بازگشت

خطبه ي امام سجاد در مدينه


امام علي بن الحسين بر كرسي فراز آمد و به سر انگشت مبارك بدان جمع اشارت فرمود تا دم فرو بستند و به چشم و گوش نگران [1] شدند. و او - سلام الله عليه - خطبه كرد و فرمود:

«الحمدلله رب العالمين الرحمن الرحيم مالك يوم الدين باري ء الخلائق اجمعين الذي بعد فارتقع في السموات العلي و قرب فشهد النجوي نحمده علي عظائم الامور و فجائع الدهور و الم الفجائع و مضاضة اللواذع و جليل الرزء و عظيم المصائب و الفاظعة الكاظة الفادحة الجائحة.

ايها القوم ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جليلة و ثلمة في الاسلام عظيمة، قتل ابوعبدالله الحسين و عترته و سبي نساءه و صبيته و داورا براسه في البلدان من فوق عامل السنان و هذه الرزية التي لا مثلها رزية.

ايها الناس فاي رجالات منكم يسرون بعد قتله ام[اي فواد لا يحزن من اجله ام ] [2] اية عين منك تحبس دمعها و تضن عن انهما لها فلقد بكت السبع الشداد بقتله و بكتب البحار بامواجها و السموات باركانها و الارض بارجائها و الاشجار باغصانها و الحيتان و لجج البحار و الملائكة المقربون و اهل السموات اجمعون. ايها الناس اي قلب لا يصدع بقتله ام اي فؤاد لا تحن اليه ام اي سمع يسمع هذه الثلمة التي ثلمت في الاسلام.


ايها الناس اصبحنا مطرودين مشردين مذودين و شاسعين الامصار كانا اولاد ترك و كابل من غير جرم اجترمناه و لا مكروه ارتكبناه و لا ثلمةي في الاسلام ثلمناها ما سمعنا بهذا في آبائنا الاولين ان هذا الا اختلاق و الله لو ان النبي تقدم اليهم في قتالنا كما تقدم اليهم في الوصاية بنا لمازادوا علي فعلوا بنا فانا الله و انا اليه راجعون من مصيبة ما اعظمها و اجعها و اكظها و افظعها و امرها و اقدحها فعند الله نحتسب فيما اصابنا و ما بلغ بنا فانه عزيز ذو انتقام». [3] .

و امام علي بن الحسين عليه السلام پس از شهادت پدر، سي و شش سال زندگاني يافت و نژاد پاك امام حسين بن علي هم از او ماند. و اين ذكر مخلد [4] و بناء منضد [5] بدو مخصوص گشت. و از اين روي، جنابش را آدم آل علي گفتندي و او - سلام الله عليه - تا ببود، وقتي از گريه و زاري و نوحه و بيقراري نياسود. به هر وقت خواني پيش او


نهاندي، بدان خوان همي نگريستي و مي فرمودي: «قتل ابن رسول الله جائعا قتل ابن رسول الله عطشانا» و چندان مي گريست كه آن مطعوم و مشروب با اشك چشم او در هم آميختي.

وقتي بدو گفتندي تا چند همي گريي؟ مگر اين حزن و اندوه را آخر نباشد؟ فرمود: يعقوب نبي را دوازده پسر بود و يكي را خداي تعالي از نظر او نهان داشت و او خود حيات آن پسر مي دانست و با اين همه چندان در مفارقت او گريست كه ديدگانش سپيد شد و من پدر و هفده تن از برادران و عمويان و عموزادگان به چشم ديدم كه چون گوسفندان سر بريدند و برهنه و عريان برابر آفتاب افكندند، چگونه توانم كه نگريم و يا خويشتن داري كنم؟ «و لله در دعبل حيث يقول:



فلقد بكته في السماء ملائك

زهر كرام راكعون و سجد [6] .



هذا حسين بالسيوف مبضع

متخضب بدمائه مستشهد [7] .



عار بلا ثوب صريع في الثري

بين الحوافر و السنابك يقصد [8] .



و چون از اين حديث مولم و واقعه ي جانسوز بدينجاي رسيد و با نازكي بيان و طراز صدق اين مايه لطف سياقت و جمال بلاغت يافت و از فيوضات قدس و سبحات انوار؛ گويي رشحي بدان در آميخت، زبان و بنان را ديگر باز طاقت تقرير و توان تحرير نماند و دمع فائض و خاطر هائم، آن را فيض الدموع و عبرة المستهام [9] خواند و حقا كه مطالت آن از ديدي خارا [10] اشك زايد و آشفتگان الفته [11] را غيرت و حيرت افزايد [12] .




لو لا الدموع و فيضهن لا حرقت

خرق الفؤاد حرارة الأكباد. [13] .



[كتاب مبارك فيض الدموع از منشات مقرب الخاقان بدايع نگار دولت ابد بنيان ميرزا محمد ابراهيم نواب تهراني، خلف الصدق مبرور مغفور آقا محمد مهدي نواب تهراني، در يد تحرير عبد خاطي جاني محمد رضا بن مرحوم محمد رحيم بيك كلهر، سمت احتشام يافت. في شهر رجب سنه ي ثلاث و ثمانين و مأتين بعد الالف (1283) من الهجرة علي هاجرها آلاف التحيه ] [14] .


پاورقي

[1] اسم فاعل در حالت جمع از مصدر نگريستن.

[2] اللهوف اضافه دارد.

[3] ستايش خداوندي را سزد که بخشنده و مهربان، پروردگار دو جهان است و مالک روز جزاست. آفريدگار جهانيان است. آنکه از ادراک خردها دور و همه چيز نزد او آشکار و نزديک است. ستايش او راست بر مصائب سخت و بلاهاي روزگار و دردهاي کشنده و داغهاي دردناک و گزندهاي غم آلود و بليات سنگين و دشواريهاي سهمگين. اي مردم! حمد خدا را که ما را به مصائب بزرگ و رخنه‏اي بزرگ در اسلام آزمود. ابوعبدالله حسين و خانواده‏ي او را کشتند و زنان و فرزندان او را اسير کردند و سر مقدسش را بر نيزه در شهرها گردانيدند و اين رزيتي است که مانند ندارد. اي مردم کدام کس است که پس از شهادت او شادمان شود؟ و کدام دل است که از اندوه او خالي باشد؟ و کدام چسم است که از ريختن اشک فروگذار کند و حال آنکه هفت آسمان استوار بر او گريستند و درياها با امواج خود و آسمان با ارکان خود و زمين با کرانهاي خود و درختان با شاخه‏هاي خود و ماهيان و ژرفاي درياها و فرشتگان مقرب و همه‏ي اهل آسمانها بر اين مصيبت گريستند؟ اي مردم کدام قلب است که از شهادت او شکافته نشود؟ کدام دل است که به سوي او ميل نکند؟ و کدام گوش است که اين مصيبت بزرگ را که به اسلام رسيده، توان شنيدن باشد؟ اي مردم ما را پراکنده کردند و از شهرهامان راندند گويي فرزندان ترکان و کابليان بوديم. بي آنکه جرمي را مرتکب شده باشيم يا مکروهي از ما سر زده باشد. يا در دين رخنه‏اي پديد آورده باشيم. به خدا سوگند اگر پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم به جاي سفارشهايي که در حق ما فرمود فرمان جنگ با ما را مي‏داد، بيش از اين با ما نمي‏کردند. ما از خداييم و به سوي او باز مي‏گرديم. مصيبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار است! شدايدي که به ما رسيده به حساب او مي‏گذاريم که او عزيز و انتقام گيرنده است. ر.ک: اللهوف ص 228 و 229 و230.

[4] جاويد.

[5] مستحکم و استوار.

[6] فرشتگان آسمان که هماره بر فروغ و گرامي و در حال رکوع و سجودند، براي او گريستند.

[7] اين حسين است که بدنش با شمشير پاره پاره شده و به خون خود رنگين و به شهادت رسيده است.

[8] برهنه و بي پوشش بر خاک افتاده و عرصه‏ي سمهاي اسبان شده است.

[9] ريزش اشکها و اشک دل محزون و سرگشته.

[10] سنگ سخت.

[11] آشفته و پريشان.

[12] خطاط هنرمند مرحوم ميرزا رضا کلهر زمان اتمام کتابت و تحرير نسخه‏اي که از روي آن چاپ سنگي شده در پايان چنين مي‏نويسد: «و ثم تحرير هذه النسخة الشريفة في شهر شعبان المعظم سنة ست و ثمانين و مأتين بعد الالف (1286) من الهجرة النبوة المصطفوية علي هاجرها آلاف الثناء والتحية. در کارخانه‏ي سلالة السادات العظام آقا مير باقر طهراني به حليه‏ي طبع در آمده.

[13] اگر ريزش اشکها نبود هر آينه سوزش جگرها پاره‏هاي دل را مي‏سوزاند.

[14] اين عبارت از نسخه‏ي خطي فيض الدموع در کاخ گلستان است که در نسخه‏ي چاپ سنگي يعني تحرير دوم آن، مکتوب نيست.