بازگشت

نص خطابه


در مدينه آن روزي كه با رسول الله (ع) معاهده بستند كه او را با كساني از مهاجرين كه به همراه او هستند از شمشير دنيا نگهدارند تا رسالات خدا را تبليغ كند بيش از دو قبيله نبود كه زاد و بومشان قدمت نداشت، و شماره شان از ساير عرب افزون نبود (اوس و خزرج)- هنگامي كه رسول خدا و آل او (ص) را مأوي دادند و خدا و دين خدا را نصرت كردند و پيمان با پيمبر خدا (ص) بستند وبه ياري او يكدل شدند به مشكلاتي برخوردند كه كس نديده، نخست عرب به تمامه به يك كمان تير بسوي آنها گشاد، ديگر آن كه قابل يهود بر عليه آنان هم سوگند شدند و ديگر قبائل، قبيله پس از قبيله آنان را بغزوه گرفتند، آنان نيز همين كه كار را چنين ديدند در برابر هر يك از اين مشكلات تصميماتي گرفتند.

نخست از براي دين تجرد كردند،

از همه چيز بيرون آمدند و از كارهاي ديگر دست كشيدند ديگر آن كه: مابين خود و عرب هر رشته داشتند و بين خود و يهود هر پيمان بسته بودند بريدند و برابر اهل نجد و يمامه و اهل مكه و تهامه و اهل كوهستان و جلگه پرچم دين را برافراشتند.

ديگر آن كه: در زير پلاس زد و خورد همي صبر ورزيدند تا عرب براي محمد (ص) سر فرود آورد و محمد (ص) پيش از


آن كه ديده از اين جهان بر بندد چشمش روشن شد و قرة العين خود را در آن ديد.

اينك شما ياران من در اين شهر و شماره تان در ميان مردم ديگر، به نسبت بيش از آن دو قبيله است در ميان عرب آن روز.

در اين اثناء مردي ناهنجار دراز قد گندم گون بلند شد و گفت: نه تو مثل محمد (ص)، و نه ما مثل آنانيم كه ذكر كردي؛ ما را تكليف بيش از طاقت تحميل مكن.

فرمود: اي مرد درست استماع كن تا بتواني درست جواب بدهي خدايتان مرگ بدهد كه جز اندوه بر اندوه نمي افزائيد، آيا منظور من اين بود كه من مثل محمدم (ص) يا شما مثل انصار اوئيد؟ من مثلي زدم و اميدوار بودم كه تأسي به آنان كنيد.

بنگريد بشر به واسطه ي عدم موازنه بين ثبات و تطور و اصرار بر ثبات و تقليد تحجرآسا چون معتقد است قائد به پايه ي محمد (ص) نيست؛با آنكه مثل علي (ع) توانا است از وظيفه و رشد كوتاه مي آيد و خود را هم معذور مي داند، گاهي مسلمين داد مي زدند كه (واعمرا قد غيرت سنة عمر) بلكه در همين خطبه مردي از آن مفاوضه متأسف شد به اظهار اسف برخاست و گفت: يا اميرالمؤمنين (ع) چقدر ما محتاج به اصحاب نهروان بوديم اگر زنده بودند.

از اين سخن انجمن مسجد از هر ناحيه به سخن آمد، پس مردي برخاست و به آواز بلند داد زد كه: اثر فقد


(اشتر مالك) امروز بر مردم عراق آشكارا شد اگر اشتر زنده بود هر كس مي دانست چه بگويد با او سخن كم بود علي (ع) به خشم آمده فرود آمد و فرمود: اي مردم آيا حق من بر شما بيشتر است يا حق اشتر؟ آيا اشتر حقي جز حق برادري بر شما داشت؟ با آن كه من حق اميري بر شما دارم بنگريد مردم هميشه به عقب نگاه مي كنند و به عذر نبودن اشخاص پيش و به صرف عدم مطابقه ي وضع حاضر با اوضاع گذشته از حركت باز مي مانند.

اين شهيد مي گويد: رشيد آن مرديست كه با دوري صدها فرسخ از مدينه و مرور ده ها سال از آن دوره و بركنار بودن از آن رجال و تنها بودن خود را تنها نبيند و هم آهنگان خود را براي تجديد مدينه ي پرشكوهي مجللتر از آن مدينه در هامون كربلا علم سازد و گويد:

اي رهگذر از ما به محمدي هاي همكيش ما بگو: ما دراين خاك خفته ايم كه به قرآن و بدودمان محمد (ص) وفادار باشيم.


فاطمة بنت الرسول (ص) تخاطب معشر الفتية

و اعضاد الملة و حضنة الاسلام و تعلل تهاونهم بحقا فتقول (ع)

الا قد اري ان قد اخلدتم الي الخفض وابعدتم من هو احق بالبسط و القبض و خلوتم بالدعة و نجوتم من الضيق بالسعة فمججتم ماوعيتم و دسعتم الذي تسوغتم - و قبل ذا - ايها بني قبلة اهضم تراث ابي و انتم بمرائي مني و مسمع و انتم ذوو العدد و العده و الاداة و القره و عندكم السلاح و الجنة و انتم موصوفون بالكفاح معروفون بالخير و الصلاح و النخبة التي انتخبت و الخيرة التي اختيرت قاتلتم العرب و تحملتم الكد والتعب و ناطحتم الامم و كافحتم البهم فلا نبرح او تبرحون نأمركم فتأتمرون حتي اذا دارت بنارحي الاسلام و در حلب الايام و خضعت نعرة الشرك و سكنت فورة الافك و خمدت نير ان الكفر و هدأت دعوة الهرج و استوسق نظام الدين فاني حرتم بعد البيان.