بازگشت

خطبه ي امام سجاد در مجلس يزيد


و امام علي بن الحسين بر منبر شد و خداي سبحانه را بستود و بر رسول و آل او درود گفت و فرمود:

«خداي تعالي شش عطيت به ما ارزاني داشت و به هفت كرامت بر ديگر خلايق مزيت نهاد: علم و حلم داد و سماحت [1] و فصاحت و زورمندي و شجاعت، و دوستي ما در دلهاي مؤمنان به وديعت نهاد و ما را به نبي مختار محمد بن عبدالله - صلي الله عليه وآله - مزيت داد و به صديقه ي كبري ممتاز داشت. و از ماست جعفر ذوالجناحين طيار در بهشت و شير خداي حمزة بن عبدالمطلب و شير رسول او علي ابوطالب و دو سبط ان امت حسن و حسين، دو مهتر جوانان بهشت. آنكه مرا شناسد شناسد و آنكه نشناسد او را به حسب و نسب خويش خبر گويم تا بازشناسد:

انا ابن مكة و مني، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الركن بالطراف الرداء، انا ابن خير من اثتزر و ارتدي، انا ابن خير من انتعل و احتفي، انا ابن خير من طاف و سعي، انا ابن خير من حج و لبي، انا ابن من حمل علي البراق في الهواء، انا ابن من اسري به من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي، انا ابن من بلغ به جبرئيل الي سدرة المنتهي، انا ابن من دني فتدلي فكان قاب قوسين او ادني انا ابن من صلي بملائكة السماء، ان ابن من اوحي اليه الجليل ما اوحي، انا ابن محمد المصطفي، انا بن علي المرتضي، انا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتي قالوا لا اله الا الله، انا ابن من ضرب بين يدي رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و قاتل ببدر و حنين و لكم يكفر بالله طرفة عين، انا ابن صالح المؤمنين و وارث النبيين و قامع الملحدين و يعسوب المسلمين و نور


المجاهدين و زين العابدين و تاج البكائين و اصبر الصابرين و افضل القائمين من آل ياسين رسول رب العالمين، انا ابن المؤيد بجبرئيل المنصور بميكائيل، انا ابن المحامي عن حرم المسلمين و قاتل المارقين و الناكثين و القاسطين و المجاهد اعداءة الناصبين و افخر من مشي من قريش اجمعين و اول من اجاب و استجاب الله و لرسوله من المؤمنين و اول السابقين و قاصم المعتدين مبيد المشركين و سهم من مرامي الله علي المنافقين و لسان حكمة العابدين و ناصر دين الله و ولي امر الله و بستان حكمة الله و عيب علمه، سمح سخي بهي بهلول زكي ابطحي رضي مقدام همام صابر صوام مهذب قوام قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب اربطهم عنانا و اثبتهم جنانا و امضاهم عزيمة و اشدهم شكيمة؛ اسد باسل يطحنهم في الحروب اذا ازدفت الاسنة و قربت الاعنه طحن الرحي و يذروهم فيها ذور الريح الهشيم، ليث الحجاز و كبش العراق مكي مدني حنيفي عقبي بدري احدي شجري مهاجري من العرب سيدها و من الوغا ليثها، وارث المشعرين و ابوالسبطين الحسن و الحسين ذاك جدي علي بن أبي طالب؛ انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سيد ة النساء». [2] .

و بر اين صفت همي فرمود انا انا تا بدان جاي كه ضجيج [3] از خلق برخاست و آوازها به گريه بلند شد. يزيد از فتنه ي خلق بترسيد، موذن را گفت تا خطبه بر او ببرد و بانگ نماز گويد. مؤذن گفت: الله اكبر، علي فرمود: چيزي از خداي بزرگتر نباشد.

مؤذن گفت:، اشهد ان لا اله الا الله. علي فرمود: موي و روي و گوشت و خون من بدين كلمت گواهي همي دهد؛

و چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله. علي از فراز منبر با جانب يزيد نگريست و فرمود: اين محمد جد من است و يا جد تو؟ پس اگر گويي جد من است؟


دروغ گفته باشي و اگر گويي جد توست، پس از چه روي، خاندان او برانداختي و ذريت او بكشتي؟

روزي امام علي بن الحسين عليه السلام در بازار دمشق همي گذشت، منهال بن عمرو بدو باز خورد و گفت: كيف امسيت يابن رسول الله؟ علي فرمود: «امسينا كمثل بني اسرائيل يذبحون ابناءهم و يستحيون نساءهم، يا منهال! امست العرب تفتخر علي العجم بان محمدا عربي و امست قريش تفتخر علي سائر العرب بان محمدا منها و امسينا معشر اهل بيته و نحن مغضوبون مقتولون مشردون فانا الله و انا اليه راجعون».

سيد بن طاووس گويد: يزيد با امام علي بن الحسسين پيمان نهاد كه سه حاجت از او قضا كند.

مگر روزي بدو گفت: حاجتهاي خويش بخواه تا بدان پيمان وفا كرده بشود. علي فرمود: اول حاجت آن است كه جمال مبارك آقا و پدرم حسين را يك باري به من باز نمايي تا من از آن ديدار همايون توشه اي برگيرم. دوم آنكه آنچه از ما به غارت رفته است بفرمايي تا باز دهند. سه ديگر آنكه اگر قصد خون من داري، كسي را با اين زنان همراه كن تا ايشان را به حرم رسول باز رساند. يزيد به پاسخ گفت: آنكه ديدار روي پدر خواسته اي. اين هرگز نشود و اينكه قصد خون تو كرده باشم، آري! كرده بودم، ولي در گذشتم، واينكه زنان را بايد به حرم رسول بازگشت، اين معني غير او تو ديگري را نرسد و اما آنچه از شما به غارت رفته است، در عوض، اضعاف آن به قيمت داده مي شود. علي فرمود: از مال تو نخوام كه آن خود بر تو موفر باد. آنچه از ما ستدند آن را همي خواهم كه در آن معزل [4] فاطمه دختر رسول خداي بود و مقنعه ي او و قلاده ي [5] او و پيراهن تن او. يزيد بفرمود تا جمله را باز پس دادند و دويست دينار بر مزيد داد و علي آن دنانير در ميان فقرا تفرقه كرد و خود تجهيز مدينه فرمود. [6] .



پاورقي

[1] جود، عطا و بخشش.

[2] همان منابع.

[3] شيون و فرياد گريه‏ي با صدا.

[4] چرخ نخ ريسي.

[5] گردنبند.

[6] اللهوف ص 224.