بازگشت

نعيم از كوفه مي آيد


نعيم در كوفه ماند تا هنگامي كه حسين (ع) به سمت عراق حركت كرد وي از كوفه بسوي او بيرون آمد و از ياران جان نثار او گرديد و بود تا وقتي كه روز عاشوراء پيش آمد به قتال پيش رفت و كارزار كرد تا در حمله اولي كشته شد، وي با جماعتي از گزيدگان در اين حمله كه يك ساعت قبل از ظهر بوده است شهيد گشت. (رضوان الله عليه).

(آن همه گفتار بود و اين همه كردار)


پيامي به ارباب نعمت

اين كوي به ارباب نعمت پيام مي دهد كه كردار مشكلتر از گفتار است گر چه گفتار سنجيده هم از اقسام كار است و ادامه ي هر يك از آن دو مشكلتر از خود او است، اما صبر تلخ است ولي ميوه ي شيرين دارد.

فعاليت در كردار و گفتار درختي است بارور كه نعمت از شاخه هاي آن فرو مي ريزد ولي كسي از دولت آن هميشه بر خوردار است كه نعمت، او را سست نكند، زيرا نعمت بعد از تولد فعاليت، عوارضي از قبيل رخاوت، آسايش، و علل ديگر به همراه دارد كه مضاد با فعاليتند.

مسلمين صدر اول از اثر فعاليت توانستند بساط نعمت را بگسترانند ولي گرفتار عوارض نعمت شدند و نتوانستند از آن بهره برگيرند جز عده معدودي، ناموس منظمي است كه از عصبيت فعاليت و از فعاليت دولت زايد، و از دولت تنعم و از تنعم آسايش و از آسايش رخاوت عزيمت و از رخاوت عزائم ضعف اراده و از ضعف اراده انحطاط و از انحطاط فناء خيزد.

گوئي حيات اجتماعي و ادبي هم مانند حيات طبيعي دور جواني و دور پيري به دنبال هم دارد كه حلقات آن سلسله وار بهم پيوسته اند و قوس نزول آن دست به كمر قوس صعود زده و در پي آن مي آيد، همه دانسته اند كه متنعمين دول چه اسلامي و چه قبل از اسلام - ساسانيها - رومانيها - بني اسرائيل و در دول اسلامي خلافت اموي، عباسي؛ فاطمي، شرقي


غربي، از مرتفع ترين قله هاي مكنت سرازير شدند و از آسايش بيكران رو به انحطاط نهادند؛ همان اممي كه به واسطه ي عصبيت نژادي يا قبيلگي يا وطني فعاليت هائي معجزآسا مي داشتند و كوه را از جا مي كندند، زوال آنها علتي جز عوارض نعمت نداشت اتصال و تعاقب اين حلقه ها چنان پيوسته است كه فريبنده ي فكر است، نظام فكر را به هم مي زند حتي نظامي گويد:



ز هر جا آتش آن جا دود خيزد

زيان آن جا است كانجا سود خيزد



جهان چون گريه ماند بي كم و بيش

كه خود زايد خورد خود زاده ي خويش



ولي اين حيرت از آن جا است كه به گيتي ننگريسته اند بايد گيتي را به نظر الهيين نگريست و بايد دانست كه فعاليت دو چيز به همراه خود مي آورد يكي در نهاد و نهان و ديگري در بيرون و آشكار و عيان و آن امر نهاني را به شيوه ي همه امور قيم و نگهبان بضاعت بيرون مي كند نخست، اثر در نهاد مي كند و سجيه را در آن جهان نهان توليد مي كند و به همراه آن تاثيري ديگر در بيرون مي كند كه نعمت را بر و ثمر مي دهد، اين دو (يعني سجيه در درون و نعمت در بيرون) زاده ي فعاليتند، ولي يكي را كه پر بهاءتر است در نهاد پنهان مي كند كه دسترس دزد و غارتگر نباشد و ديگري را كه نعمت است در بيرون مي چيند و چون هميشه صورت تابع معني و پيكر قائم به روان است بقاء نعمت و تامين آتيه ي آن را


بسجيه حواله مي كند و اگر در تولد اين دو مولود قابله بداند و آگاه باشد كه سجيه را قيم وش و نيكو عمل آورد، چنانكه از عهده قيومت برآيد او خود همواره و براي هميشه از عوارض سوء، نعمت جلوگيري مي كند و سايه ي آسا نعمت را در زير بال خود مي آورد و تا نعمت در سايه ي سجيه و بسان زاده ي او باشد، شخص حكمفرما بر محيط بيرون است و دولت محكوم شخصيت، و در تصرف او است؛ ولي هرگاه سجيه نباشد يا صالح براي قيومت نباشد شخصيت حكمفرما بر مال و ثروت نيست بلكه محيطي كه او را در بر گرفته بر او حكمفرما است واو در تصرف محيط خواهد بود و از تصرفات محيط نعمت، اندك اندك خلل در بنيان فعاليت رخ مي دهد و قوه فعاله را چه آئين باشد و چه عصبيت از پا در مي آورد.

نيروي دين مصطفي (ص) و فعاليت انصار او تا هنگامي بود كه به نعمت و عوارض آن برنخورده بود اين نيرو و بسيار قوي و شديد بود، از تحمل هيچ زحمتي خسته نمي شد. كارهاي محير العقول كرد، در ظرف مدت كم، جزيره ي پهناور عربستان را از عناصر فاسده به كلي پاك كرد با قبائل بي حدمر، عرب قتال كرد با امم ناهنجار زبر و درشت شاخ به شاخ زد با ديوهاي هولناك و اژدرهاي دمان سر پنجه زد تحمل هرگونه رنج و تعب كرد و كرد، مصطفي (ص) پياپي فرمان مي داد و آن ها همي اجراء مي كردند دست بر نداشتند تا آسياي اسلام بچرخيدن افتاد پستان روزگار به شير آمد،


عربده ي شرك آرام گرفت - ديگ بي حقيقتان از جوش افتاد آتش كفر در آتشكده ها خاموش شد - دعوت هرج و مرج ساكن گرديد - روي تلي از خاكستر فردوسي از بهشت برين بنام (مدنيت اسلام) فرد آمد نظام عادلانه اي كه فلاسفه در خواب نمي ديد پا بر جا شد؛اين همه از اثر فعاليت قوه ي پرشكوهش بود، قوه اي كه آتش آتشكده و باد دماغ عرب، هواي جهانداري جهانداران، خاك وطن كشور داران، ديوودد و زبر و درشت آن را از كار نيانداخت و با او مقاومت نتوانست تا آن قوه، آثار حياتي گرانبهائي از خود در مدت كمي به خلائق داد هنگامي كه به نعمت و حكومت رسيد عوارض نعمت او را در ميان گرفت به آسايش تن داد آفتابش كم نور شد - نورش كم حرارت - شروع به ارتداد كرد حيرت زده شد، ديگر نتوانست لقمه را فرو ببرد و آنچه خوشگوارش بود نتوانست گوارا بنوشد.

فاطمه ي زهراء دختر نبوت و مادر حكمت (ع) انصار را به اين درس حكمت اعلي و انحطاط اجتماعي تذكر داد و آنها را از دور انحطاط بيم داد كه فرمود:

الا قداري ان قد اخلدتم الي الخفض و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض و خلوتم بالدعة و نجوتم من الضيق بالسعة فمججتم ما وعيتم و دسعتم الذي تسوغتم -

پيغمبر(ص) كه به هر دو مولود نظر داشت و به ترتيب سجيه و روحيه بيشتر از تنظيم دولت و تقسيم نعمت مي كوشيد


هميشه بصحابه خود مي فرمود: من از چيزي كه بر شما ترس دارم همان دنياي پر زر و زيوريست كه در اثر فتوحات درش بروي شما گشاده مي شود -

صدق گفت و تير هم به نشان خورد؛ سجيه مسلمين نضج نگرفته بود كه بتواند نعمت را براي خود نگه دارد نعمت فتوحات از اندازهبيرون شد و آسايش زورآور گشت و مملكت پر عوائد؛ مسلمين را از پا تا سينه به خود فرو برد همم و فعاليت صدر اول از صدر فرود آمد، زمام شخصيت را به دست مؤثرات محيط سپرد، آن قوه ي مهيب تناور را از كار انداخت جز تربيت شدگان مصطفي (ص) صاحبان سجاياي عليا مانند نعيم و برادرانش نتوانستند تا آخرين نفس با دودمان مصطفي (ص) هم آهنگ باشند و از دولت آئين با حسين (ع) خاتمه ي اصحاب كساء بهره مند گردند و براي حفظ قرآن با اهل ارتداد افتان و خيزان اين گونه مبارزه كنند.

متنعمين زيادند ولي دارندگان نعمت كم و اندكند نعيم شهيد اين كوي در پيام خود به ارباب نعمت گويد كه: پاي بند براي نعمت خود بجوئيد، آن را پابند بزنيد، از امتحاناتي كه جهانيان تاكنون داده اند به دست آمده كه آن كسي متنعم است كه سجاياي صالحه اش هميشه به يك حال قيمومت مي كند و از نهانخانه ي دل امور بيرون را موزون مي دارد و نعمت و ملك را در تصرف خود همي دارد نه خود را به تصرف آنها، نعمت و بقاء آن سايه آسا بدنبال سجيه اوست


و تا سجيه ثابت و ابدي نباشد. نعمت ابدي نخواهد بود، زيرا هر چيز سايه سجيه و زاده او باشد باقي است وگرنه زائل، از اين جهت در آيه ي (الرحمن الرحيم) رحمت بصيغه ي رحيم تكرار شده تا اشعار داشته باشد كه لطف بي چون بحكم اين كه صادر از سجيه است بي چند و چونست و چون بنيان آن، سجيه ي الهيه است پس بي زوال است [1] .

بنگر كه از لطف بي چونش براي فعاليت كه به منزله ي مادر است دو گونه و دو رشته مواليد مقرر كرده يعني همدوش نعمت كه از او مي زايد و در برونست بسان توأمان سجيه هم از اين مادر يعني فعاليت مي زايد و در درونست كه نگهبان نعماء بيرون باشد.

نگهبان هميشه بايد در سنگري پنهان و محفوظ باشد اگر در تربيت مواليد ما توانا باشيم خدا رشته ي دولت را نخواهد بريد، حقيقت چنان نيست كه ظاهر فريبنده ي حيات ادبي گويد:



جهان چون گربه ماند بي كم و بيش

كه خود زايد خورد خود زاده ي خويش



بلكه در حيات ادبي چنانكه از فعاليت نعمت زايد سجيه هم


مي زايد، از اين مادر كه كار و كردار و جديت و اقدام باشد دو مولود مي زايد كه يكي از آنها نعمت است، هرگاه قابله اي در كار نباشد يا توجه او تنها به نعمت (كه يكي از توأمين است) معطوف شود آن مولود ديگر كه عادت، سجيه باشد از بي توجهي مي ميرد يا از كار مي ماند - ديده ايد از دو دست هر كدام را از كار عاطل بگذارند لاغر و ترسو مي شود و بيكاره بار مي آيد، به لطف ايزد بنگر مولود فناءپذير را توأم مي فرمايد به مولودي ديگر فناء ناپذير تا اگر هر دو شير خوردند و بر پا شدند آن يك نگه دارنده اين يك باشد اگر آسايش از افناء امم كوتاه نيامده لطف او هم از نوازش زندگان كوتاه نيامده كه در توليد و توالد زمام امر فناء پذيرها را به دست معنويات فنا ناپذير داده.



خبر شنيدم كه لطف ايزد بروي جوينده در نبندد

دري كه بگشود بر اهل عرفان ز روي حكمت ديگر نبندد



روي كاروان حيات رو به فناء نيست.

اشتباه است كه در حيات طبيعي هم دور جواني و دور پيري را منتهي به نابود شدن مي پندارند و فنا و مرگ را نهايت و پايان مسير قافله زندگي مي دانند زيرا بعد از مرور عمر طبيعي رواني و جاني مجهز و صالح بقاء يافته ايم كه هر يك از ادوار عمر يك ناحيه اي او را ساخته است از دور بلغ استقامت عضلات زائيده ولي عرفان پروردگار هم زائيده از دور كهولت نيز چنانچه ازدواج پيش آمده تجسم محبت هم پيش آمده، با هر يك از اين امور طبيعي هر يك از آن


امور الهي هم به دست آمده و بعد ازاين دو دور در دوره ي اواخر كهولت هم تلاش معاش اولاد آمده و هم قوت اراده و استحكام انديشه و رأي و در پايان عمر كه شهوت از كار افتاده، محبت آلوده به شهوت جنسي تبديل شده به محبت بي آلايش اولاد، در اين وقت كه در بيرون، آثاري براي جهان به يادگار مي گذارد آثار فناء ناپذيري هم به همراه خود مي برد، عرفاني آميخته به محبت و محبتي همدوش اراده و عزيمت و خالي از هرگونه غبار و كدورت، خلاصه آن كه حيات طبيعي و حيات ادبي هر دو رو به فناء نيستند نهايت آن كه بقاء مواليد فناء پذير را خدا به مواليد ثابتات محول فرموده گوئي لطف او عهده دار بوده كه هر چه را داد، سبب بقاء او را هم بدهد و خواسته است در سايه انعام بي زوال او ما نعيم و متنعم باشيم به شرط آن كه مانند خاندان نعيم شهيد و نعمان حكومت بحرين و ادوار انقلابي اسلامي نتواند عوائد روحي ما را خلل رساند، خاندان (عجلان) انصاري به سجيه ثابتي بهره مند بودند كه دوره هاي پر امتحان عهد رسول الله (ص) و دوره هاي پر فتنه ارتداد و دوره هاي جمل و صفين آنها را از كار نيانداخت و به واسطه ي حكومت خانواده ي خود در بحرين و حكومت معاويه از روحيه ي خود نكاستند و به زبان وقدم همعنان با علي (ع) و فرزند پيغمبر (ص) سبط شهيد گواهي و فدائي دادند، آخرين نفرشان با آخرين كس از هداة و دعاة همنفسي كرد بايد به اين خانواده و به اين تربيت و اقدام، درود و تحيت فرستاد، در زيارت


قائميه آمده: السلام علي نعيم بن عجلان الانصاري، نعيم در نعيم بهشت آرميده و از كوي كربلا به ارباب نعمت هميگويد.

اي رهگذر از ما به ديگران بگويد: ما در اين تربت خوابيديم كه به قرآن و به دودمان محمد (ص) وفادار باشيم:




به پيكي كه در كربلا به كوي بشر مي آيد

بگويد باخبر بهتري باز گردد



ما مسه الخطب الا مس مختبر

فما رأي منه الا اشرف الخبر



و واحد العصر اذ نابته نائبة

من النوائب كانت عبرة العبر



اين الاولي؟ كان اشراق الزمان بهم

اشراق ناحية الآ كام بالزهر




پاورقي

[1] گفته‏اند: صفت مشبهه دلالت بر ثبات مي‏کند و وزن کريم، حليم، رحيم، نعيم، اوزان صفات سجايا است، بعضي نکته تکرار را تعدد رحمت رحماني و رحمت رحيمي مي‏دانند - و بعضي گفته‏اند براي اشعار بوصول رحمت است به متعلقات که از کلمه‏ي (کان بالمؤمنين رحيما) استفاده مي‏شود ولي نکته اصلي همين است که ما گفتيم.