بازگشت

سبب تأليف كتاب


اما بر خردمندان دانشور پوشيده نيست كه علم تاريخ و سير به نفس خود شريف، و به ذات خويش عزيز است كه هيچ كس را از عارف و عامي و قاصي و داني از معرفت آن گزير نيست، چه آيندگان را از احوال پيشينيان جز بدين فن شريف اطلاع حاصل نگردد، و صورت تجارب گذشتگان بر آينه ي ضمير هوشمندان جز بدين طريق ارتسام و انطباع نپذيرد، و آنچه كه خردمندان را در عاجل و آجل در كار و اقتفا و اقتداي به آن درخور و سزاوار است، تفحص آثار و تصفح اخبار پيشوايان دين، و راهنمايان شريعت سيد المرسلين است كه مشرق انوار هدايت و هادي گم گشتگان وادي غوايتند، عليهم من الصلوة ازكيها، و من التحيات انماها، و درة التاج و واسطة العقد آن همه، تذكر نوائب و تفجع بر مصائب ايشان است، كه وسيله ي نجات و ذخيره ي معاد است، و پيداست كه در طي اندك تحسر و توجع چه مايه خشنودي خدا و خرسندي سيد انبياء صلي الله عليه و آله مندرج و كامن تواند بود، و چه اندازه ذخر عظيم و اجر جسيم را متضمن و جالب تواند شد، خصوصا واردات بر حضرت امام مظلوم، واحد السيدين، ثاني السبطين، ثالث اوصياء المرضيين، رابع حجج الله تعالي علي العالمين؛ خامس آل العباء، شفيع الامة، كاشف الغمة، سيد الشهداء، ابوعبدالله الحسين صلواة الله و سلامه عليه و ابنائه الطيبين الطاهرين، كه موافق اخبار مأثوره و احاديث صحيحه بكا و ابكاء بر آن حضرت موجب فوز به نعيم جنت و دخول در دار خلود است، چنانچه در ضمن فصلي جداگانه ذكر آن كرده آيد و نيز اين مسئله مسلم و محقق است كه از سنه ي شصت و يك هجري تاكنون كه سال به يك هزار و سيصد و سه كشيده و سنين سلطنت و جهانداري بندگان اعلي حضرت قدر قدرت قضا شوكت صاحب قران دارا دربان سكندرشان، قهرمان الماء و الطين سلطان السلاطين و خاقان الخواقين، حامي حقيقة الدين، مروج شريعة سيد النبيين، ظل الله الممدود في الارضين، ملك ملوك العالم مالك رقاب الامم.




فراشته بهتر نام خويش و نام پدر

گذاشته ز قدر قدر خويش و قدر تبار



هزار شهر تهي كرده از هزار ملك

هزار شاه پراكنده از هزار حصار



هميشه عادت او بر كشيدن اسلام

هميشه همت او نيست كردن كفار



يحكي افا عيله في كل نائبة

الليث و الغيث و الصمصامة الذكر



فالغيث يحكي ندا كفيه منهمرا

اذا استهل بصوب الديمة المطر



و ربما صال احيانا علي حنق

شبيه صولته الضرغامة الهصر



و الهند و اني يحكي من عزائمه

صريمة الراي منه النقض و المرر



و انت جامع ما فيهن من حسن

فقد تكامل فيك النفع و الضرر



السلطان بن السلطان بن السلطان ابوالمظفر السلطان ناصر الدين شاه قاجار خلد الله ملكه و سلطانه بحدود اربعين رسيده، كه قرون بيشمار و سالهاي بسيار سرير خلافت و اريكه ي سلطنت به وجود مسعود اين شاهنشاه رعيت پرور عدالت گستر مزين و مشرف باد، هريك از محدثين و مؤرخين فريقين واردات بر آن امام غريب را از روز ولادت با سعادت تا هنگام شهادت در مصنفات و مؤلفات خود به نحوي نگاشته اند كه چون بتدقيق نظر در آن نگريسته شود، اختلاف بسيار در آن پديد آيد و غالب روايات را با يكديگر نتوان نمود، حتي اينكه اگر شاعري معني بديع يافته به تقريبي بيان حالي يا تشبيب مقالي كرده يا ذاكري در مجمعي عبارتي مؤثر خوانده رفته رفته بعضي از متأخرين در طي كتب خويش مضبوط ساخته و به تصحيح سند و تنقيح روايت نپرداخته اند، تا به آن درجه رسيده كه از كثرت روات غير معتمد و روايات غير معتبر اكنون صحيح از سقيم جز عالم خبير باز نتواند دانست و نقد از زيف جز ناقد بصير نتواند شناخت و از اين روي بر ذاكرين نيزچندان بحثي و جرحي نيست كه نه فرصت تصحيح و تنقيح دارند، و نه كتب قديمه را ملاحظه كرده اند، و اين بنده قليل الحظ كثير الجهد فرهاد بن وليعهد عباس ميرزا طلب ثراه را از عنفوان جواني و ريعان زندگاني در خاطر فاتر بود.



لئن فرب الرحمن من تلك مدتي

و اخرفي عمري و وقت و فاتي




كتابي خالي از حشو و زوايد در احوال خجسته مآل آن حضرت من الولادة الي الشهادة به رشته تأليف درآورد، و عدد اصحاب كبار آن امام اخيار، و تعداد سپاه كفار و مقتولين طرفين و حالات بعد از شهادت آن سيد ابرار را به درستي بنگارد، و به علت تزاحم اعمال ديواني و تفاقم اشغال سلطاني، و تراكم آلام و محن، و تهاجم اسقام و فتن، اين منظور از ممكن غيب جلوه ي بروز و ظهور نداشت و چون طلعت حور هميشه در پرده خفا محجوب و مستور بود، معهذا هيچوقت از وصول به مأمول مأيوس نمي شد و به نيل مسئول قلب خود را تمنيت و تسليت مي داد كه:



و ترج من روح الاله

لطائفا لا تحتسب



تا اوقاتي كه از جانب مرحمت جوانب شاهنشاه دريا دل با ذل عادل به خدمت كردستان و مضافات مأمور بودم روز جمعه كه عاشورا و سال هجري با عدد كلمه ي طيبه غفور «1286» مطابق بود با كمال عجز و مسكنت از خداوند غفور استدعا و مسئلت كردم كه نشوه ي اين صهبا و جلوه ي اين حسناكي خواهد بود و وقتي به اين كرامت فايز و به اين سعادت نائل خواهم شد يا آنكه: رب امنية تضحك عنها المنية پس بر خداي حميد توكل و به قرآن مجيد تفأل زدم اين آيه مباركه برآمد:

بسم الله الرحمن الرحيم طس تلك آيات القرآن و كتاب مبين هدي و بشري للمؤمنين [1] .

حالي خاطر رميده آرميده شد و دل غمديده را بشارتي عظيم پيدا گشت و به عنايت باري عز و جل مستظهر و به بلوغ امل و فسحت در اجل مستبشر شدم كه در آن حضرت عرش مرتبت به تقديم اين خدمت از همه موثقين گوي سبقت خواهم ربود و ليكن تكاثر علايق و تواتر عوايق همه روزه مانع و دافع بود.



اذا قلت ياتي في غدما يسرني

اتي موعد بالخلف جددت موعدا



تا پس از چند سال كه از آن خدمت معاف و عازم آستان سلاطين مطاف شدم شوق حج بيت الله الحرام زادها الله شرفا و تعظيما وزيارت آستانه ي مقدسه و عتبه ي عليه


حضرت سيد الانام صلي الله عليه و آله دامن گير شده، در سنه «1292» از حضرت فلك بسطت همايوني مرخصي خواسته براي درك اين سعادت عظمي تصميم عزيمت نمودم و فوادح و سوانح آن سفر را خود نهايت نبود.

از آن جمله در اواسط محرم سنه «1293» كه معاودت اتفاق افتاد در درياي سفيد كه فرنگان مدء ترنين و تركان آق دنكيز گويند مابين قبرس و رودس طوفاني شديد پديدار آمد، مصداق كريمه ي و جاء هم الموج من كل مكان [2] ظاهر شد، چنانچه سيصد ميل راه تمام آن بحر زخار متلاطم، وموح تيار متصادم بود، كه تفصيل آن در روزنامه سفر مكه مسمي «بهداية السبيل و كفاية الدليل» مسطور است، چون خويش را در چار موجه ي بلا ديدم دانستم كه:



بحر پر كشتي است ليكن جمله در درياي خون

بي سفينه ي نوح نتوان چشم معبر داشتن



حالي دست توسل به دامن اهل بيت عصمت و طهارت زده اعاده ي نذر نمودم كه اگر از دهر فرصتي و در عمر مهلتي باشد اين خدمت را به پايان آرم و از آن جوهر تابناك يعني تربت پاك حضرت امام شهيد غريب صلواة الله و سلامه عليه به دريا ريختم همانگاه دريا آرام يافته و امواج از ثوران و هيجان بيفتاد و لطيفه و جرين بهم بريح طيبة [3] پديدار آمد و در ضمان عنايت حضرت باري تعالي به عافيت و سلامت به وطن رسيدم و بعد از شرفيابي به دربار سپهر اقتدار هنوز دو ماهي بيشتر نگذشته بود كه حكم همايون از مصدر خلافت كبري به مأموريت اين بنده به مملكت فارس عز اصدار يافت، و در اواسط جمادي الاخر سنه 1293 هجري از دارالخلافه بر حسب امر اقدس اشرف علي به مقصد شتافت، و در مدت پنج سال كه بدين موهبت ممتاز و بدين عطيت سر افراز بودم، همگان را معلوم است كه تكفل اشغال رياست، و تحمل اعباء ايالت بزرگتر مانع و شاغل و قويتر حاجب و حايل است، هر چند كه نيل اين آرزو هر روز در عقده ي تعويق بود و به تقديم اين خدمت توفيق نمي يافت


خلاف اين شعر را:



لاخيل عندك تهديها و لامال

فليسعد النطق ان لم يسعد الحال



همت بر عمارت صحن مطهر و تذهيب منارهاي منور حضرت امامين همامين كاظمين عليهما الصلوة و السلام گماشتم، تا در مدت شش سال آن عمارات ساخته و آن منارات پرداخته شد، در خلال اين احوال احضار به دربار گيتي مدار شدم و باز روزگار مساعدت نداشت و در طالع سعادتي نمي ديد، شاهد مقصود حجاب از رخساره نمي گذاشت و صبح دولت از مشرق اميد نمي دميد، هر روز گرفتار محنتي و دچار مصيبتي بود، چنانچه دو سال كامل پردكي پاك به مرض استرخاء و فالج گرفتار، و آنچه اطباي حاذق از اروپائي و آسيائي معالجه و مداوا كردند به هيچ روي مؤثر و مفيد نيفتاد.



هر چه كردند از علاج و از دوا

گشت رنج افزون و حاجت ناروا



مصرع

)و اعيي دواء الموت كل طيب(

تا در همين سال چنانكه عادت اين روزگاراست داده ي خويش مرتجع خواست و رشته ي صحبت منقطع ساخت، و به فراق الف و سكن صفو زندگاني مكدر نمود



فكنت كذي رجلين رجل صحيحة

و اخري رماها الدهر بالحدثان



ناگاه اسباب تفرق حال و تشتت احوال مهيا شد.



و تفرق البعداء بعد تجمع

صعب فكيف تفرق القرباء



با خود گفتم:



اذا ما مضي القرن الذي انت فيهم

و خلفت في قرن فانت غريب



و ان امرء قد عاش سبعين حجة

الي منهل من ورده لقريب



برگذشته تأسف بردن و بر رفته افسوس خوردن خردمندان را نشايد.

عربية



فقلت لها يا عز كل مصيبة

اذا وطنت يوما لها النفس ذلت




فقدان اصحاب و هجران احباب هر چند مؤلم و موجع باشد، زماني بسيار بر آن متحسر و متفجع نتوان بود، و بخرد هوشيار بسيج آن كالا كند كه در رسته محشر و روز عرض اكبر صاحب كفه را جحه و صفقه رايحه تواند شد اوليتر آنكه از ضجرت و فكرت كناره كنم، و حيرت و كربت بر كرانه نهم، و از اقبال كلي به مقصد اصلي باز نمانم، و فرموده ي حضرت اميرالمؤمنين و سيد الوصيين و خليفة رسول رب العالمين يعسوب الدين، قائد الغر المحجلين، النبأالعظيم، و الصراط المستقيم حجة الله البالغة نعمة الله السابغة، امام البررة الاتقياء، و الدائمة النقباء النجباء، زوج البتول و نفس الرسول صلي الله عليه و آله ابوالحسن علي بن ابيطالب صلواة الله و سلامه عليه را كار بندم كه: «تدارك في آخر العمر مافاتك في اوله» سوگواران را تذكر مصائب آل رسول شايسته تركه در دنيي و عقبي موجب بقاي ذكر جميل و احراز اجر جزيل است.



و اني من الرحمن ارجو بحبهم

حياة لدي الفردوس يوم تبات [4] .



پس با توكلي خالص و نيتي صادق و عقيدتي راسخ، و قلبي فسيح و رجائي واثق بر حسب نذر و مفاد آيه ي كريمه:

و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها [5] .

در اين سال كه سنين هجري بيكهزار و سيصد و سه رسيده آغاز جمع و تصنيف و ترتيب و ترصيف نمودم و خداي داناست كه با قلت بضاعت و عدم استطاعت به قدر وسع و طاقت در ترجيح اقوال و تنقيح اخبار كه متون كتب فرق اسلاميه از احاديث صحيحه و تواريخ معتبره بدان محتوي و منطوي است اغفالي نرفت، و در جمع و ذكر آن اهمالي نيفتاد و از كتب محدثين و مؤرخين كه از سنه 1000 يكهزار هجري و بعد به رشته تأليف در آورده اند درج و نقل نكرديم، و اين كتاب كه شناوران لجه معرفت را بحري است زاخر و دلاوران عرصه محبت را سيفي است باتر قمقام زخار و صمصام بتار [6] نام نهادم كه لفظ با معني موافق واسم با مسمي مطابق باشد آغاز و انجام آن را به يك مقدمه و خاتمه بپرداختم:


و باسم مبارك اين شاهنشاه جمجاه مزين و موشح ساختم،



به پيوستم اين نامه بر نام او

همه خسروي باد فرجام او



هميخوانم از كردگار بلند

كه چندان بماندتنم بي گزند



كه اين نامه بر نام شاه جهان

بگويم نمانم سخن در نهان



اميد كه آفتاب سلطنت اين پادشاه تا ابد تابنده و دولتش تا قيامت پاينده باد



خداي ناصر او باد و روزگار بكام

فلك مساعد و گيتي بدو گرفته قرار



فالان نشرع في المقصود واسئل الله تعالي ان يوتي كتابي بيميني و لا يفرق بيني و بين سيدي و يجعله ذخيرة ليومي و غدي و الله الموفق و المستعان و عليه التكلان.


پاورقي

[1] سوره نمل (27) آيه 3 - 2 - 1.

[2] يونس (10) آيه 22.

[3] يونس (10) آيه 22.

[4] غير تبات خ ل.

[5] نحل (16) آيه 93.

[6] قمقام زخار درياي ژرف و صمصام بتار شمشير برنده.