بازگشت

سالم بن عمرو مولي بني المدينه كلبي


عسقلاني در اصابه گويد: وي سالم بن عمرو بن عبدالله بن ثابت بن نعمان اميه بن امرء القيس بن ثعلبه مولي بني المدينه كلبي است.

«سالم »در زيارت قائميه ذكري و سلامي دارد [1] مولاي بني المدينة است كه بطني از قبيله ي كلب باشد كوفي و از شيعه است.

اهل سير گويند: سالم سوار نامداري بود در آغاز بهمر


مسلم بن عقيل برخاست و هنگامي كه مردم مسلم را تنها گذاشتند؛ كثير بن شهاب تميمي سالم را با جماعتي ديگر از شيعه دستگير كرد و مي خواست كه وي را با همراهانش به عبيدالله زياد تسليم كند او از چنگ آنان گريخت و نزد قبيله ي خود پنهان شد تا در ايام مهادنه (صلح موقت) شنيد كه امام (ع) به كربلا پياده شده از كوفه بسوي حسين (ع) بيرون آمد و منضم به اصحاب او از كلبيين شد.

حدائق الورديه مي گويد و همواره با حضرت او (ع) مي بود تا كشته شد، ساروي گويد: در حمله اولي با ديگر از اصحاب كه كشته شدند شهيد گشت.

براي او در زيارت قائميه ذكر و نام و سلام هست:

پيامي از اركان تنومند

زنجير و زندان دشمن براي همت شخصي كه اركان خودش در داخله تندرست و سالم باشد تأثيري ندارد و اگر داشته باشد به اندازه اي نيست كه او را درمانده كند، او مانند مردماني نيست كه اگر پايش به سنگي برخورد برگردد يا اگر خون از انگشتش آمد از ضعف به زمين بنشيند، يا اگر حبسي ديد اراده اش متزلزل شود، يا اگر خطري از او گذشت و لطمه اي يا طپانچه اي خورد يا نهيبي به او رسيد نيرويش برود و دو مرتبه باز برنخيزد، آن كه اركانش سالم باشد از اين گونه تحميلات، اعضايش خسته و وامانده نمي گردد و از زير صدمه و فشار و از زير بار آن مجددا برمي خيزد


و بالاخره نجات مي يابد ولي كساني كه به واسطه ي ضعف نسل يا علل اعتيادات سوء به سست نهادي و يا استرخاء عصب گرفتارند زود اراده را از دست مي دهند و آن كه به اعتيادات مضر عضلات او تاب تحمل حوادث گيتي ندارد در راه فرو مي ماند و چون هيچ راهي خالي از حوادث نيست همه كس در بند حوادث مي افتد ولي نجات از آن براي كسي تصور مي شود كه بندي بر اعصاب و عضلاتش از داخل نباشد ولي كسي كه به واسطه اعتيادات مضر اعصاب و عضلاتش خسته است و خود به خود در بند است و غير از سلسله ي حوادث بيرون، زنجيرهاي ناديدني ديگري قبلا از سست نهادي يا ناتواني روان يا بيماري و نقاهت ايمان يا خستگي و نقاهت ابدان به دست و پاي او است به محض آن كه به حوادث برخورد كند و بندش سنگين مي شود سنگين است و سنگين تر مي شود و بالاخره نجات او از قيد حوادث دور است،

و بالاخره نجات او از قيد حوادث دور است،

هر تن از گرفتاران به اعتيادات مضر مانند اين شهيد رشيد (سالم) گرفتار حبس عبيدالله مي شد توانائي تجديد عزيمت براي او بعد از حبس نمي ماند بلكه بعد از غوغاء كوفه و قضيه زد و خوردهاي هولناكي كه بين ياران مسلم بن عقيل و سپاه ابن زياد رخ داد همين كه از معركه مي جست ديگر از نفس مي افتاد و به گوشه اي مي خزيد و دلش مانند گنجشك مي طپيد و از ناتواني و خستگي عصب ديگر هوس بيرون آمدن از خلوتخانه نمي كرد، البته معلولين از اين گونه رشادتها عقب مانده اند ولي عقب ماندگي منحصر


به معلولين نبوده و نيست.

بسياري از مردمان كوفه زنجير و زندان نديدند و اگر هم ديدند بيرون آمدند ولي تجديد عزيمت نكردند و گرفتار فتور عزيمت بودند و با آن كه اعتياد سوئي نداشتند به سست نهادي در كند و زنجير بودند از اين جا استنباط مي شود كه اركان ديگري براي انسان هست كه آن هم گاهي گرفتار اختلال مي شود و روحي كه بايد جنبش و تحريك بدهد علاوه بر روح تن است گاهي او به ضعف و استرخاء مخاوف و هراس مبتلا مي گردد و به واسطه ترس و بيم رخنه مي بيند و نيروي مقاومت و قوه ي استقامت از او مي رود خصوص اگر وسائل تحمس و تحميس يعني وسائل جوش و خروش و غيرت و غلبه نداشته و يا به علاوه از نداشتن اين وسائل به واسطه موسيقي و اعتياد به نغمه ي طبل و طنبور به آفت سست نهادي كه موسيقي نواز به آن مبتلا است گرفتار باشد كه در موقع هر عمل ضرور به محض آن كه صدائي بشنود قوت استقامت اراده و برخاستن براي رفع حاجت از او سلب است و خوي سست نهادي و ضعف اراده و از دست دادن خود براي هر آوازي به او زورآور است چنانكه در هنگام مسموم شدن بدن به ذغال يا الكل يا اعتياد بافيون يا شيره روح بدن از نگهداشتن خويش و حفظ نسوج تن عاجز است و از جذب غذا و نضج - و توزيع آن درمانده است و به تصلب شريان و فشار دم مبتلا است همچنين مبتلايان به موسيقي و چيزهاي ديگري كه مانند آن تحمس و جوش و خروش را زائل


مي كنند از حفظ اراده عاجزند و روح قوه را فاقدند، اختلال«روح قوه »غير از اختلال«روح تن »است و علل اين اختلال هم غير از علل آن اختلال است خود«روح قوه»هم غير از روح تن است و غير اين دو روح سه روح ديگر در كار است كه از اجتماع آنها در شخص اركان تنومند اين گونه اشخاص سالم از عهده ي هرافت و خيز برمي آيند و بالحقيقه اركان تنومند كه پيام مي دهند پس از هر افتادن باز برخيزيد عبارت از اين پنج روحند كه اگر سالم باشند و اختلافي در آنها نباشد از افتادن و سقوط درمانده نمي شوند وباز برمي خيزند و مي كوشند تا بالاخره يا فاتح شوند يا در كوي شهيدان بيارامند و اين پنج روح از اين قرارند:

1- روح تن - كه نضج و توزيع غذا را به عهده دارد و نشاط اعضاء را به وسيله ي غذا مي دارد.

2- دويم روح شهوت كه اشتهاء و مبدء ادراكي تخيلي را براي غذاهاي ملائم و مناسب تحريك مي كند و در مريض بستري كه سده اي در مجاري غذا دارد اين اشتهاء اختلال مي يابد گاهي بيمار چندين روز در بستر خوابيده و به اشتهاء نمي آيد و ادراك ميل نمي كند همچنين عنين دغدغه و ميل شهوت جنسي نمي كند و اين روح اشتهاء غير از روح تن است كه او تنها مانند گياهان غذا را جذب مي كند اما احساس به اشتهاء ندارد و اين روح احساس به اشتهاء مي كند.

3-سوم روح قوت است كه مقاومت مي دهد و وا


مي دارد به چيرگي بر دشمن وسائل تكوين آن غير از وسائل تكوين اشتهاء است، وسائل تكوين آن: تحميسات و تشجيعاتي است كه غيرت را فزايد و علل اختلال آن هم غير از علل اختلال آن دو است، موسيقي شديد كه انسان را بي اراده مي كند، خمولها و انظلامها و محيطهاي بي شور و تربيتهاي اغراق آميز تصوف راجع به بي ارادگي و نفس كشي فلجهائي در اين روح مي آورند كه از مقاومت او مي كاهند بحدي كه مقدور او نيست كه در هيچ ميدان جنگي براي دفاع از حرم و حريم قيام كند.

4- چهارم روح ايمان، كه تحريكات اين محركات سابق الذكر را متوجه به سمت مقصد معيني مي نمايد و توليد آن از مبادي عبرت و فكرت است، تحولات بزرگ جهان كه قادر بر تحول فكر باشد، گويندگان توانا كه منطقشان براي استبصار كافي باشد.

معجزات انبياء عليهم السلام و كرامات اولياء كه در منظر باشند و سنگ هاي حوادث كه انسان را به غيب ملجأ كند همه ي اينها مبدء زايش وافزايش روح ايمان است و اين روح به منزله ي مهندس برق، و مهندس بخارا است كه بخارهاي پراكنده را نمي گذارد باد بهر طرف ببرد آنها را در لوله هاي مخصوصي مي دواند و ميل آنها را متوجه به مقصد معين مي كند و خود مهندسي است كه از قلب به بدرقه ي آنها در اعصاب مي رود كه براه مخصوصشان ببرد و تحريكات آنها را در تحت نظر مي گيرد، روح قوه و مقاومتهاي


او را و همچنين روح شهوت و تمايلات او را به نظامات خود محدود مي كند هر جا بايد حركت روح قوه را تند كند و صرف آتش خشم كند و شور بدهد به منزله ي مهندس برق همانجا را نقطه ي فروزان مي كند وگرنه نه.

و اين روح هرگاه اختلالي يافت و از جهت نقص گويندگان آسيب به استبصار و به او رسيد، يا مبادي اعتبار و فكرت كم شد، يا بيننده حوادث انقلاب آميزي از جهان نديد كه بگرداننده نهاني متوجه شود يا سرگرمي او به دنيا و افتتان او به مردم و خلل مجامع تثبت و استبصار مانع از افروختن اين روح مكرم شد، تحريكات محركات سابق بي نظم مي شود، و به علاوه به واسطه ي هر دم رائي به تقليد مردم دل مي دهد.

قالوا يا موسي اجعل لنا آلها كما لهم آلهة.

اگر صحيح و سالم باشد و اركان زيردستان او نيز صحيح و سالم باشند فتور و خستگيها را از خود مي زدايد و همت مي كند كه بعد از افتادن باز برخيزد و براه مقصود برود و اگر اشتباها راه مقصود را از دست داد و به نام گناه فلج و اختلاجي به او رسيد باز برمي گردد در موقع ارتكاب گناه برق او از جريان مي افتد ولي بعد به حال خود برمي گردد و بمانند سكته اي كه به سيم برق بر بخورد و باز به حال خود برگردد او نيز گرفتار اين طور حوادث مي شود.

امام صادق (ع) فرمود: زناكار كه در كار زناء است روح ايمان با او نيست، اما تااو در روي سينه ي زن هست


ولي بعد برمي گردد.

5- پنجم روح قدس است - كه از مبدءهاي مخصوصي تابش مي يابد و به واسطه ي علل و عوارض مخصوصي غروب مي نمايد از عمق وجود انواري در گريبان انسان سر مي كشد گاهي در سيم عصب اين پنج نور مي دمد- نخست روي سطح عصب را روح بدن مي پوشد و روي آنها را روح شهوت مي گيرد و روي آن را روح قوت و روي آن را روح ايمان و روي آن را روح قدس، اين روح قدس از ميان محيط نيكان و نيكي كه اطراف انسان را فرا گرفته باشد بسان برق به داخل اعصاب انسان مي جهد و گاهي بيشتر از آن قدري است كه اعصاب به خود گرفته اند گوئي زياد مي آيد و رخسار اهل ايمان از بشاشت، بطور خفيف نمايان مي شود و گاهي به طور آشكارا از چشمان يا از پيشاني يا از مواضع وضوء مي تابد و اين روح كه بر زبر يا زير چهار نور ديگر طلوع مي كند و به نام«روح قدس»است از دميدن خود آن«چهار»را تأئيد مي كند كه تحريك مي پذيرند و هر زنجيري را پاره مي كند به اين معني كه از لغزش هائي كه روح ايمان را از كار مي انداخت جلوگيري مي كند و روح ايمان را مجبور مي كند به بودن و فعاليت و پياپي تحريك مي كند و تحريكات خود را شديدتر مي سازد تا در مثل ميدان (بدر) كار را به آخر مي رساند و در«احد»مي افتد و برمي خيزد و بعداز هفده مرتبه افتادن و برخاستن باز نمي گريزد و در جنگ احزاب و احد پيش قدم مي شود و از جنگ (صفين) رخ نمي تابد و بمانند


شهيدان اين كوي خصوص سالم و همراهانش بعد از چندين وحله ي خطر در كوفه از قبيل حبس و دستگيري باز به كار برمي خيزد، يعني سراپا سالم است، نه به روح ايمان او فتوري رخ داده نه به روح قوه ي او و نه به روح بدن او.

روح قدس بمانند برقي كه از ميان هوا و ابر به زمين و اعماق آن مي جهد و زمين به وسيله ي درختان و سر نيزه ها و جنگلها و ميله هاي برق گير و قامت انسان و نوك گوش اسب ها و... دائما از هوا آن را مي گيرد و مي بلعد و فرو مي كشد، همچنين از كارهاي نيك و از محيط نيكان كه نيكي در آن دست به دست داده مغز و اعصاب انسان براي تائيد روح ايمان نوري را فرا مي كشد كه او را هر چه بخواهي مقدس و پاك از آلايش ها مي دارد.

يك تن ازاصحاب امام صادق (ع) به او عرض كرد: ما در مجلس شما كه هستيم به روح ديگر و نشاط ديگري هستيم و وقتي بيرون مي رويم آن حال و نشاط از ما زائل مي شود.

فرمود: اگر به آن حال ادامه مي داديد به آسمان طيران مي گرديد.

گاهي كارهاي نيك انسان زياد است و نيكان در محيط انسان زيادند در اين صورت اين روح مقدس و نور متلالئي افزون از اعصاب نيكوكار مي آيد و به بيرون متوجه مي شود و حال برق خفيفي را دارد كه گاهي از زمين زياد مي آيد و در هواي نمناك بارش زده كه قوه ي توليد برقش زياد است بر نوك شاخسارها به طور خفيف نمايان مي شود و گاهي هم


بر سر«نيزه ها»و گاهي بر سر گوشهاي«اسبان»و گاهي در«پر كاهي»كه بر زمين نمناك است از هر دو گوشه يا يك گوشه اش بيرون مي تابد و به منزله ي چراغ بسيار كوچكي روشني مي دهد اين نقطه هاي روشن از برقي كه زمين بلعيده افزون بوده و هرگاه زمين خشك شود آن نيز به زمين فرو مي رود، روح قدس هم هرگاه پيرامون انسان نيكي و نيكوكاري كم شود به زمين فرو مي رود.

سالم شهيد اين كوي به محيط ما كه مردمانش از همه اين پنج روح عاري شده اند، مي گويد: شما تا به پايه ي من به تجديد عزيمت قادر نباشيد اركان شما تنومند نيست، در محيط ناسالمي كه به جاي مؤيدات غيبي و بعوص آن كه روحي بتائيد روح و نوري بالاي نوري آمده باشد بيماري بالاي بيماري آمده و هواي مسمومي به ميان هواي مسمومي داخل گرديده و براي هر يك از اين انوار مانع از جريان پديد آمده اند، روح قدس به واسطه ي نبودن نيكيهائي تحريك زا - و روح ايمان به واسطه ي نقص گويندگان و خلل مجامع تثبت و استبصار و روح قوت بواسطه نداشتن وسائل تحميس و زوال آنها و روح شهوت و روح بدن بواسطه ي اعتيادهاي سوء و مسموم شدن به الكل و اعتياد بافيون و شيره هم بدرود كرده و به عمق زمين يا عمق عالم وجود كه معدن و مخزن آنها است فرو رفته اند و سست نهادي و ضعف بدن را فرو گرفته و بند و پابندهاي ناپيدا به جاي زنجير و سلسله از داخل به دست و پاي آنان زده شده


مردم چنين محيط مگر درس حال ما را بخوانند و معيار يك تن سالم و اركان نيرومند را بفهمند و پايه ي فعاليت آن را بنگرند تا بلكه از خواب گران برخيزند، پيام اين تن سالم پر جنب و جوش را در نيوشيد و براي سلامت از بيماري ها و آفت هاي روح و تن رسيدگي كنيد كه در صد چند از شما به اختلال جهازات بدني گرفتاريد و صد چند به اختلال قواي محركه روح قوه - و صد چند به اختلال روح ايمان و صد چند بفقد روح قدس.

مسيح (ع) در شهري آگهي داد كه بامدادان از آن جا كوچ مي كند مردم بيماران خود را صبحگاهان بياورند تا بدم مسيحائي خويش آنها را شفا دهد و براي آنها از خدا شفا طلبد، بامدادان كه سركشي بيماران آمد آنها را ده تن يافت، بطور تعجب گفت: آيا تمام بيماران اين قريه فقط همين ده تن اند؟گفتند آري، فرمود: كاش به قدر اين ده تن تندرست در آنان بود.


اميرالمؤمنين (ع) از فراق برادر گذشته اش در ناله است و برادراني را به برادري تربيت ميكند

كان لي فيما مضي اخ في الله و كان يعظمه في عيني صغر الدنيا في عينه - تا - و كان ضعيفا مستضعفا فان جاء الجد فهو ليث غاب وصل واد - تا - و كان لا يلوم احدا علي ما يجدالعذر في مثله حتي يسمع اعتذاره - تا - و كان اذا بدهه امران ينظر ايهما اقرب الي الهوي فخالفه فعليكم بهذه الخلائق فالزموها و تناسفوا فيها. (نهج البلاغه)


پاورقي

[1] قال (ع): السلام علي سالم مولي بني المدينة الکلبي.