بازگشت

جهاندار با فقد نمونه ي شر گرفتار خطر است


مسلم بن عوسجه به او گفت: حمد خدا را كه مرا ملاقات كردي من از اين جهت مسرورم كه تو به آن چه آرزو داري نائل خواهي شد و اهل بيت پيغمبر (ص) را خدا به تو ياري خواهد داد، ولي خرم نيم كه تو مرا به اين كار شناختي، با اين وضع كه هنوز اين كار نموي به سزا نكرده، از بيم اين خدا نشناس و سطوت او هراسانم.

پس در همانجا از او بيعت گرفت و او را پيش از آنكه از آن جا بيرون برود قسمهاي سخت داد كه صميميت به خرج بدهد و كتمان كند او هم وعده هاي رضايت بخش داد آنقدر كه او را راضي كرد، بعد مسلم به او گفت: تو چند روزي نزد من آمد و رفت كن تا برايت اجازه بخواهم، بنابراين او پيش آمد و شد مي كرد تا اذن گرفت و نزد


مسلم بن عقيل داخل شد و عبيدالله زياد را بر مكان او راهنمائي كرد (اين پيش آمد بعد از مردن شريك بود).



رفتم كه خار از پا كشم، محمل نهان شد از نظر

يك لحظه غافل گشتم و صد ساله را هم دور شد