بازگشت

شهيد كربلا در پيشگاه جدش از فلان و فلان شكايت مي كند


محدث قمي در نفس المهموم نقل مي فرمايد: حسين عليه السلام در روز عاشورا از قتال دست كشيد براي اينكه ساعتي استراحت نمايد در حاليكه از جنگ حالت ضعف به آقا رخ داده بود در اين هنگام سنگي به پيشاني مباركش رسيد پيراهن مقدسش را گرفت براي اينكه خون جبهه را پاك كند در اين موقع هدف تير سه شعبه ي زهر آلود قرار گرفت، بروايتي آن تير به سينه ي آقا و بروايتي بقلب مقدسش وارد شد حسين (ع) فرمود:«بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله» سر مبارك را به آسمان بلند كرد و عرض كرد خدايا تو مي داني اين قوم مرا مي كشند مردي را كه در روي زمين پسر پيغمبر جز او نيست سپس تير را از پشت بيرون آورد خون مثل ناودان سرازير شد و دست مباركش را از آن خون پر كرد و طرف آسمان پرتاب نمود و از آن خون يك قطره بزمين برنگشت و تا آن موقع سرخي در آسمان ديده نشده بود مرتبه ي دوم دست مبارك را پر از خون كرد و محاسن و سر مقدس خود را آغشته بخون كرد و فرمود: مي خواهم جدم را ملاقات نمايم در حاليكه آغشته و خضاب بخونم كرده باشند و بگويم: اي رسول خدا فلان و فلان [1] مرا كشتند. [2] .



پاورقي

[1] مقصود از فلان و فلان ابوبکر و عمر است.

[2] نفس المهموم ص 190 - 189.