بازگشت

بازگشت به مدينه


و يزيد حريم آل علي را بر آيين نيكو جانب مدينه ي رسول بازگردانيد و اين وقت نيكوييها كرد و نعمان بن بشير انصاري را به تجهيز ركاب و تهيه رحيل ايشان فرمود و از آنچه بر ايشان از ظلم و عدوان رفته بود به صورت معذرتها خواست به ظاهر دلنمودگيها كرد و آن جنايت عظيم را بر عبيدالله بست و خويشتن به هر گونه تبري نمود - لعنة الله عليه.

و در وقت بازگشت از شام هم از طريق كوفه به كربلا رسيدند و جابر بن عبدالله انصاري با شر ذمه اي از بني هاشم و تني چند از آل رسول به زيارت آن خاك پاك آمده بودند. روزي چند هم در جوار آن مرقد مطهر اقامت كردند و از قبايل عرب و اعراب نواحي، مرد و زن بسيار بديشان پيوستند. و روزي دو بدان جاي بماندند و نوحه گريها كردند و گريبانها چاك نمودند، و در كنار مدينة رسول، امام علي بن الحسين عليه السلام فرود آمد و رحل بيفكند و خيمه ها برافراشت.

و بشير بن خذلم را كه از جانب نعمان بن بشير قائد و رائد آن جمع بود، بخواند و فرمود: پدر تو شعر نيكو گفتي تو نيز شعر گفتن تواني؟ گفت: نعم يا بن رسول الله! فرمود: با مدينه شو و مردم مدينه را به شعري دو از اين مصاب عظيم و قدوم آل رسول خبر ده. بشير بر ناقه برنشست و به مدينه شد و چون به مسجد رسول رسيد، آواز به


گريه بلند كرد و اين چند بيت فرو خواند:



يا اهل يثرب لا مقام لكم بها

قتل الحسين فادمعي مدرار [1] .



الجسم منه بكربلاء مضرج

و الرأس منه علي القناة يدار [2] .



و از آن پس گفت: اين است امام علي بن الحسين با خواهران و پردگيان آل علي بيرون مدينه تشريف قدوم ارزاني داشته است و من از جانب او به سوي شما شدم. لباس سوگواران پوشيد و زي او گراييد.

مرد و زن مدينه آسيمه سر و حيران، موي كنان و مويه كنانه بيرون دويدند و غوغاي عظيم برخاست. گفتي كه روز وفات رسول خداست. دختركي بر امام حسين بن علي نوحه مي كرد و اين بيتها مي خواند:



نعي سيدي ناع نعاه فاوجعا

و امرضني ناع نعاه فافجعا [3] .



فعيني جودا بالدموع و اسكبا

و جودا بدمع بعد دمعكما معا [4] .



علي من دهي عرش الجليل فزعزعا

فاصبح هذا المجد و الدين اجدعا [5] .



علي ابن نبي الله و ابن وصيه

و ان كان عنا شاحط الدار اشسعا [6] .



و چون آن جمع به خدمت امام علي بن الحسين فرا رسيدند، امام از سراپرده بيرون شد و اشك از ديدگان او روان بود و مردم از هر سوي بدو تعزيت مي گفتند و تسليت مي دادند و بر آن خطب [7] عظيم و مصيبت محرق، بسي سوگواري و نوحه و


زاري مي كردند. [8] .


پاورقي

[1] اي مردم مدينه! ديگر در شهر نمانيد، حسين کشته شد و اشم من چون باران ريزان است.

[2] پيکر پاکش در زمين کربلا در خون غوطه ور است و سر مبارکش بر بالاي نيزه گردانده مي‏شود.

[3] خبر غمبار شهادت مولايم را خبر دهنده‏اي رساند و دلم را به درد آورد و مرا رنجور و بيمار کرد.

[4] اي اشکها از دو ديده‏ي من بسيار اشک ريزيد و بسيار بگرييد.

[5] براي آن کس که مصيبت او عرش خدا را به لرزه انداخت و از شهادت ديانت و عظمت نقصان يافت.

[6] اشک بريزيد بر فرزند رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و فرزند علي بن ابي‏طالب وصي او اگر چه از ما بسي دور افتاه است.

[7] امر مهم، اتفاق ناگوار.

[8] اللهوف ص 227 و 228، ارشاد ص 248، الکامل ج 580/2.