بازگشت

بشر بن عمرو حضرمي


ابن عبدالبر در استيعاب گويد: وي بشر بن عمرو بن احدوث حضرمي كندي است، بشر از حضر موت و عداد او در كنده است: تابعي بود، اولادي داشت معروف در مغازي و حروب نامي.

طبري وي را بشير به صيغه ي تصغير دانسته ولي بشارت كوي او اثبات كرد كه: تصغير در مورد تفخيم است.

بشر، پايدار، با بصيرت، باوفا، يگانه؛ از حضر موت يمن است، عداد او در كنده است، تابعي است، براي وي اولاد زيادي بوده كه در مغازي و فتوحات اسلام معروفند.

بشر به كربلا مي آيد ولي پيكي در پي او به كوي او مي آيد و با خبري باز مي گردد كه از جهان فضيلت بشارتي به جهانيان برساند.


حدائق گويد: بشر از آنان است كه در ايام صلح موقت، آرامش (مهادنه) به سوي حسين عليه السلام آمدند بشر بود و عظمت بر عظمت مي افزود، تا هنگامه ي عاشورا پيش آمد و كشته شد.

شب عاشورا براي بشر در آن هنگامه ي تاريك و تيره، روزگار تيرگي ديگري آورد و گوئي جهان مي كوشيد كه بر تيرگي اوضاع بيفزايد ولي شعاع ديگري در كار بود كه پرتو بر پرتو مي افزاد و شخصيت بشر را به تابش خود نمايان تر مي كرد.

ارشاد و ديگران در تعقيب مذاكرات شب عاشوراء گويند: در اين وقت پيكي از كوفه رسيد و داخل اردوي حسين (ع) شد آمد پيش مردي از اصحاب حسين عليه السلام و گفت: از فلان پسرت خبر رسيده كه سپاه ديلم او را اسير كرده اند، بيا به همراه من برگرد تا در تهيه كردن فديه براي او سعي كنيم؛

گفت: كه چه؟ [1] يعني پسرم را از بند رها كنم كه بعد چه كنم؟ زنده ماندن خود و اجتماع اولاد براي آنست كه همچو روزي بر پسر پيغمبر (ص) نه بينم يا براي خود ببينم.

نه نه، بگذار او باشد، يعني او در سر حد از دست برود و در اسيري


بميرد و من در اينجا كشته شوم، هم او و هم خودم را در حساب خدا مي گذارم!


پاورقي

[1] فقال له: ان خبر ابنک (فلان) و افي ان الديلم اسروه فتنصرف معي حتي نسعي في فدائه فقال: حتي اصنع ماذا؟ عند الله احتسبه و نفسي.