بازگشت

حبيب در سر نماز جنگ مي كند تا كشته شود


گفته اند آن هنگامي كه حسين عليه السلام از آنان براي اداء نماز مهلت طلبيد.

حصين بن تميم به حضرت او عليه السلام جواب گفت كه اين نماز از تو قبول نمي شود.

حبيب در پاسخ آن بي ادبي گفت آيا نماز از آل پيمبر خدا (ص) (به گمان تو) قبول نمي شود و از تو قبول مي شود؟ اي شراب خوار يا اي خر يا اي مكار، حصين بن تميم برآشفت و حمله كرد، حبيب هم به او حمله نمود ضربت شمشير حبيب برخسار اسب حصين آمد، اسب او را از جا كند از اسب افتاد، همراهانش او را برداشتند و از چنگال حبيب او را بيرون برده نجاتش دادند و حبيب بنا كرد بحمله آوردن كه او را از دست آنان بربايد، حمله مي برد و مي گفت:



اقسم لو كنا لكم اعدادا

او شطركم و ليتم اكتادا



يا شر قوم حسبا وادا

ترجمه



قسم مي خورم كه اگر با عده ي شما يك ميزان بوديم يا به قدر يك حصه ي هم از شما بوديم شما رو گردان بوديد و ميان دو شانه ي خويش را جلوي


شمشير مي داديد، اي قومي كه نام و نيروتان شرارت است، سپس نيز با آن مردم به پيكار و نبرد پرداخت و به حمله شروع كرده شمشير مي زد و مي گفت:



1- انا حبيب و ابي مظهر

فارس هيجاء وحرب تسعر



2- انتم اعد عدة و اكثر

و نحن اوفي منكم واصبر



3- و نحن اعلي حجة و اظهر

حقا واتقي منكم و اعذر



ترجمه

1- منم حبيب و پدرم مظهر سوار ميدان پر شورش و جنگ پر آتش.

2- شما به شماره بيشتريد ليكن ما باوفاتريم و از شما بردبارتريم

3- ما داراي حجت برتر و نمايان تريم، از شما با تقوي تر و معذورتريم.

اين رجز را همي مي خواند و از دستش صداي چكاچك شمشير و از حنجره اش نعره ي دلاوري طنين انداز مي بود تا كشتار فراواني از آن مردم كرد، ليكن بديل بن صريم عقفاني تميمي حمله به او كرده شمشيري بسرش فرود آورد و ديگري از بني تميم به او حمله آورد با سر نيزه از كارش انداخت؛ حبيب افتاد، رفت كه باز بلند شود، حصين بن تميم تلافي كرد شمشير به تارك سرش زد كه باز افتاد و آن مرد تميمي از اسب


بزير آمد خود را بر سرش رساند و بشتاب سرش را از تن جدا كرد.