بازگشت

مكه


اين منطقه كه از آباديهاي مهم سرزمين حجاز است از قدمت بسياري برخوردار است، هر چند مورخين مسلمان گاه در ديرينگي آن اغراق مي كنند [1] اما ترديدي نيست كه از ديرباز مورد توجه ويژه ساكنان حجاز و ديگران قرار داشته و اهميت آن بيش از هر چيز به كعبه بوده است [2] ولي اهميت افزون آن از زماني است كه پيامبر (ص) در آن مبعوث شد و دين الهي را پايه گذاري كرد. [3] .

شهر مكه از روزي كه پيامبر (ص) برانگيخته شد تا هنگامي كه آن حضرت از آنجا هجرت كرد در مبارزه و مواجهه خشم آلود با او به سر برد. [4] چون رسول خدا (ص) تمامي آنچه را كه عرب مكه بدان بند بود در هم ريخت و طرحي نو در افكند، به ويژه در دو عرصه عقايد كه به انديشه گري و باورهاي عرب مربوط مي شد [5] و روابط كه به نوع تعامل انسانها با يكديگر ارتباط مي يافت. [6] .

عربان كه عمدتاً به بت پرستي روي داشته و دست ساخته هاي خويش را مي پرستيدند و خواسته هاي خويش را از طريق ايشان برآورده مي ساختند [7] و از ناحيه همانان مقاماتي را پديد آورده و آيين و رسومي را وضع كرده بودند [8] با آمدن پيامبر (ص) و آوردن دين جديد، مي بايست همه چيز خود را از دست داده و به خداي واحد بگروند. [9] پيامد اين دگرديسي و نگرش نوين، بيش از هر چيز زير پا نهادن آداب و رسومي بود كه بر اساس آن انسانها از درجات مختلفي برخوردار مي شدند و روي آوردن به ديني بود كه برابر آن انسانها همگون و برابرند. [10] همين نكته به ظاهر كوچك، براي اكثر اهل مكه ناخوشايند بود و پذيرش آن به منزله از دست دادن همه پيشينه تاريخي و نژادي شان بود، [11] اما ارزشهاي اسلامي كه منطبق با فطرت بشري و پاسخگوي نياز واقعي انساني بود آهسته آهسته طرفداراني يافت و افرادي را به سوي خود كشاند؛ عده اي به حمايت از پيامبر و اسلام برخاسته و بر باورهاي پيشين خود پاي نهادند. روابط اجتماعي عربان مكه كه از نظر سياسي بر نظام قبيله اي و ملوك الطوايفي استوار بود بيش از هر چيز در ستيز و نبرد و حداقل رقابتي كينه توزانه و سود محورانه با يك ديگر بود [12] در اين ميان دو تيره بني هاشم و بني اميه، از هر گروه ديگر بيشتر در تقابل و كشمكش قرار داشتند. علت رقابت اين دو تيره، كه در جد سوّم با يك ديگر اشتراك مي يابند، گذشته از داستانهاي افسانه گوني كه براي آن ذكر مي شود [13] ناشي از تصادم و تعارض موقعيت اجتماعي اي بود كه تابع رياست مكه در زمانهاي پيش تر، به خاندان قريش قصي بن كلاب [14] ، سپرده شده بود و اين رياست به عنوان يك حق خانوادگي به ارث به فرزندان مي رسيد، اما تعلق چنين ارثي به فرزندان، خود شرائطي چون درايت، جوانمردي، دانايي، شجاعت و بخشندگي را مي طلبيد [15] و چنين ويژگيها عملاً رياست را در اختيار بني هاشم نهاد و اين خوشايند بني اميه كه خود را شايسته احراز آن مقام مي دانستند نبود؛ [16] از اين رو در تلاش و تكاپوي به دست آوردن آن به رقابت با بني هاشم پرداخته و در صدد توسعه موقعيت و اقتدار خويش برآمدند. بعثت پيامبر (ص) از تيره بني هاشم، نه تنها همه اقشار مكه را به سوي خود فرا مي خواند بلكه آشكارا از بني اميه نيز مي خواست تا پيروي از آن حضرت را پذيرفته و به دين او گردن نهند و اين چندان خوشايند آنان نبود و بر اين گمان بودند كه بني هاشم براي برتري يافتن در عرصه رقابت مدعي رسالت و پيامبري شده است. [17] .

به هم خوردن توازن قدرت و برتري يافتن بني هاشم درعرصه رقابت هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي، خشم و خشونت امويان را بر انگيخت و به شيوه هاي گوناگون به مبارزه برخاستند [18] كه در نهايت به انزواي بني هاشم [19] و پس از چندي به هجرت آنان منجر شد، اما اين پايان كار نبود. بني اميه پس از هجرت پيامبر و مسلمانان به مدينه، به طراحي نبردهايي دست زدند كه گاه به كشته شدن بزرگاني از آنان و ديگر هم دستانشان خاتمه مي يافت. [20] .

گسترش روز افزون اسلام و نفوذ ارزشهاي آن در دلهاي توده مردم، در زماني نه چندان دراز سردمداران كفر به ويژه امويان را به تسليم وا داشت اما آنچه در درونشان وجود داشت هم چون آتشي زير خاكستر، مترصد فرصتي براي انتقام بود. [21] .

مكه در سال 8 هجري مسلمان شد و پس از آن اميري از طرف پيامبر (ص) به آنجا گمارده شد ولي اسلام دير هنگام اين شهر كه با پايان زندگي رسول خدا (ص) چندان فاصله نداشت از عمق و استواري بايسته اي برخوردار نشد به ويژه آنكه در اين دوره كوتاه باقيمانده از حيات پيامبر (ص) بيش از هر چيز جلوه اقتدار و مكنت بود نه سختي و محنت، بنابراين نومسلمانان كه برخي از سران قوم نيز در آن بودند، بيشتر با رويه سروري و حكومت گري مسلمانان مواجه شدند كه خود گمشده اي براي آنان بود.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج‏1، ص‏82 و 93.

[2] فضائل مکّه و السکن فيها، حسن بصري، ص‏14؛ البداية و النهاية، ابن کثير6، ص‏79.

[3] رک، اخبار مکه ازرقي.

[4] سيرة رسول الله، ج‏1، ص‏283 - 285؛ اعلام الوري طبرسي، ص‏60.

[5] فتوح البلدان، بلاذري، 46:1.

[6] رابطه عبد و مولي که در پيش وجود داشت به رابطه برابري انسانها در پيشگاه خداوند، تعريف شد.

[7] تاريخ اليعقوبي ج‏1، ص‏254.

[8] تاريخ تمدن اسلام، ج‏1، ص‏20 - 22.

[9] تاريخ اليعقوبي، ج‏2، ص‏24، تاريخ الطبري، ج‏5، ص‏413، البداية و النهايه، ج‏3، ص‏54.

[10] مجمع الزوائد، هيثمي، ج‏8، ص‏45.

[11] المحبّر، محمد بن حبيب بغدادي، ص‏164.

[12] مقدمه ابن خلدون، ج‏1، ص‏286.

[13] تاريخ طبري، ج‏2، ص‏13.

[14] تاريخ تمدن اسلام، ج‏1، ص‏16.

[15] رک، تشيع در مسير تاريخ، ص‏23 و 24.

[16] تاريخ تمدن اسلام، ج‏1، ص‏17.

[17] السير و المغازي، ص‏210.

[18] همان، ص‏144، الاستيعاب، ج‏2، ص‏271.

[19] طبقات، ج‏1، ص‏209.

[20] سيرة النبي، ج‏2، ص‏272، نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج‏3، ص‏16 به بعد.

[21] الاغاني، ج‏6، ص‏355، تهذيب ابن عساکر، ج‏6، ص‏407.