بازگشت

دگرگوني سياسي


درگذشت پيامبر (ص) آغاز تحولي جديد در عرصه سياست نيز بود. هنوز جنازه رسول خدا به خاك سپرده نشده بود كه جمعي از انصار و مهاجرين در سقيفه بني ساعده جمع شده و بي در نظر داشت اصول اسلامي و با استناد به اصل جاهلي (قبيله محوري) [1] فردي را به خلافت برداشته كه از نظر شايستگي فرا دست همگان نبود و همين عمل قاعده اي را در ميان اهل سنت پايه نهاد كه ترجيح مفضول بر فاضل باشد. [2] به هر روي ابوبكر با كوشش بر حفظ ظواهر اسلامي و رعايت سيره رسول خدا خلافت كرد [3] اما بر خلاف سنت و شيوه آن حضرت، پس از دو سال، عمر را به جانشيني خود برگزيد. [4] گذشته از آنچه در زمان ابوبكر رخ داد و ارزشهايي زير پا نهاده شد و رسماً حق خاندان رسول تصاحب گرديد، اين عمل ابوبكر در گزينش خليفه بعدي، بدعتي در روش سياست اسلامي پديد آورد كه هرگز باز داشته نشد. جالب آن است كه اهل سنت چنين حقي را براي پيامر (ص) قايل نبوده اند. [5] .

عمر كه برابر روش نامعمول بر سر كار آمد با خشمگيني، تندخويي و تعصبي كه داشت [6] به خلافت پرداخت. وي در روش سياسي خود، با اتكا به خصلت هاي اخلاقي كه داشت، نظامي نزديك به استبدادي را توجيهي ديني كرد و با رأي خود به اداره مملكت پرداخت و پس از فتوحاتي كه در دوره اش پديد آمد افرادي را نه چندان شايسته به امارت برگزيد كه در بدبيني بسياري از مناطق مفتوحه نسبت به سياست اسلامي تأثيري به سزا داشت. روش عمر در تقسيم بيت المال، گذشته از پيامدهاي بسياري كه داشت، بار ديگر طبقه بندي خاصي را در جامعه ايجاد كرد كه عملاً برخي را از همكاري با نظام اسلامي باز مي داشت، هر چند او شاخص هايي را براي اين تفاوت تعريف كرده بود اما براي فرد مسلماني كه از زمان پيامبر (ص) به تساوي و برابري خوي كرده بود پذيرفتني نبود. [7] .

تبعيض هاي پيش آمده نه براي تازه مسلمانان غير عرب مقبول بود و نه اشراف قريش را خشنود مي ساخت به ويژه آن دسته از اشرافي كه بر اساس ملاك هاي بيان شده، هيچ امتياز نداشتند، آنان كه تنها پس از فتح مكه و به اجبار، به جمع مسلمانان پيوسته بودند بي آنكه اسلام را در درون خويش راه داده باشند اينان در برنامه اي از پيش طراحي شده عمر را از پاي درآوردند [8] اما او در بستر مرگ براي آينده جامعه اسلامي انديشه اي كرد كه به راستي هيچ توجيهي براي آن نمي توان ساخت. او شش تن را به عنوان اعضاي شورايي برگزيد كه مي بايست طي سناريويي، فردي را از ميان خويش به خلافت بردارند. [9] تمامي آنان از مهاجرين بودند و هرگز هيچ يك از آنان مدعي هم سطحي با يكديگر به ويژه با امام علي (ع) نبودند و عمر با اين عمل هم گزينش اصلح را زير سؤال برد و هم گزينش گري مردم را خنثي كرد، دو اصلي كه در سياست گري اسلامي، بسيار اساسي بود. عثمان پس از عمر طي فرايندي بر سر كار آمد. وي كه فردي ضعيف، سالخورده خويشاوند دوست و وابسته به خاندان اموي بود بر خلاف عهدي كه با عبدالرحمن بن عوف بسته بود، [10] بي توجه به سنت رسول و حتي دو خليفه پيشين، دست به تغييراتي در اركان نظام زده و شيوه اي را پيشه ساخت كه جز ملك شخصي دانستن خلافت، هيچ توجيهي براي آن نمي توان يافت. خليفه بي دغدغه اصلاح امور و هدايت مردم به زندگي تجملي و اشرافي روي آورد و با به كارگيري و ارج گذاري به افرادي زشت سيرت و بدكردار، [11] آنچنان نابساماني در جامعه ايجاد كرد كه هرگونه رفتار غير ديني و خشونت سياسي توجيه پذير بود. رفتاري كه امير خليفه، معاويه در شام نسبت به صحابي بزرگ پيامبر (ص) ابوذر، كه به اعتراض عليه او برخاسته بود، انجام داد نه تنها براي عثمان پذيرفتني بود حتّي در شدت عمل او نسبت به ابوذر اثر گذاشت. [12] .

سياست و حكومت با گذر زمان دستخوش آسيب هاي بسياري شد و از جايگاه ديني خود خارج به بازيچه اي در دست خليفه مبدل گرديد به گونه اي كه برخي از مسلمانان پس از طي مراحلي، بر خليفه شوريده و او را از پاي درآوردند. پس از عثمان، اندك آگاهي كه در مردم پيدا شد آنان را به سوي علي (ع) كشاند و براي اولين بار پس از رسول خدا، به شكلي معقول به گزينش خليفه روي كردند. علي (ع) با همه بي ميلي كه تابع انحراف جامعه اسلامي از مسير اصلي بود، [13] پذيراي خلافت شد و بر آن شد تا راهي صحيح و اصولي پيش گيرد و كژيها را به راستي كشانده و سرنوشت مردم را به دست خودشان دهد. او، اصل هدايت، اصلاح، امر به معروف و نهي از منكر، عدالت گستري و انسان سازي را كه از شؤون امامت مسلمين بود، به كار بست تا شايد آب رفته را به جوي بازگرداند، اما آنان كه كام خويش را با اين شهدها تلخ مي يافتند با افروختن آتش فتنه به نقض عهد پرداخته، ستم پيشه كردند و از ديانت خارج شدند (ناكثين، قاسطين و مارقين) [14] و در نهايت امام را با حيله گري و ستم به شهادت رساندند و پس از آن حضرت امام حسن (ع) را نيز كه نزديك هشت ماه [15] يا شش ماه [16] خلافت كرده بود همان گونه از صحنه بركنار كردند، بدين گونه حقيقتي كه مي رفت پس از سالها تجديد حيات كند، در پس پرده اي پنهان شد و صحنه سياست عرصه قدرت نهايي و تاخت و تاز فرد و خانداني شد كه با دو خليفه پيشين كينه اي ديرينه داشت.


پاورقي

[1] ابن ابي الحديد، ج‏6، ص‏38، تاريخ مدينه دمشقي، ج‏30، ص‏286.

[2] نيل الاوطار شوکاني، ج‏3، ص‏183.

[3] مروج الذهب، ج‏2، ص‏326.

[4] تاريخ المدينه، ج‏2، ص‏667.

[5] رک، مقدمه ابن خلدون، ج‏1، ص‏376 به بعد (فصل بيست و هفتم).

[6] الجمل، ص‏120.

[7] رک، علي ابرمرد تاريخ، پاينده، ص‏57 به بعد.

[8] تشيع در مسير تاريخ، ص‏87 - 94.

[9] تاريخ اليعقوبي، ج‏2، ص‏164.

[10] تاريخ طبري، ج‏4، ص‏438.

[11] تاريخ عرب و اسلام، ص‏52.

[12] مروج الذهب، ج‏2، ص‏375 - 377.

[13] نهج البلاغه، خطبه 229.

[14] مناقب آل ابي‏طالب 10:2.

[15] برخي کناره‏گيري امام حسن (ع) را در ماه جمادي الاولي مي‏دانند که دراين صورت مدت خلافت آن حضرت نزديک به هشت ماه خواهد بود. رک: صلح امام حسن (ع)، ص‏45.

[16] تاريخ الخلفاء ص‏213.