بازگشت

تعامل نهادها و پديده هاي اجتماعي


جامعه انساني هم چون پيكره آدمي است كه اعضا و جوارح آن با يكديگر در داد و ستد و تعاملند. آنچه در يك زاويه وجود جامعه رخ مي دهد بي ترديد در زواياي ديگر آن نيز بروز مي يابد سستي و فتوري كه در نهادي از جامعه پيش مي آيد، در نهادهاي ديگر تأثير مي گذارد چنانكه از آنها تأثير مي پذيرد. تعامل پديده هاي اجتماعي با يكديگر و تأثيراتشان در يكديگر، موجب مي شود كه تحليلگر جامعه به آن، به مانند يك موجود حياتمند نظر كند، بنابراين جامعه اي كه از نظر سياسي دچار بحران مي شود از نظر اقتصادي نيز مريض است، فرهنگ آن جامعه نيز در سراشيبي ضعف و سستي است، نظم و اخلاق و خانواده نيز دراين جامعه به آن گرفتار مي شود. نمي توان جامعه اي را يافت يا تصور كرد كه از روابط اجتماعي بيماري رنج مي برد اما فرهنگي سالم داشته باشد و يا اقتصاد آن جامعه به سامان باشد. چنانكه سامان يابي بعدي از ابعاد زندگي اجتماعي از سلامت ديگر ابعاد آن جامعه خبر مي دهد. اگر نظام اجتماعي، برخاسته از ديانت و شكل يافته از داده هاي ديني باشد خلل در زواياي نظام آن، از اختلال در ديانت يا نگرش به دين خبر مي دهد و پيشرفت و مدنيت آن نيز از استحكام و به ساماني دين حكايت دارد. [1] .

اجزاء پيكره هر نهادي خود از اين قاعده پيروي مي كند؛ در نهاد سياست كه از اركاني بسيار بنيان دارد تزلزل در يك پايه، هم در ديگر پايه ها مؤثر است و هم از سستي آنها منشأ مي گيرد. استبداد حاكم سياسي، تنها روحيه خودخواهي و ستمگري او را نشان نمي دهد بلكه ستم پذيري و خودباختگي مردم و رعيت آن حاكم را نيز نشان مي دهد. اين سخن بزرگ پيامبر (ص) كه «لعن الله الظالم و المظلوم» [2] به ظرافت و تفسير همين واقعيت است ظالم در جامعه تنها عامل رشد ستم نيست كه پذيرنده آن نيز نقش آفرين است. بنابراين خرابي ركني از سياست، خرابي ديگر اركان سياست نيز هست. در اقتصاد و فرهنگ و اخلاق و خانواده و...نيز چنين است. مناطق مختلف يك كشور (تحت امر يك حكومت) نيز چنين است و با يكديگر باز خورد دارند. هر چند كشورها در زمان گذشته به دليل نبود ارتباطات انساني و ابتدايي بودن وسايل و ابزار ارتباطي، با كشورهاي كنوني از نظر تعامل تفاوت فاحشي دارند اما همگونگي مناطق و شهرها تا حد بالايي وجود داشته است. وقتي شهري دچار بحران مي شد ديگر شهرها و مناطق نيز در بحران قرار مي گرفتند و نابساماني حياتي يك ديار در ديگر ديارها اثر گذار و اثرپذير بود. در دنياي كنوني اين تأثير و تأثّر بسي آشكار است و كشورها هم چون موجود اندام واره اي هستند كه اختلالها و ضعفهاي نقطه اي از آنها در ديگر نقاط اثر مي گذارد. در گذشته نيز چنين بود، هر چند ممكن بود تسري مشكلات و تعامل مناطق به سرعت و آشكاري كنوني نبوده باشد، اما به هر روي وجود داشت. بنابراين آنچه در باره منطقه اي از مناطق اسلامي گفته آيد در مورد ديگر مناطق نيز به خوبي صادق است؛ چنانكه گفتار در باره نهادي از اجتماع هم چون سخن در باره ديگر نهادهاست.


پاورقي

[1] مدنيت و پيشرفت در اين جا به معناي پيشرفت ظاهري و دست يافتن به رفاه مادي نيست بلکه در مفهوم جامع آن است که اخلاق متعالي و فرهنگ انساني را نيز در بر مي‏گيرد.

[2] شايد بتوان از آيه 11 سوره رعد، که دگرگوني جامعه را به دگرگوني دروني انسانها دانسته، بر اين مطلب گواه گرفت.