بازگشت

شيوه ي كارزار


ابومخنف گويد: روز عاشوراء عمر سعد نزديك آمد و خود جنگ را افتتاح كرد، خودش تير انداخت و مردم از پس او تير انداختند پس از تير باران يسار غلام زياد و سالم غلام عبيدالله به ميدان آمدند.


مبارز خواستند و گفتند كيست به مبارزه آيد؟ كسي از شما به نبرد بيايد حبيب و برير از جا پريدند، ليكن حضرت (ع) فرمودشان شما بنشينيد عبدالله بن عمير سر پا بلند شد و گفت [1] : اباعبدالله مشمول رحمت خدا باشي، اذن به من بده كه به سوي آن ها بيرون آيم.

امام عليه السلام ديد او مردي است بلند بالا، گندم گون، بازوها سطبر و محكم، بين دو شانه اش فراخ باز.

فرمود: من گمان مي برم قتال اقران باشد (يعني كشنده سركشان) بيرون برو، اگر مي خواهي، پس يك تنه بيرون آمد، برابر آن دو ايستاد آنها گفتند: تو كيستي؟ نسبت خود را به آن ها گفت! آنها گفتند: نمي شناسيمت، بايد يا زهير بن قيس يا حبيب بن مظاهر يا برير بن خضير براي ما بيرون بيايند (يسار [2] در اين حال در جلوي سالم بود و خود را پيش مي انداخت، مهياي زد و خورد بود) عبدالله بيسار نهيب زد كه زنازاده ي آيا از چون توئي رواست كه از مبارزه كسي سر باز زند، مگر جز اين هست كه هر كس از آحاد مردم به مبازه ي تو بيرون بيايد از تو بهتر است [3] .


سپس با شمشير به او حمله كرد زدش تا ريز ريز شد، هنگامي كه عبدالله خود را مشغول يسار كرده و همي شمشيرش مي زد ناگهان سالم از عقب سر«يسار»رسيد حمله كرد؛ اصحاب ابوعبدالله بانگ زدند كه هشدار كه آن غلام ديگر خود را رساند ليكن آن نامور به خطر او اعتناء نكرد تا فرا رسيد، آن غلام به پيش دستي ضربتي انداخت؛ عبدالله دست چپ را جلوي شمشير گرفت شمشير فرودآمد و انگشتهاي او را پراند، عبدالله بعد از اين ضربتي كه خورد به سوي او برگشت و شمشير به او زد تا او را نيز كشت و پس رو به حسين عليه السلام برگشت و شمشير به او زد تا او رانيز كشت و پس رو به حسين عليه السلام برگشت با سرفرازي رجز مي خواند و اظهار احساسات مي كرد و از اين كه هر دو را جمعا كشته به امام عليه السلام و به بانوي خود(أم وهب) دلداري مي داد، مي خواند:



1- ان تنكروني فانابن كلب

حسبي بيتي في عليم حسبي



2- اني امرء ذو مرة و عصب

و لست بالخوار عند الحرب



3- اني زعيم لك ام وهب

بالطعن فيهم مقدما و الضرب



فعل غلام مؤمن بالرب

ترجمه:



1- اگر اصرار داريد كه مرا نشناسيد من بزرگزاده ام، خود آن خانواده بزرگم (عليم) براي خانواده گيم بس است.


2- من خود به خويشتن مرديم، توانا به مقصود صاحب غيرت، خداوند نيرو، و در هنگامه ي رزم پر بي صدا نيستم.

2- اي بانويم (ام وهب) من سالار توأم، آن طور كه بخواهي عهده دار نيزه در تن اين بدخواهانم با پيشروي، و شمشير زدن چونان رفتار يك تن پسر كه مؤمن به پروردگار است.


پاورقي

[1] فقال: اباعبدالله رحمک الله ائذن لي فلا خرج اليهما فرأي حسين (ع) رجلا آدم طويلا، شديد الساعدين، بعيد ما بين المنکبين، فقال حسين (ع) اني لاحسبه للاقران قتالا اخرج ان شئت.

[2] و يسار مستنتل امام سالم.

[3] فقال له الکلبي يابن الزانية و بک رغبة عن مبارزة احد من الناس و يخرج اليک احد من الناس الا وهو خير.