بازگشت

خطبه ي حضرت زينب در كوفه


هم در آن روز با مردم كوفه اشارت كرد كه، دم فرو بنديد و گوش فرا داريد تا خطبه گويم و انصاف خويش از شما بستانم. همگان دم فرو بستند و آوازها بنشست. آن گاه خداي سبحانه را بستود و بر رسول و آل او درود فرستاد و فرمود:

«اي اهل كوفه و اي اهل غدر و مكر! مي گرييد و مي ناليد؟! آب چشم شما نايستاد و ناله و اندوه شما كم مباد «و هر آينه شما بر صفت آن زن باشيد كه ريسمان همي رستي و نيك تاب مي دادي و زان پس تاب آن ريسمان باز مي گشودي و تار تار مي كردي» [1] «ألا سآء ما قدمت لكم انفسكم ان سخط الله عليكم و في العذاب انتم خالدون» [2] آيا مي گرييد و نحيب و ناله مي كنيد؟ اي و الله بسيار بگرييد و اندك خندان باشيد كه عاري بزرگ برديد و به هيج آب، شومي آن عار نتوانيد شست و چگونه توانيد شست كه سلاله ي پاك پيمبر و سيد جوانان بهشت را كشته ايد و بر مفزع [3] و پناه خويش دليري كرده، پرده ي حرمت رسول دريده ايد و آتش در پردگيان او افروخته! كاري شنيع و گناهي بزرگ كرده ايد. دوري و مهجوري باد شما را! هر آينه سعي شما باطل ماند و دستهاي شما بريده گشت و سوداي شما زيان آورد و با خشم خداي سبحانه سزا گشتيد و ذلت و خواري بر شما دست يافت. واي بر شما اي مردم كوفه! هيچ دانيد كه كدام جگر از رسول خدا ببريديد و كدام پردگي او بيرون كشيديد و كدام خون او


بريختيد و كدام حرمت او ضايع گذاشتيد؟ امري بس منكر آورديد و كاري بست عجيب كردند. عجب نباشد كه از اين واقعه، آسان خون ببارد و زمين بشكافد و كوهها متلاشي شود. اگر چند عذاب آن جهان شديدتر بود و شما البته بدان جهان ياري نيابيد. باري بدين چند روزه مهلت فريفته نشويد كه كس از خداي سبحانه پيش نتواند گرفت؛ و او - عز شأنه - خون خويش بخواهد خواست.» [4] «ان ربكم لبا المرصاد».

مردم همه از فصاحت اين الفاظ و رشاقت [5] اين معاني، به حيرت فرو شدند و سرانگشت تعجب گزيدن گرفتند. پيري همي گريست و ناله مي كرد كه پدر و مادرم فداي شما باد كه پيران شما بهترين پيران اند و جوانان شما بهترين جوانان؛ و زنان شما بهترن زنان و نژاد شما بهترين نژادها.


پاورقي

[1] و لا تکونوا کالتي نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا» النحل، 92.

[2] اشاره است به آيه‏ي شريفه‏ي 80 سوره مائده «تري کثيرا منهم يتولون الذين کفروا لبئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و في العذاب هم خالدون».

[3] ملجأ و پناهگاه.

[4] اللهوف ص 192 و 193؛ احتجاج طبرسي ص 166، چاپ نجف.

[5] رشاقت: ظرافت.