يزيد بن ثبيط عبقسي (مخفف عبد قيسي)
الف - ابن ثبيط [1] عبدي بصراوي از عبد قيس است.
از شيعيان و از اصحاب ابوالاسود دئلي بوده و در قبيله خود از اشراف بوده است [2] در قائميات سلامي دارد اسلام علي يزيد بن ثبيط العبقسي
(ابوجعفر مي گويد) ماريه سعديه يا عبديه (عبد قيس) دختر سعد يا منقذ در بصره از شيعياني بود كه در تشيع سخت و استوار بود. همواره خانه او مجمعي بود براي شيعه كه در آن گرد آمده الفت مي گرفتند و حديث بازگو مي كردند سخن مي شنودند و مي سرودند. به پسر زياد در كوفه خبر رسيد كه حسين (ع) آهنگ عراق دارد و اهالي عراق با او مكاتبه دارند.
به كارگزار خود در بصره فرمان داد كه ديده بانان بگمارد و راه را براينده و رونده بگيرد. پس ابن ثبيط عبدي تصميم گرفت كه بقصد حسين (ع) از بصره بيرون بيايد. ده پسر داشت و آنها را دعوت كرد كه همراه او شوند و فرمود: آيا كدام از شما با من پيشاپيش بيرون خواهيد آمد؟ دو نفر از آنها (عبدالله و عبيدالله) دعوت او را پذيرفتند پس با ياران و همكنان خود كه با او در خانه آن زن بودند گفت: من عزم جزم كرده ام و خواهم رفت از شما كه با من خواهد آمد؟ آنان گفتند ما از اصحاب پسر زياد هراس داريم. اين مرد بزرگ به آنان فرمود: [3] اما من به خدا قسم همين كه ببينم پاي شترم به سرزمين سخت (يعني جاده يا بلاد كوهستاني) استوار و آشنا شود ديگر باكي از تعقيب نخواهم داشت هر كه خواهد كو مرا دنبال كند [4] .
اين بزرگ با ادهم ابن اميه و بلند همتان ديگر كه باو همراهي كردند از بصره بيرون شتافتند.
پاورقي
[1] ثبيط به ثاء مثلثه و باء مفرده و ياء مثناة تحت و الطاء المهلمه. علم مصغر است. و دربارهاي از کتب تبيت و نبيط آمده ولي تصحيف است.
[2] در رجال ابوعلي ينشانه (جخ) کنايه از رجال شيخ دارد که يزيد بن بسيط (سين) يعني از اصحاب حسين است. ظاهرا بسيط غلط نسخه باشد. با او در کربلاء کشته شد و علماء سير -دربارهي او و دو پسرش عبدالله و عبيدالله ذکر کردهاند که براي آنها در حروب و مغازي ذکر و نامي هست، و عسقلاني در اصابه ميگويد: يزيد بن ثبيط از شيعه و از اصحاب ابوالاسود دئلي است اين مرد در ميان قوم خود از شرافتمندان است (ابوجعفر طبري) از ابومخنف بازگو کرده او از ابومخارق راسبي که مردماني از شيعه در بصره در منزل زني از عبد قيس گرد آمدند و در ميان آنها يزيد بن ثبيط تصميم گرفت که به سوي حسين حرکت کند.
[3] فقال اني و الله ان لو قد استوت اخفافها بالجدد لهان علي طلب من طلبني الجدد. صلب الارض و في المثل من سلک الجدد امن العثار.
[4] ميخواست بگويد اگر در پيرامون بصره و در اين نزديکيها گير نيفتم ديگر مطلبي نيست و خود را به جائي خواهم رساند. آري بيرون رفتن از بصره به چند جهت مشکل شده بود. اولا به واسطه شدت سخت گيري بر عموم. ثانيا تضييق خصوصي از اشراف. در اين گونه مواقع از اشراف در اجتماعات مانند نماز جمعه، جماعت سخت مراقبت ميشد و اشراف در آن روزگار به ويژه در آن هنگامهي سخت تحت نظر بودند. و چون رسيدن بکوهستان يا جاده و شاهراه را کاري صعب ميديد کلمه امتناع (لو) گفت و بعد از آن را آسان شمرد اگر چه به کوه گردي يا بيابان نوردي يا به دربدري يا خانه خرابي بکشد.