گونه آورده كه: صديقه را بيماري عارض شد و شيرش نماندرسول الله دايه طلبيد و نيافت از آنروي فخر كاينات ابهام مبارك به دهانش همي نهاد و باري جل و علا روزي حسين در آن بيافريد چنانكه چهل شبانه روز بر آن بگذشت و گوشتش از گوشت رسول صلي الله عليه و آله بروئيد: و في عيون اخبار الرضا باسناده عن علي بن الحسن (ع) قال: ان فاطمه عقت عن الحسن و الحسين و اعطت القابلة رجل شاة ودينار و در كافي مسطور است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هر كدام از حسنين را به گوسفندي عقيقه فرمود و قابله را نيز نصيبي بخشيد چون روز هفتم بر آمد سرشان بسترد و هم وزن آن سيم خام تصدق فرمود. و هم در آن كتاب گويد كه اين جمله صديقه طاهره خود كرد. طبري در توفيق اين دو حديث از حضرت امام علي بن موسي الرضا عليهماالسلام روايت كند كه همانا پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم خود تحمل عقيقه را فرموده و حضرت فاطمه سلام الله عليها مباشر اعطا بوده است.

و در كشف الغمه از محمد بن طلحه ي شافعي روايت كند «انه عق عنه وذبح عنه كبشا و حلقت والدته عليهاالسلام رأسه وتصدقت بوزن شغره فضة كما امرها رسول الله


صلي الله عليه و آله و سلم و آن موي مبارك به وزن درهمي بود و بعضي يك درهم و نصف نيز گفته اند

و في الخميس عن جابر ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم عق عن الحسن و الحسين و ختنهما بسبعة ايام.

عن قرب الاسناد عن جعفر بن محمد عن آبائه عليهم السلام قال: سمي رسول الله الحسن و الحسين بسبعة ايام و عق عنهما بسبع و ختنهما بسبع و حلق رؤسهما بسبع و تصدق بزنة شعورهما فضة. و عن اكمال الدين عن ابن ابي عمير قال سمعت اباالحسن موسي بن جعفر عليهماالسلام يقول لما ولد الرضا: ان ابني هذا ولد مختونا طاهرا مطهرا وليس احد من الائمة يولد الا مختونا طاهرا مطهرا ولكنا سنمر عليه الموسي لاصابة السنة و اتباع الحنفيه.

و فيه ايضا عن ابي هرون رجل من اصحابنا في حديث ان صاحب الزمان عليه السلام ولد مختونا و ان ابامحمد قال هكذا ولد و هكذا ولدنا ولكنا سنمر عليه الموسي لاصابة السنة.

مفاد اين روايات اينكه سيد كاينات در روز هفتم ولادت امر به تطهير حسنين فرمود و تمامت ائمه اثني عشر ختنه كرده متولد شدند و اصابت سنت واتباع ملت را بر موضع ختان استره همي گردانيدند تا امت نيز تأسي كنند.