بازگشت

شيوه ي كارزار


شيخ ابن نما گويد: مهران كاهلي مولاي آل كاهل مي گويد: من


در كربلا شاهد و حاضر و ناظر بودم و در آن جنگ و قتال هنگامي كه كر و فر سخت بود مردي را جنگجو ديدم كه هر چه تمامتر بسختي نبرد مي كرد، بر هيچ قومي حمله نمي برد مگر آن كه آنها را از هم مي پاشيد و بعد پيش حسين (ع) بر مي گشت و به حضرت او مي گفت:



ابشر هديت الرشد يابن احمدا

في جنة الفردوس تعلوا صعدا



يعني دلتنگ مباش اي پسر پيغمبر، مژدگاني بده اي فرزند احمد رهنمون رشد باشي كه هر چه اين راه را پيش مي روي به بهشت فردوس برين بالا مي روي.

من مي گويم گويا به اين اظهار احساسات امام (ع) را دلداري مي داد.

من از آن ها پرسيدم: كه اين مرد رزمي كيست؟

گفتند: ابوعمره حنظلي است و گفته اند خثعمي، ليكن عامر بن نهشل از بني تيم اللات بن ثعلبه در بين راه در اثناء آن كر و فر خود را به او رسانيد و او را شهيد كرد و سرش را از تن جدا نمود.

راوي گفت: ابوعمره مرد شب زنده دار، نمازگذاري بود.

پيامي به شنوندگان

پيام اين شهيد از گوش و ديده ي به دل دشمن وارد شده، از زبان او سر زده به شنونده مي رسد و به شنونده مي گويد: كه هر اثر از تو بروز كند جهان ضامن حفظ آنست.

لوح خاطر دشمن و دوست: متون كتب و تواريخ، دل رنجيدگان و رنجبران، همگي بايگاني اعمال مايند


اگر كوه صداي ترا بشنود پس مي دهد؛ اگر دل سخت دشمن از ديده بنگرد كه تو به درمانده اي دلداري مي دهي يا از ستم رسيده ي دشمني را دفع مي كني خواهند خير ترا به جهان رساند.

علي (ع) گوئي اين دفتر بايگاني را مي ديد كه باز شده و رقيبهايش كه از پس او به دنيا آمده اند سخت آن ها را تحت دقت گذارده اند كه موضع مؤاخذه اي بر او بگيرند و به مسئوليتي بر علي راه يابند، آنان از مطالعه ي هر رقمي قيافه ي مخصوصي به خود مي دهند، و علي (ع) از قيافه ي آنان متأثر مي شود، در دنبال سخنان خود به عقيل، مي گويد: [1] .

به خدا سوگند اگر روز رستاخيزي نبود و مكافات خدائي از امم ساقط مي شد و مردگان در خوابگاه خود با استخوان هاي پوسيده به حال خويش واگذار مي شدند باز من شرمم مي آمد از رقيبهائي كه بعد در كار من مي نگرند و در دفتر افتضاحاتي كه نسخه از روي نسخه نوشته خواهد شد رسيدگي خواهند كرد و در موقع كشف لغزشي از من؛ بنگاه خشم آلود بسوي من نظر خواهند انداخت، بنابراين صبر مي كنم بر اين روزگار كه با پيچ و خمش


همواره در گذر است، چنان كه شب با خواب هاي آشفته اش مي گذرد و در سپيده ي صبح همه صورتهاي موذيه اش از خاطر خواب آلود انسان مي گريزد با آنكه چقدر فرق است بين آن كسي كه در بهشت خود خيمه زده و غرق نعمت است و گناه كاري كه در جهنم صيحه و فرياد دارد، تا آن جا كه مي فرمايد مگر نفوس حتي در برابر وزن يكدانه خردل مسئول نيستند، تا آن جا كه مي فرمايد: بار خدايا من از آن گريزانم (يعني از رشوه) همچنانكه كره ي اسب از داغ مي گريزد من به او سهي را نشان مي دهم او به من ماه را نشان مي دهد (يعني من كه ريزترين ستاره اي را كه به چشم ديده مي شود مي بينم و مي نمايانم و دفتر بايگاني اعمال را مو به مو مي نگرم لاجرم از قرص ماه غافل نيستم)، - من كه از يك تار كرك كه از كره شتر فرو افتاده امتناع مي ورزم، آيا شتري را كه در خوابگاه خويش بسته است ببلعم؟ آيا كژدم هائي را كه به جنب و جوش افتاده اند از آشيانه شان التقاط كرده برگيرم؟ و مارهاي كشنده در خوابگاه خود به بندم؟!


سيد اهل نشاط و مراقبت (ابن طاووس) چه مي گويد:

و لولا امتثال امر السنة و الكتاب في لبس شعار الجزع و المصاب لاجل ما طمس من اعلام الهدايه و اسس من اركان الغواية و تأسفا علي مافاتنا من السعادة وتلهفا علي امثال تلك الشهادة و الا لكنا قد لبسنا لتلك النعمة الكبري اثواب المسرة و البشري.

(ديباچه ي لهوف ابن طاووس).


پاورقي

[1] والله لو سقطت المکافات عن الامم و ترکت في مضاجعها باليات في الرمم لاستحييت من مقت رقيب يکشف عن فاضحات من الاوزار تنسخ؛ فصبرا علي دنيا تمر بلاؤانها کليلة باحلاامها تنسلخ کم بين نفس في خيامها ناعمة و بين اثبم في جهيم يصطرخ الي... الست النفوس عن مثقال حبة من خردل مسئولة، الي... اللهم اني نفرت عنها نفار المهرة من کبها، اريه السهمي و يريني القمر؟ امتنع من و برة من قلوصها ساقطة؟ وابتلغ ابلا في مبرکها رابطة؟ اديب العقارب من و کرها التقط ام قواتل الرقش في مبيتي ارتبط؟؟.

(امالي صدوق ص 370 طبع تهران).