بازگشت

مقدمه


بسم الله الرحمن الرحيم

اثني علي الله احسن الثناء و احمده علي السراء و الضراء اللهم اني احمدك علي ان اكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئدة فاجعلنا من الشاكرين اما بعد فاني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيرا من اصحابي و لا اهل بيت ابر و لا اوصل و لا افضل من اهل بيتي فجزاكم الله عني افضل الجزاء...

(قطعه اي از خطبه ي شب عاشوراء)

«يا پرتوي از اشعه ي حسين شهيد ارواحنا فداه »


سالار شهيدان شب عاشوراء كه درآخرين فصل زندگاني گذرا (دنيا) است در انجمن شهداء چه خوش فرمود خطابه ي خود را در انجمن ياران بلطف شروع كرد؟! گوئي براي افتتاح فصل اول از زندگاني ابدي و بشكرانه آن بياران نيز كليد سعادتي مي دهد، مردان حقيقت را همه وقت مقاليد فوز در دست است خود به آن سرخوشند اگر چه در لجه خون غرق باشند؛ بنگريد براي ابراز آخرين تصميم خود در آن پيش آمد تاريك از چه مطلع پرشكوهي بسخن شروع مي كند:!

خدا را به نيكوترين ثناء همواره ثناخوانم و او را در برابر پيش آمدهاي خوش و ناخوش هميشه مي ستايم.

ايزدا! - ترا در برابر اين كه بنبوت ما را گرامي داشته اي، و قرآن را به ما تعليم داده اي و برموز آئين ما را آشنا كرده اي مي ستايم.

مهيمنا؟ در برابر اين كه براي ما گوش شنوا و چشم بينا و دل دانا قرار داده اي ترا حمد مي كنم، اي ولي نعمت ما پس لطف خود را تمام نما و ما را در برابر اين دولت هاي بنهايت سرشار از شكرگذاران قرار بده.

اما بعد؛ ياران من! اصحابي را از اصحاب گزيده خود بوفاداري و نيكي كاملتر نمي دانم؛ خاندان من!! خانواده اي را نيكوكارتر و يگانه تر و برتر از خاندان خودم سراغ ندارم.

خدايم شما ياران گزيده و خاندان يگانه را به نيكوترين پاداش خير از جانب من جزايتان دهد.




و مما شجاني انني كنت نائما

اعلل من برد بطيب التنسم



الي ان دعت و رقاء من فوق ايكة

تفرد مبكاها بحسن الترنم



فلو قبل مبكاها بكيت صبابة

بسعدي شفيت النفس قبل التندم



ولكن بكت قبلي فهيج لي البكاء

بكيت و قلت الفضل للمتقدم



كبوتر طوق دار (حماسه ي مطوقه) تا توانست از شاخساران ناليد كه بيدار باشيد و هشيار - سپس خود در چنبر دام و تله آمد كه از نزديك بهمقطاران راه خلاص بياموزد؛ به كبوتران در ميان تله درس اجتماع و تعاون آموخت باشد كه بيك پرش دام و ميخ هاي آن را از زمين بركنند،

افسوس كه ما بعد از ناليدن و به خون غلطيدن بهوش آمديم اكنون صياد ستمگر هر چه بخواهد با ما مي كند.


انهم فتية آمنوا بربهم و زدناهم هدي و ربطانا علي قلوبهم اذ قاموا و قالوا ربناء رب السموات و الارض لن ندعو من دونه آلها لقد قلنا اذا شططا - الي - و اذاعتزلتموهم و ما يعبدون الا الله فأووا الي الكهف ينشر لكم ربكم من رحمته و يهبي لكم من امركم مرفقا.

در بخش سومين بسوي نيكوترين سرمنزلها مي رويم بسر منزل جوانمرداني مي رويم كه از راه نزديك بدين كوي آمدند، از كوفه و پيرامون آن شهرستان به كربلاء آمدند و وقتي رسيدند كه امام عليه السلام مهمان گراميشان بديار آن ها وارد شده بود.

مسافت راهشان بيش از دوازده فرسنگ راه نبود ولي اين راه كوتاه و نزديك، در نظر دورانديش بسي دراز است از پيچ و خم حب خانمان و مال و منال و از چين و شكن رعب و هراس دشمن بدكنش گذر كردند كه در حقيقت از تپه و ماهور هامون و نشيب و فراز بيابان كارش درازتر و مسافتش پر اندازه تر است. و آنان كه از بصره آمدند علاوه بر اين گردنه هاي حياة و حب مال و منال - و سنگلاخ رعب و هراس - تشنگي و خستگي دوري راه بين بصره و كربلا را هم داشتند كه صد فرسنگ و بيش است.

رجالي از دوران گذشته به نام (اصحاب كهف) تنها چند مرحله از مراحل بيشمار راه پر خار اين جوانمردان را رفتند كه از نباهت شروع


شد و باعتزال و كناره گيري و پناهندگي به كهف و كوهستان ختم گرديد اديان آسماني به قدرداني آنان زبان گشودند و امم، مسلمين، نصاري، تواريخ دنيا ديده به سوي آنان دوختند و به سراغ آنان و به هواي كوهستانشان رفتند، از اينها گذشته خداي قرآن در اين مصحف ابد (قرآن) به صورت تعظيم و تقدير آنان را ياد فرمود و تلاوت قرآن را بر مسلمين الزام كرد كه زبان خدا هيچ زماني از ياد آنان خاموش نباشد، اگر در يك امت خاموش باشد در امت ديگر نباشد و اعتزال و قيام آنان را به نام فتوت و جوانمردي ياد فرموده و قبول كرد حق سبحانه حق آن ها را اداء كرد زيرا كناره گيري آنان در دوره ي خستگي رعب انجام گرفت آنان ترسان و لرزان سخني از مقصد خود مي گفتند بنهاني از شهر بيرون مي آمدند و بكوهستان مي رفتند - كار آنان به نهايت بزرگ بود ولي تنها در حدود دائره ي جنگ صامت يعني جهاد با نفس بود، با رعب دشمن و حب دوست مبارزه ها كردند تا آن كه كار انجام گرفت، اين باديه بسي سهمگين است ولي شهيدان اين كوي اين مرحله ي پر طول و عرض را توأم كردند به مرحله ي پر جزر و مدي از جنگ و رزم و آتش كه بين كوفه تا دامنه ي دشت كربلا متلاطمش مي غريد و مي خروشيد.

در اين بخش عده اي را مي بينيد كه در اين درياي پر طوفان شناوري مي كردند.