بازگشت

ذكر تهنيت و بشارت جبرئيل به حضرت محمد به ميلاد آن برگزيده ذوالجلال


در كافي از حضرت ابي عبدالله صلواة الله عليه روايت كرده كه جبرئيل امين


بر حضرت خاتم النبيين صلي الله عليه و آله نازل شده گفت از خداوندت سلام و بشارت باد كه صديقه طاهره پسري بياورد و امت تو او را به ظلم و ستم بكشند، رسول مختار گفت خداوند سلام است، و بازگشت سلامها به حضرت او باشد. مرا بدان مولود كه امت منش بكشند نياز نباشد، جبرئيل عروج كرده به آسمان رفت ديگر هبوط فرموده گفت خداوندت درود رسانيده بشارت همي دهد كه به پاداش اين بيداد كه بدين مولود همي رود وصايت و ولايت و امامت در ذريه ي طاهره و اولاد امجادش بخواهم گذاشت رسول فرمود بدانچه خداي خواسته خشنودم، ونزد دختر پاك سير مژده فرستاده آنچه از جبرئيل شنيده بود باز راند، بتول عذرا گفت مرا بدين فرزند كه چنين مظلوم و مقتول شود احتياج نباشد بشير نذير صلي الله عليه و آله ديگر باره پيام جبرئيل در امامت و وصايت اولاد او به سيده ي نساء پيام كرد، فاطمه زهرا رضاي خويش باز نمود:

«فحملته كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتي اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنة قال رب اوزعني ان اشكر نعمتك التي انعمت علي وعلي والدي و ان اعمل صالحا ترضاه و اصلح لي في ذريتي، فلو لا انه قال اصلح لي في ذريتي لكانت ذريته كلهم ائمة الي آخر الحديث»

و في كامل الزياره باسناده عن ابي سلمة سالم بن مكرم عن ابي عبدالله عليه السلام قال لما حملت فاطمة عليها السلام بالحسين صلواة الله عليه جاء جبرئيل الي رسول الله صلي الله عليه و آله فقال ان فاطمة ستلد ولدا تقتله امتك من بعدك فلما حملت فاطمة الحسين عليه السلام كرهت حمله و حين وضعته كرهت وضعه.

ابوعبدالله عليه السلام فرمود:

هيچ اندرين جهان مادري ديده ايد كه از زادن پسري ناخشنودباشد؟ و اين كراهت صديقه بدان بود كه همي دانست فرزندش به ستم كشته شود و شأن نزول كريمه. «و وصينا الانسان بوالديه حسنا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا [1] در حق حضرت سيد الشهداء بود.


در حق حضرت سيد الشهداء بود.

وهم ابن قولويه باسناد خود از حضرت ابي عبدالله روايت كرده كه همي فرمود جبرئيل نزد سيد المرسلين آمده سلام داد گفت همي خواهم ترابه فرزندي بشارت دهم كه پس از رحلت تو امت او را شهيد كنند، نبي الرحمه فرمود باين چنين پسري چه حاجت است، جبرئيل به آسمان برشد و باز گشته آن سخن اعادت كرد همان جواب شنيد، سيمين بار صعود نموده باز آمد و بشارت مكرر ساخت، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هم پاسخ نخست گفت، جبرئيل گفت باري تعالي به اجر شهادت وصايت و امامت در ذريت او قرار داده خاتم الانبيا خشنود گشته تشريف قدوم به حجره ي فاطمه زهرا ارزاني داشت وهم بدان گونه كه از جبرئيل امين شنيده بود دختر را آگاهي داد صديقه گفت من اين چنين مولود چكنم؟ فرمود باري تعالي به جزاي اين ستم كه بر او رود وصايت به فرزندان او كرامت فرمايد حضرت زهرا رضا داد خداوند اين آيت فرو فرستاد حملته امه كرها و وضعته كرها [2] بتول عذرا را در حمل و وضع اين مبارك مولود كراهت از آن بود كه همي دانست مظلوم كشته شود.

و هم به اسناد خود از معلي بن خنيس نقل كرده كه صديقه طاهره از آن پيش كه به حسين عليه السلام حامله شود بامدادي رسول مختار صلي الله عليه و آله و سلم را غمين و اندوهناك ديده سبب باز پرسيد مگر پيمبر خداي را در اخبار به صديقه مضايقتي مي رفت زهرا گفت هيچ نخورم و ننوشم تا اين كأبت را نگوئي، خاتم الانبيا فرمود جبرئيل بيامد و كفي خاك آورده مرا بنمود و چنين گفت كه تربت پسر تو كه هنوز بدان حمل نگرفته در آنجا شود و او را در آن زمين به قتل رسانند و اينك اين همان خاك باشد.

و في كمال الدين قال ابوعبدالله عليه السلام لما ان علقت فاطمة بالحسين (ع) قال لها رسول الله صلي الله عليه و آله ان الله عز و جل و هب لك غلاما اسمه الحسين يقتله امتي قالت لاحاجة لي فيه، فقال ان الله عزو جل قد وعدني فيه عدة، قالت ماوعدك؟ قال وعدني ان يجعل الامامة من بعده في ولده


فقالت رضيت.

و في علل الشرايع احمد بن الحسن، عن ابي زكريا، عن ابن حبيب، عن ابن بهلول، عن علي بن حسان، عن عبدالرحمن بن المثني الهاشمي قال قلت لابي عبدالله عليه السلام جعلت فداك من اين جاء لولد الحسين الفضل علي ولد الحسن عليه السلام و هما يجريان في شرع واحد؟ فقال لا اريكم تاخذون به ان جبرئيل نزل علي محمد (ص) و ما ولد الحسين بعد فقال له يولدلك غلام يقتله امتك من بعدك، فقال يا جبرئيل لاحاجة لي فيه فخاطبه ثلاثا ثم دعا عليا فقال له ان جبرئيل يخبرني عن الله عز و جل انه يولد لك غلام تقتله امتي من بعدي فقال لا حاجة لي فيه يا رسول الله (ص) فخاطب عليا ثلاثا ثم قال انه يكون فيه و في ولده الامامة و الوراثة و الحزانة [3] فارسل الي فاطمة ان الله يبشرك بغلام تقتله امتي من بعدي، فقالت فاطمة ليس لي حاجة فيه يا ابه، فخاطبها ثلاثا ثم ارسل اليها لابد ان يكون فيه الامامة و الوراثة و الحزانة، فقالت رضيت عن الله عزو جل فعلقت و حملت بالحسين (ع) فحملت (فحملته خ ل) ستة اشهر ثم وضعته ولم يعش قط مولود لستة اشهر غير الحسين بن علي وعيسي بن مريم فكفلته ام سلمة و كان رسول الله (ص) ياتيه في كل يوم فيضع لسانه في فم الحسين فيمصه حتي يروي فانبت الله عز و جل لحمه من لحم رسول الله و لم يرضع من فاطمة و لامن غيرها لبنا قط فلما انزل الله تعالي فيه: و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتي اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنة قال رب اوزعني ان اشكر نعمتك التي انعمت علي و علي والدي و ان اعمل صالحا ترضيه و اصلح لي في ذريتي [4] فلو لي قال اصلح ذريتي كانوا كلهم أئمة و لكن خص هكذا.

در ارشاد و تذكره سبط ابن جوزي ولهوف مسطور است كه ام الفضل زوجه ي عباس به خدمت حضرت رسالت آمده گفت مرابه خواب اندر چنان نمودند، كه گويا


عضوي از اعضاء مباركت به خانه ي من افتاده، حضرت فرمود خيرا رايت نيكو خوابي كه تو ديده ي همانا فاطمه پسري بياورد و تو او را از شير قثم شير دهي، پس حسين متولد گشت و چنانچه مخبر صادق فرموده بود ام الفضل او را پرورش همي داد

و صاحب كشف الغمه و در النظيم اين حديث را در فضايل حضرت امام حسن مجتبي روايت نموده اند چنانكه گفته: و قالت ام الفضل يا رسول الله كان عضوا من اعضائك في بيتي، قال خيرا رايت تند فاطمة غلاما ترضعيه بلبن قثم، فولدت الحسن «ع» فارضعته بلبن قثم انتهي. و كانت ام الفضل امرئة العباس تربي الحسين (ع) و تقول



يابن رسول الله

يابن كثير الجاه



فردا بلا اشباه

اعاذه الهي



من امم الدواهي

ابن عبدربه اندلسي در كتاب العقد و صدوق در امالي خويش بدين گونه آورده اند كه: همسايگان ام ايمن روزي كه به خدمت حضرت سيد المرسلين صلي الله عليه و آله و سلم آمده گفتند كه دوشينه ام ايمن هيچ از گريه و زاري نخفت و آرامش نبود تا سپيده بدميد، نبي الرحمة كس فرستاد او را بطلبيد چون بيامد فرمود يا ام ايمن لا ابكي الله عينيك (عينك خ ل) همسايگان تو مرا چنين گفتند تو خود بگوي اين گريه چه بود؟ گفت يا رسول الله خوابي سخت هايل ديده ام، فرمود چند كه خدا و پيغمبر او نيكو تر دانند حالي تو آن خواب حديث كن، ام ايمن گفت اين واقعه بس عظيم بود كه زبان را قدرت بيان نيست، فرمود ني آنچنان نباشد كه ترا مظنون افتاده شرح آن بازده گفت دوش به خواب ديدم كه پاره ي از اعضاي تو بسراي من افتاده، فرمود نامت عينيك (عينك خ ل) ازين پس خوش بخواب كه فاطمه پسري بزايد و ترا تربيت و كفالت او همي بايد كرد وتعبير برين وجه افتاد كه پاره ي تن من در خانه تو باشد و سپس كه آن مولود مسعود قدم به عرصه ي شهود نهاد رسول، هفتمين روز سرش بسترد و همسنگ مويش سيم تصدق كرده عقيقه فرمود، و حضانت او به ام ايمن گذاشت ام ايمن




او را در برد رسول پيچيده به خدمت جد بزرگوار آورد رسول كه آن طلعت خجسته بديد فرمود: مرحبا بالحامل و المحمول اينك تاويل رؤيا پديدار گشت.


پاورقي

[1] سوره احقاف آيه 14.

[2] سوره احقاف 46 آيه 14.

[3] حزانه بضم حاء عيال مرد که بجهه ايشان اندوه خورد. در اينجا منظور شفاعت و غمخوارگي امت است.

[4] سوره احقاف 46 آيه 15.