بازگشت

بشر در عين گذشت از پسر در راه خدا به فرزند اظهار دلبستگي مي نمايد


بشر گفت [1] نزد خدا او را و نفس خويش را احتساب مي كنم كه هر دو صرف راه خدا شديم، من دوست نداشتم كه او اسير باشد و من بعد از او باقي بمانم (يعني خوش پيش آمده كه اسيري او با مردن من نزديك است، و من نمي مانم كه داغ و فراق او را ببينم).

كاش اين سخن پر سوز و گداز به گوش حسين (ع) غمخوار دلسوختگان نرسيده بود ولي چه بايد كرد؟ راز محبت پوشيده نخواهد ماند و سوز فراق فرزند كه از كوفه به دامنه ي دشت


كربلا رسيد البته به مسمع مبارك امام (ع) هم مي رسيد، اين حسيني است كه ناظر حال دلسوختگان بود، سوز قلب مادر و كسان اين فرزند اسير را احساس مي فرمود متوجه بود كه خاندان بشر در كوفه از اين خبر ناگوار به چه آشفتگي گرفتار شده اند.

حسين (ع) از مكه براي فريادرسي دوستانش حركت كرده رنج و شكنج آنها او را بيقرار داشته كه به كوفه آمده حسين (ع) يكپارچه عاطفه است هنگام پياده شدن به كربلا به شيعيان كوفه اش نوشت شما بيائيد كه منهم آمده ام:

نفس مع انفسكم اهلي مع اهليكم

اين حسين حسين مجد و بزرگواري است كه بخششهاي ديگران و بيگانگان را (اگر مي پذيرفت) برمي داشت و به سراغ بيوه زنان جنگ صفين مي رفت، امام مجد (ع) مي بيند كه بشر به هواي او آمده البته از عواطف او بدرقه مي كند بلكه براي بدرقه ي عواطف خاندان بشر و زن او كه مادر اين فرزند باشد بي تاب است.

همه كس از اين قضيه در مي يابد كه گرفتاري هر يك از برجستگان شهداء از جهت تعلقات زن و فرزند چقدر بوده بنگريد زن و كسان بشر كه از خود او گذشته اند و گذاشته اند به كربلا آمده متوجه خبرهاي سر حد«ري»بوده اند و ديده به دنبال فرزند عزيز خود داشته اند و به محض اين كه خبر«بد»به ايشان رسيده پيكي تهيه كرده و به دنبال« پدر »روانه كرده اند كه او را باز آرند به گمان من اين پيك از كسان خودش


و از قبيله خود يا زنش بوده كه علاقه مند به استخلاص (عمرو) آن فرزند اسير شده بود.

بهرحال اين خبر از چيزهاي ديگر و ناملائمهاي پر خطر خبر مي داد و اين پيك كه از اسيري يك تن خبر مي داد بالحقيقه از اسيران محبتي خبر مي داد كه در كنج كوفه به انتظار شهيدان كوي حسين (ع) كه سفر كردگان آنان بوده اند نشسته بودند و براي پاره هاي جگرهاشان ديده خونين به راه كربلا داشتند واضح است پسر حبيب بن مظاهر كه در هنگام آوردن سرها و اسيرها به كوفه دنبال سر قاتل مي رفت از آغاز ديده به دنبال بدر مي داشته؛ زنان آل همدان همگي در كنج خانه در كوفه نشسته و چشم به راه شهداء آل همدان، مانند عابس، برير حنظله، و.و.و. دوخته بودند و به نظر من قلب حساس امام (ع) از همه ي آنان آگاه و از عواطف و جوش خاطرشان در تأثر بود و بر تأثرات و آتش دل و آه درونش هر يك كوهي از اندوه مي افزود بخصوص چنين پيكي كه از شتاب اينك شبانه آمده بود، دركربلا دل پاكان آن شب آب شده روي هم ريخته و از اتصال قطره هاي آن درياي پر موجي از عواطف در جوش بود و فردا از خون آنان كه روي هم مي ريخت درياي خروشاني پديد مي آمد، موجي به اين شور و نوا كه ناله اش از ناف كوفه بسوي بشر مي آمد و به سمع امام مي رسيده نبود؛ گرچه امام (ع) در طوفاني بود كه نبايد علي القاعده به ناحيه ي ديگران بنگرد ولي امام است، با هر دلي هست، بنگريد چه توجهي بسوي بشر و خاندان كوفه اش مي كند.



پاورقي

[1] عند الله احتسبه و نفسي ما کنت احب ان يوسروانا لا بقي بعده.