بازگشت

مقدمه


بسم الله الرحمن الرحيم

اثني علي الله احسن الثنآء و احمده علي السرآء و الضرآء اللهم اني احمدك علي ان اكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئدة فاجعلنا من الشاكرين اما بعد فاني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيرا من اصحابي و لا اهل بيت ابر و لا اوصل و لا افضل من اهل بيتي فجزاكم الله عني افضل الجزاء الا و اني اظن يومنا من هؤلآء الاعدآء غدا و اني قد رأيت لكم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليكم مني ذمام هذا ليل قد غشيكم فاتخذوه جملا

قطعه اي از خطبه ي شب عاشورا - يا - پرتوي از اشعه ي حسين شهيد «ارواحنا فداه»


لله در النائبات فانها صدا اللئام و صيقل الاحرار

پيشقدم در كوي فداكاري يك است هر چند در ميان جمع باشد تكيه او بجمع و اجتماع نيست سرحد فداكاري همين بند است از جبهه ي سخن و اشعه ي آن مي بينيد كه سالار شهيدان خطرهاي شب تصميم را با روي خندان و زبان شكرگذاري از خود دفع مي كند و در سخنراني خود مي گويد مرا كه در سايه ي چتر قرآن هستم و هر كس را كه به سايه ي آئين يزدان است هفتاد و دو تن بودن و يكتن بودن فرقي نمي كند (از خود گذشته را بمدد احتياج نيست).

«بهوش باشيد امام (ع) خطبه مي خواند»

ثنا مي خوانم بر خدا به نيكوترين ثناها و ستايش مي كنم او را بر خوشيها و ناخوشيها بار خدايا ترا حمد مي كنم كه به نبوت ما را گرامي داشتي و قرآن را به ما تعليم دادي و به رموز آئين ما را آشنا كردي و گوشهاي شنوا و چشمهاي بينا و دلهاي دانا براي ما قرار دادي پس ما را از شكر گذاران قرار بده اما بعد من ياراني را باوفاتر و گزيده تر از ياران خود نمي دانم و خانداني را از خويش و تبار خودم خدمتگذارتر و پيوندجوتر و برازنده تر نمي شناسم خدايم شما را از طرف من جميعا جزاي خير دهاد هان! اي يار من! من گمان مي دارم از اين دشمنان روز ما فردا فرا رسيده هلا من براي شما معتقد شده ام كه راهتان باز باشد تمام برويد از پيمان من بحل و آسوده باشيد ذمه ي پيماني نسبت به من به عهده ي شما نباشد. اين شب است تاريكي آن شما را فرا گرفته از پشت و گرده ي آن كار بكشيد شب كار مركب زير پا را مي كند.

خطبه را بايد اينان بخوانند كه بايد خطبه بنامشان خواند خطه ي مردانگي و عظمت را بايد اينان بروند: خطه ي آنان را اين كتاب روشن مي كند و راه و روش آنان را مي آموزد بخوانيد تا به عظمت راه يابيد.


فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقية ينهون عن الفساد في الارض

آيه 116 س 11

راهي كه مردان با عظمت رفته اند به آساني نمي توان رفت مگر آنچه آنان مي ديدند راهروان ديگر هم ببينند از دولت توحيد خود را همواره و هر جا در آغوش لطف ايزد بينند و به آئين نبوت هماره خود را بتاج و كمر در خلعت نگرند و به بصيرت هدايت كاملا به چشم و گوش و دل خود را بينا و شنوا و دانا به قرآن بيابند تا همه وقت حتي در حال تنهائي هم خود را غرق جلال و شكوهي ديده و هراس و شكوه اي از تنهائي نداشته باشند بلكه از توجه به اين معاني و معالي عز و شكوهي براي خويشتن محرز بدارند سالار فداكاران براي اينكه اين راه را افتتاح كند افتتاح تصميم خود را به چهار قطعه ي درخشنده كرد.

1- اكرمتنا بالنبوة 2- علمتنا القرآن 3- فقهتنا في الدين 4- جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئدة فاجعلنا من الشاكرين

گفتگوي امام با انجمن اصحاب و ياران در شب تاريك تصميم همه از تصميم افتتاح اين راه براهروان بود.

كه ما رفتيم جاي قدم ما پيداست، اين خط جاده ها كه به صحرا نوشته اند - ياران رفته با قلم پا نوشته اند.

اگر بخواهيد از سرحد فداكاري نيكو بگذريد و از گردنه ي مرگ بسرفرازي بگذريد، مشاعر را حساس كنيد كه هماره مرا با آنچه من مي بينم ببينيد و چتري كه بسان سايبان بر سر كاروانيان من بود و بديده نمي آمد بر سر داريد.



تا نبيند كودكي كه سيب هست

كي پياز گنده را بدهد ز دست




و من كلام له عليه السلام لابي در لما خرج الي الربذه

يا اباذر انك غضبت لله فارج من غضبت له، ان القوم خافوك علي دنياهم و خفتهم علي دينك فاترك في ايديهم ما خافوك عليه و اهرب بما خفتهم عليه فما احوجهم الي ما منعتهم و ما اغناك عما منعوك و ستعلم من الرابح غدا و الاكثر حسدا و لو ان السموات و الارض كانتا علي عبد رتقا ثم اتقي الله لجعل الله له منهما مخرجا لا يؤنسنك الا الحق و لا يوحشنك الا الباطل (نهج البلاغه)