بازگشت

دير آمده ولي بدوندگي تلافي مي كند


محمد بن ابيطالب روايت مي كند كه حبيب وقتي به حسين (ع) رسيد و اندكي ياوران و فراواني جمعيت دشمن جنگجويش را ديد به حسين (ع) عرض كرد: در اين نزديكي قبيله اي از بني اسد هستند اگر اذن بدهي من بسراغ آن ها مي روم و آن ها را بياري تو دعوت مي كنم بلكه خدا آن ها را هدايت كند و به واسطه ي آنها اين پيش آمد را از تو برگرداند.

امام (ع) اذنش داد، حبيب بسوي آن ها رفت تا آنها را ديدار كرد پس در مجلس آن ها نشست و آن ها را موعظه كرد و در سخنان خود


گفت: اي بني اسد من به سراغ شما آمده ام و نيكوترين چيزي كه رائد هر قوم براي قوم خود مي آورد آورده ام [1] .

اين حسين (ع) است، فرزند اميرالمؤمنين پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) با يك عده اندكي از مؤمنين غيرتمند با تعصب، پشت منزل شما يا در وسط شما يا بين انبوه شما پياده شده است و اعداء و دشمنانش در پيرامون او مي چرخند كه او را بكشند، من آمده ام پيش شما كه او را از شر اشرار نگهداريد.

درباره ي او حرمت پيغمبر خدا را حفظ كنيد زيرا به خدا سوگند اگر از او نصرت و ياري كنيد قطعا خدا شرف دنيا و آخرت به شما عطا مي كند،- من شما را به خصوص به اين سرفرازي و مكرمت از آن رو گرامي داشتم و از آن رو تخصيص دادم كه تيره و تبار منيد، پسران


پدر منيد، و از جهت خويشاوندي نزديكترين مردميد به من.



-... امروز بايد ار كرمي مي كند سحاب

فردا كه تشنه مرده بود لاي گو بريز




پاورقي

[1] فقال في کلامه يا بني‏اسد، قد جئتکم بخير ما اتي به رائد قومه هذا الحسين بن علي امير المؤمنين (ع) و اين فاطمة بنت رسول الله (ص) قد نزل بين ظهرانيکم في عصابة من المؤمنين و قد اطافت به اعدائه ليقتلوه فاتيتکم لتمنعوه و تحفظوا حرمة رسول الله فيه، فوالله لئن نصرتموه ليعطينکم الله شرف الدنيا و الآخرة. و قد خصصتکم بهذه المکرمة لانکم قومي و بنوابي، واقرب الناس مني رحما.

فقام عبدالله بن بشير الاسدي و قال شکر الله سعيک يا اباالقاسم. فوالله لجئتنا بمکرمة يستأثر بها المرء الا حب و الاحب، اما انا فاول من اجاب، و اجاب جماعة بنحو جوابه فنهدوا مع حبيب اه.