بازگشت

زهير بن سليم ازدي


عسقلاني در اصابه گويد، وي زهير بن سليم بن عمرو ازدي؛ در قائميات آمده، السلام علي زهير بن سليم بن عمرو الازدي.

زهير از سران سپاه اسلام بوده است، خود و خانواده اش از ياران علي (ع) بوده اند.

در مغازي و فتوحات اسلامي از زهير شاهكارهائي برجسته و دلاوريهائي نمايان به ياد تاريخ است.

«دينوري» در اخبار الطوال در دنبال جنگ قادسيه گويد: پس از شكست قادسيه و كشته شدن رستم فرخ زاده همينكه شكست خوردگان عجم بدير كعب رسيدند آنجا فرود آمدند، سر كرده ي عجم (نخار جان) كه به سر كردگي سپاهي از نو اعزام شده بود در اينجا


با آنها ملاقات كرده فراريان را نگه مي داشت؛ يزدگرد وي را براي امداد رستم روانه كرده بود وي در دير كعب اقامت كرده و لشگر خود را تعبيه كرده گردانها را جا داده موقف گرفتند تا عرب «سپاه اسلام» خود را رسانيد، نخارجان به مبارزه آمده داد مي كشيد: مرد و مرد - گويد: زهير بن سليم ازدي برادر مخنف بن سليم ازدي برابر او بيرون آمد؛ نخارجان، تنومند - فربه - درشت بود، زهير مردي چهار شانه داراي بازوان محكم بود نخارجان از بالاي مركب خود را بر زبر او پرانده با يكديگر دست به گريبان شدند، نخارجان او را افكند، بر سينه او نشست خنجر كشيد كه او را سر ببرد انگشت ابهام نخارجان در دهن زهير افتاد زهير انگشت ابهام را جويده تا نخارجان سست شد زهير برو آمد خنجر نخارجان را از وي گرفته دست در زير زره ي او برده شكم او را دريد، اسب نخارجان چون آزموده بود همي برجا بود زهير بر آن سوار شده دو بازوبندهاي او (سوارين) كه شايد نشان افسري يا نشان جديت بوده و قبا و كمربند و زره او را برگرفت نزد سردار اسلامي خود (سعد وقاص) آورد وي نيز آنها را به خود او واگذارد - و به او امر داد كه خود را به لباس و زي او بيارايد و بحضورش برود.

گويد: زهير بن سليم اولين عربي بود كه بازوبند افسري بست و سپس در اثر كشتن سردار دشمن و حمله هاي پياپي سپاه اسلام عجم مجددا شكست خورد، قيس بن هبيره بر «جيلوس» كه فرمانده عده


فدائيان از جان گذشته بود حمله برده او را كشت مسلمانان نيز از هر سو حمله برده سد سپاه را از بين برداشتند.

اما - مخنف بن سليم ازدي برادر زهير در دولت حقه أميرالمؤمنين (ع) جزو سرداران ساخلوي أميرالمؤمنين (ع) بود در حمله اي كه نعمان بن بشير به سركردگي دو هزار اموي به شهرستان (عين التمر) كرد نامي دارد؛ مالك بن كعب ارحبي از طرف اميرالمؤمنين (ع) در اين مرز نگهبان لشگري اين شهرستان بود و در موقع اين حمله از عده هزار نفري وي جز حدود يكصد تن در نزد او حضور نداشتند.

نعمان بن بشير بسركردگي دو هزار نفر غارتگران شام به ناگهاني بر سر مالك بن كعب ريختند، مالك خود را با زبردستي براي جلوگيري مهيا كرده بعده يكصد تن خود گفت: در داخل قريه بجنگ بپردازيد ديوارها را پشت سر قرار دهيد و بدانيد كه خدا ده را بر صد، صد را بر هزار، اندك را بر بسيار؛ نصرت مي دهد، سپس زبردستي كرده كس بداد خواهي به كوفه به حضور اميرالمؤمنين اعزام كرد - و نيز بحوزه هاي نزديك كه از ياران اميرالمؤمنين (ع) در دسترس بود مانند قرظه ابن كعب كه مأمور كشوري بود، و مخنف بن سليم ازدي كس به دادرسي فرستاد به عبدالله بن حوزه ازدي گفت بشتاب و از آنان ياري بخواه و آنها را از حال ما خبردار كن و بگو هر قدر در استطاعت دارند به ما ياري دهند.

وي گويد: من اسب تازان رفتم و سردار خود را به حالي گذاشتم كه


با دشمن يكديگر را تير باران مي كردند؛ بقرظه گذر كردم. او بعذر اينكه كشوري هستم و كس زير فرمان ندارم كاري نكرد ولي مخنف ابن سليم پسر رشيد خود عبدالرحمن را با پنجاه تن شهسوار به همراه من فرستاد، وقتي ما خود را رسانيديم كه فرمانده ما مالك با ياران دست از جان شسته؛ غلاف شمشيرها را شكسته بودند هنگام عصري كه خود را براي مرگ مهيا كرده بودند ما رسيديم؛ اگر ما دير كرده بوديم حتما كسي از آنان زنده نمي ماند؛ از آن طرف نماينده مالك خود را به اميرالمؤمنين (ع) رسانيد گزارش نامه ي را از طرف مالك تقديم كرد.

(شرح اين نامه را - با شرح اقدامات اميرالمؤمنين (ع) و ابلاغيه)

(آتشين او - و سردي هر دم - و احضار ثانوي از سران عرب)

(براي اعزام - و سستي دوباره آنان - و خطبه ي نكوهش امام مجددا)

(و افسرده بخانه برگشتن او -و قيام عدي پسر حاتم طائي با طائفه)

(طي به نصرت - و افزودن امام بودجه علاوه ي براي داوطلبان - را)

(جملگي در كتاب (نهج البلاغه و جنگ) كه تأليف ديگري است)

(از مؤلف و يكجزو از دائرة المعارف علوي است. - بخوانيد...)

امداديان مخنف بن سليم خود را رساندند، چنان نمايشي از خود دادند كه سپاه شام آن هنگام عقب نشيني كرده گمان كردند امدادي به دنبال امدادي مي رسد شبانه ميدان را خالي كردند فردا صبح نامه ي فاتحانه يكصد و پنجاه نفر سرباز جسور در برابر دو هزار دشمن


به اميرالمؤمنين (ع) رسيد - در آن نامه تشكر شاياني از مخنف بن سليم نموده بود كه اولاد خود را به ياري فرستاد و آنان نيز جوانمردانه جانفشاني كردند تا خدا فتح و ظفر داد؛ - در پايان نوشته بود حمد خدا را و سلام به پيشگاه اميرالمؤمنين (ع) باد - اه -

اميرالمؤمنين (ع) نامه را عينا بر اهل كوفه خوانده و فرمود بلطف خدا و بنكوهيدگي بيشتر شما.

زهير از كساني است كه در شب عاشوراء به سوي حسين (ع) آمدند وي هنگامي كه ديد آن قوم بر قتال او (ع) تصميم دارند از لشگر بدخواه بيرون آمد و منضم به اصحاب حضرت او (ع) از ازديها كه با امام (ع) بودند گشت و در حمله ي اولي شهيد گشت - حدائق چنين گفته، و گويد نام وي در قصيده اي كه فضل بن عباس بن ربيعه بن حرث بن عبدالمطلب گفته و بر بني اميه كردار زشت آنها را مي شمرد هست، در آن قصيده مي گويد:



ارجعوا عامرا و ردوا زهيرا

ثم عثمان فارجعوا غارمينا



و ارجعوا الحر و ابن قيس و قوما

قتلوا حين جاوروا صفينا



ابن عمرو و ابن بشر و قتلي

منهم بالعري ما يدفنونا



مقصودش از عامر عبدي است؛ و از زهير همين شخص است؛ و از عثمان برادر امام (ع)، و از عمرو صيداوي، و از بشر، حضرمي است.


پيامي به وجدان زنده

اين درخشندگان نماينده ي وجدان زنده پاكند به ما آگهي مي دهند كه به يك حركت معقولانه از زير بارها و خروارها آوار توان درآمد، و به حيسن (ع) نويد مي دادند كه وجدان در هر دلي به حركت معقولانه تو آرزومند است دل خوش دار؛

قضيه زهير بن سليم در دير كعب پيام مي دهد كه در هيچ حالي نبايد از ظفر به مراد مأيوس بود با تلاش و روح اميد ممكن است از چنگال دشمن رهيد بكار كوچكي، با انگشتي در انقلاب وضع دو لشگر كاري كرد - كار او در كربلا اشاره مي دارد كه در دنيا كه ميدان مبارزه است اگر با روح اميدواري وارد كار شوي يا بازوبند دشمن يا لباس خونين شهيدان را در عوض داري هر كدام باشد درخشنده است، روح اميد را در ميدان مبارزه وجود و حيات فعاليت را بايد از ما آموخت، سلام حجة عجل الله فرجه مانند شكوفه اي است از كار ما. -


سخنراني رسول خدا (ص) در جبهه ي احد به اين قطعه بپايان رسيد.

و المؤمن من المؤمنين كالرأس من الجسد اذا اشتكي تداعي عليه ساير جسده بالسهر و الحمي و السلام عليكم.

پيمبر اسلام (ص)