بازگشت

تقاضاي راه به دهات


امام (ع) فرمود: (اي دشمن زورمند) ما را بگذار كه در اين قريه پياده شويم (يعني نينوا) يااين قريه (يعني غاضريه) يا اين قريه (يعني شفيه)،

بر حسين ستم ناپذير (اباة الضيم) نه آنقدر سنگين است كه بتوان گفت، از دشمن بخواهد كه پنج قدم آن طرف تر او را پياده كنند يعني دفن كنند، كسيكه با همت بلندي تا پاي مرگ ايستاده و در راه حق از تمام حيثيات حياتي چشم مي پوشد بعد از اين پس و پيش بودن فرودگاه جز تغيير مدفن او نيست و اثري ديگر ندارد او چگونه بر چنين همتي تواند تحميل كرد كه براي پس از مرگ خويش از دشمن تقاضائي بكند ولي براي ملاحظه حال زن و بچه و اطفال و اصحاب نه براي جان خويشتن مجبور است كه بحر تقاضا دهد؛ اگر چه حر نپذيرفت و بر ملالت خاطر حضرت او (ع) افزود و خطر را چنانكه بود نشان داد، نشان داد كه تاريكي پشت تاريكي است نيروي هولناكي در پي اين هزار است


حر گفت: نه، بخدا در وسع من نيست [1] اين شخص مردي است كه براي بازرسي بر من گمارده شده است.

قدري كه ممكن است حسين (ع) بكوشد كه جلو باز شو - همان آخرين تقاضائيست كه از حر مي كند و آن سردار خود باخته (حر) راه براي آخرين تقاضاي آن آخرين فرد دودمان پيمبر (ص) نمي دهد حسين (ع) باقيمانده و خاتمه ي پنج نفر مؤسس قدس اسلام است خاتمة حيات او بسعادت اسلاميان خاتمه مي دهد، امان از روي زمين مي رود، و چيزي كه حيات او را خاتمه مي دهد همين ابرام و اصرار بر پياده كردن و خاتمه دادن بسواري او است و همين نپذيرفتن آخرين تقاضاي او البته اگر حر مي دانست كه چه حبسي را بر آن نفس قدسي تحميل مي كند از آن بيزار مي شد.

البته حبس، حبس اراده است نه حبس مكان، فضاء باز بيابان در نظر آن محبوس عزيز و اسير گرامي مانند حصاري سخت و محكم است، عزت نفس مساعد نيست كه بحكم دشمن از اسب فرود آيد گرچه فشار قوه ي معادل هزار نفر كم نيست.

انسان در موقع ارغام كه فكر و اراده اش از او سلب شود و ناگهان اختيارش برود بطوري كه هيچ كارش ارادي نباشد در حركاتش فتوري رخ مي دهد و وقفه اي در او احساس مي گردد بحدي كه گاهي نمي تواند سوار شود بلكه نمي تواند اگر سوار است پياده شود يا از نردباني بزير آيد چيزي كه هست آن انسان كامل نه مانند


بشر عادي است كه آن زخم از كارش بيندازد و از دماغ سوختگي كه بواسطه تحديد اراده و تحديد حريت و سلب مصونيت پيش آمده از كار بيفتد و نتواند پياده شود ليكن هر چه باشد اين زخم كاري كه به اراده ي او: و بحريت او و بمصونيت او وارد گرديد تأثيري در لهجه و در زبان و ابرازش دارد؛ لذا اسب را نگهداشته، در پياده شدن توقف دارد آري بزرگي نفس نه آنقدر است كه از دشمن به آساني فشار پذيرد، بزرگان همراهانش تعلل حضرت را در مي يابند،

زهير پيش مي آيد و براي رفع غصه حضرت او (ع) اذن جنگ مي خواهد: كه افسرده مباشيد فرمان جنگ بدهيد هنوز ما دست بسته نيستيم، - اين پيشنهاد اندكي برفع فشار فكري كمك مي كند، مرگ با همراهاني چنين غصه ندارد ولي صلاح را بحنگ نمي داند. ج پ ص 206 - 205.

او پيشنهاد جنگ را باز بنام ديگر مي كند كه جنگ كنيم تا راه بشكافيم و خود را به سنگر برسانيم و سنگر را معرفي مي كند باز امام عليه السلام را از اسم آن ده كه «عقر» باشد دل مي رمد و جنگ را بهر حال گرچه براي بهانه ي پناه گاه باشد امضاء نمي كند چه حرف و سند دست دشمنان نبايد داد، و باز اندكي تامل مي كند و در آن هنگام تنگ، نام زمين را مي پرسد: مي گويند كربلاء است..


پاورقي

[1] فقال: لا و الله لا استطيع ذلک هذا رجل قد بعث علي عينا.